جلسه یازدهم
جلسه 11
24 . 7 . 1403
بسم الله الرحمن الرحیم
فهرست مطالب
علت تمرکز بر روایت یونس بن یعقوب 2
ارتباط روایت یونس با تکلم به معنای بحث و تفکر 2
علت تمرکز بر روایت یونس بن یعقوب
صریحترین و مفصلترین روایت
اولاً: این روایت را محور بحث قرار دادیم زیرا صریح ترین و مفصل ترین روایتی که نسبت میان تکلم و معارف وحیانی را بیان می کند، این روایت است. به صراحت نسبت را نه یک بار بلکه به بیان های مختلف تأکید می کند.
محل بحث بزرگان
ثانیاً: متاسفانه در این زمینه اقوال بزرگان را به صورت روشن نداریم. متفکری که به تفصیل اینجا بحث کرده باشد، نداریم. ممشای صحیح در تمسک به سنت و عقل در حوزه معارف دینی چیست؟ نیامده است. عمدتا این بحث یا ذیل روایات و شرح روایات آمده و یا گاها لابلای اثار اصولی یا تفسیری. ما می خواهیم آن را تجمیع کنیم و به یک چارچوبی برای بحث تبدیل شود. از این جهت روایت یونس را انتخاب کردیم که بزرگان ذیل آن بحث کرده اند. لذا می توان بحث اجتهادی را رقم زد.
ارتباط روایت یونس با تکلم به معنای بحث و تفکر
ثالثاً: اشکال: روایت یونس بن یعقوب ناظر به تکلم به معنای مناظره است، پس این روایت مربوط به دسته دوم روایات و معنای مناظره از تکلم است نه معنای تفکر.
پاسخ: اولاً آنچه در این روایت آمده است هم در صدر و هم در تعبیرات دومی که آمده (هذا ینقاد و هذا لا ینقاد) ناظر به مناظره نیست. وقتی حضرت می گویند برو متکلمین را دعوت کن، یونس می گوید من نهی شما از کلام را شنیدم، حضرت در جواب می فرمایند: نهی من از این جهت بود که متکلمین می گفتند هذا ینقاد و هذا لا ینقاد. این حکم کلی تکلم است و اختصاصی به حوزه مناظره ندارد. مهم تر از آن، روایت بصائر بود که در باب تسلیم آمده بود. این روایت بهرتین قرینه است که تعبیر هذا ینقاد ربطی به مناظره ندارد و مرتبط با تفکر و مواجهه با معارف وحیانی است. در روایت حضرمی آمد: یهلک اصحاب الکلام و ینجو المسلمون. إن المسلمین هم النجباء ... یقولون هذا ینقاد و هذا لا ینقاد. بحث تسلیم مرتبط با مقام تفکر است نه مناظره. بحث تسلیم هم در بصائر صفار و هم بصائر سعد صریحا به تسلیم در مقابل روایات و امر امام ترغیب می کنند. پس روایت یونس ذیلش ناظر به مناظره است. صدر روایت هم تاحدودی می تواند ناظر به مناظره باشد ولی اختصاصی به مناظره ندارد.
ثانیاً: هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ روایات اهل بیت بین این دو تفکیک نشده است. یعنی منطق مناظره ای که اهل بیت معرفی کرده اند با منطق تفکر در معارف دینی از جهت تبعیت از اثر، یکسان است. شاهدش خود روایت یونس است که تبعیت کلام از اثر هم در باب مناظره گفته شده (در ارزیابی مناظره هشام و حمران و ...) و هم در مقام اعطاء ضابطه کلی فکر گفته شده. از نظر تاریخی هم به نظر یکی از نکاتی که بارها گفته ایم، فهم روایات اهل بیت بدون توجه به شرائط تاریخی صدور روایات مختل می شود. از جمله اینجا، همه کسانی که در باب اصحاب کلام و متکلمان بحث کرده اند، تصور متاخرین از کلام را دارند. معنای اصحاب کلام در مقابل اصحاب الحدیث و اصحاب الفقه را در آن زمان درک نکرده اند. اصحاب کلام کسانی اند که قائلند بدون نظر ورزی و تفکر و بحث های عقلی نمی توان معارف را فهمید. این تصویر از اصحاب کلام غلط است. اصحاب کلام در عصر صدور نص کسانی اند که مقابل مسلمون قرار می گرفتند. در بصائر آمده: مسلمون هم اصحاب الحدیث . اصحاب الحدیث را مقابل اصحاب الکلام گذاشتند. بزرگان اصحاب الکلام را مقابل اصحاب الفقه و الحدیث می دانستند. نه اینکه کلام جدل می کند، بلکه اعتقاد پایه شان اینست که فهم دین بدون تامل و نظر ورزی و تاسس قواعد ممکن نیست.
اگر این تصویر را از اصحاب کلام داشته باشیم که شواهد بسیاری دارد، توصیه های اهل بیت که فرمودند اصحاب کلام نباید دنبال سخن خود بروند و باید از سنت تبعیت کنند، اختصاصی به مناظره نداشته و شرط عام تکلم و ورود در بحث دینی، آنست که تابع اثر باشند.
شاهد کلام در روایت یونس
فقرات روایت یونس بن یعقوب:
اول: صدر روایت
حضرت در آغاز می فرمایند: کلام تو از خودت است یا از رسول الله؟ جواب داد: از هردو. فرمودند: اذاً انت شریک رسول الله. از اول خودش را شکست داد.
دوم: یا یونس لو کنت تحسن الکلام کلّمته. یونس: من از شما شنیدم می فرمودید: ویل لأصحاب الکلام یقولون هذا ینقاد و هذا لا ینقاد هذا ینساق و هذا لا ینساق و هذا نعقله و هذا لا نعقله. حضرت: انما قلت ویل لهم ان ترکوا ما اقول و ذهبوا الی ما یریدون.
سوم: ذیل روایت: داوری حضرت نسبت به متکلمان. تجری الکلام علی الاثر فتصیب.
اقوال شارحان
بنابر سیر تاریخی به شروح این روایت مراجعه می کنیم:
ملاصدرا
- ملاصدرا: که قبل از مجلسی و همطبقه ملاصالح است. مجلسی کاملا ناظر به صدراست و احتمالا ملا صالح هم ناظر به ایشان سخن گفته است.
صدرا اینجا ابتدائا تعریفی از کلام می کند: کلام بحث از ذات و صفات و احوال معاد است به ادله ممزوج از عقل و شرع. تا اینجا تعریف درست است. ولی بعد می گوید: با مقدماتی که یا باید مقبول نزد جمهور باشد یا مقبول نزد خصم به غایت حراست از معتقدات اهل شرع و رد اوهام مضلین.
این گونه کلام را تعریف می کنند تا عبارات روایت را با همین بیان تفسیر کنند.
مهم در کلام اینست که سخن طرف مقابل باطل شود و لو بالخدعة. ابزار مهم نیست و مانند حرب که از خدعه هم استفاده می شود. متکلمان نیز از هر ابزاری استفاده می کنند. لأنّ بناء الکلام علی الجدل. سپس این را مقابل حکمت می گذارند. اذ لیس الکلام مما یکتسب به العلم بحقائق الأشیاء کالحکمة الالهیة بل الفائدة في وضعه دفع المفسدین و ازاله ثورة ... .
بر اساس همین بیان سه فقره را شرح می کنند:
در فقره مقدماتی: تعریفی از فقه و فرائض می کنند که خطاست. فقه را به فقه الخلاف و فرائض را به اجماعات معنا می کنند این خطاست. آن موقع فقه الخلاف نبود. فرائض هم به معنای میراث است.
در فقره اول مناظره و سوال امام را تحلیل می کنند: شامی راه فرار داشته است. می توانست بگوید من از پیامبر می گویم چون علم از اوست و از خودم می گویم چون علم را از او گرفته ام. ولی خدا ذهنش را کور کرد. کما اینکه مناظره ابراهیم با نمرود هم بهت واقعی نبود. می توانست بگوید: من دلم می خواهد از مشرق بیاورم و سری دارد که نمی گویم. خدا دهانش را بست.
فیه: اصلا باید مناظره را تبیین کنیم. ثانیاً اگر جدل هم باشد، یا باید از مسلمات خصم استفاده شود یا از مسلمات جمهور. ایا خدا مناظره ای را نقل می کند که شرایط را ندارد؟ امام ع مناظره ای با شامی را نقل می کند که شرائط مناظره را ندارد؟ صدرا می گوید می توانست جواب دهد ولی خدا صرفه کرد. پس همیشه در کنار مناظره گر ها خدا و ملائکه باید باشند! حداقل بنابر اصول مناظره ، مناظره امام صادق را توضیح دهید بگویید از مسلمات خصم استفاده کرده و او نتوانسته جواب دهد.
فقره دوم: هذا ینقاد و هذا لا ینقاد به این معناست که متکلمان، کتاب و سنت و معارفش را به میزان عقول و قواعد کلامی مقایسه می کردند. یعنی معارف را با اصول جدلی مقایسه می کردند. معلوم است. وقتی اصل اصول کلامی باطل و جدلی است، پس نباید معارف را با آن ها مقایسه کرد.
ینساق یعنی سوق دادن، یعنی این کلام منجر به محال یا تناقض می شود یا نمی شود.
فیه: اگر این معنا باشد در خصوص ینساق، اشکال ندارد.
هذا نعقله و هذا لا نعقله: یعنی نعقل الاحکام الشرعیه و مربوط به عقائد نیست. دوتای قبلی را به عقائد نسبت می دهد ولی این یکی را مختص به فقه می داند. در کجای دین می توان گفت با عقل ناسازگار است، فقط در احکام شرعیه.
فقره سوم: حضرت به دوتای اولی گفته اند ترید الاثر و به دوتای دومی گفته اند قیاس رواغ. از این می فهمیم که اینها دو روش کلامی داشتند: دوتای اولی روش سمعی داشتند و دوتای دومی روش عقلی داشتند. به اولی ها گفتند به سنتی تمسک کنید که خصم قبول دارد. ترید الاثر در کلام سمعی است مثل امامت بخلاف مباحث توحید و اثبات صانع که کلام عقلی می طلبد. و حضرت روش عقلی را تصحیح کردند که نباید قیاس کرد و باید دقائق بحث عقلی را ملاحظه کرد.
فیه: قیس ماصر اول اشکال نقلی می کنند بعد اشکال عقلی. اقرب ما یکون من الخبر عن رسول الله ابعد ما یکون منک.
حاصل سخن صدرا اینست که ایشان با مبانی خودشان نمی پذیرند که منظور روایت این باشد که متکلمان در بحث کلامی باید از اثر تبعیت کنند. به عبارت دیگر در حوزه تفکر و کلام اگر مقام فهم حقیقت باشد، باید از طریق عقل پیش رفت جز در امور سمعی. و اگر در مقام مجادله باشد، باید از اصولی استفاده شود که یا مشهور باشد یا مقبول خصم.
علامه مجلسی
- مرحوم مجلسی:
فقره اول: اذا انت شریک رسول الله. دال بر بطلان کلام کسی است که از کتاب و سنت اخذ نکرده است در هر موضوعی می خواهد باشد. و انه لا یجوز الاعتماد فی اصول الدین علی الادلة العقلیه . (این نیاز به توضیح دارد) دو احتمال دیگر را طرح می کند و رد می کند: 1- مناظره حضرت با مرد شامی در باب امامت باشد. این سخن هایی که در باب امامت می گویی از خودت است یا پیامبر. فیه: این بیان با اطلاق کلام سازگار نیست. 2- تعبیر صدرا که مقصود کلام در فقه و فروع و فرائض است که جای عقل نیست بلکه جای سنت است. فیه: این هم با اطلاق روایت سازگار نیست.
فقره دوم: هذا ینقاد و هذا لا ینقاد یعنی ان ها کتاب و سنت را با میزان عقول و قواعد کلامیشان می سنجند. اینجا اصول کلامی را معیار می دانند.
هذا ینساق هم به همین معناست.
نعقله: یعنی تقبله عقولنا یا لا تقبله
لذا ایشان در فقره دوم بحث را ناظر به اصول کلامی می دانند.
فقره سوم: مقصود از اثر اخبار ماثوره از اهل بیت است یعنی تو کلامت را باید مبتنی بر معارف اهل بیت کنی و با تسلط روی آن کلامت را سوق دهی.
سپس احتمالات دیگری را مطرح رمی کنند: 1- اثر یعنی حرف خودت 2- اثر یعنی حرف خصم یعنی دنبال حرف خصم برو و جوابش را بده. فیه: روایت صریحا خبر پیامبر می گوید.
ملاصالح مازندرانی
- ملاصالح
ایشان خیلی وارد احتمالات نمی شوند بلکه از همان اول می گویند: سخن شامی این بود که من آمدم تکلم کنم، حضرت فرمودند ایا کلامش ماخوذ از سنت است یا از مخترعات طبعش است. فاجاب بأن کلامه من القسمین. لیس الجواب باختیار شق ثالث. (این شاید تعریض به صدرا باشد. زیرا صدرا می گوید شق ثالث دارد. ایشان تعریض می کند که شق ثالث ندارد زیرا اگر کلامی را از سنت گرفتم کلام رسول است. ) یا باید بگوید کلام رسول است یا کلام خودم. و منحصر است.
سپس بالصراحه می فرمایند: فیه دلالة علی ان اصول العقائد ینبغی ان یکون مستنده الی صاحب الشرع کفروعها. عبارت مجلسی را کنارش بگذارید. وقد صرح به ایضا الشریف فی حاشیته علی شرح المختصر. در اصول اعتقادات گفته باید تابع سنت بود. امین استرابادی هم در فوائد مدنیه به جد ازاین دفاع کرده است و تشنیع کرده علی من اتکل علی عقله في المعارف الالهیه و هو الحق الصحیح و المذهب الصریح و لزم ان یکون الخاطئ معذورا یوم القیامه. همه اهل خطا در اعتقادات که با عقلشان خطا کرده اند باید معذور باشند، ولی معذور نیستد.
تجری لکلام فتصیب: یعنی کلام را بر اساس سنت پیش برده و پیروز شده .
صدر و ذیل روایت یکسان است و بحث عقلی و کلامی بدون استناد به شریعت صحیح نیست.
نظر اخباریان در حوزه نقش عقل و وحی در اعتقادات بررسی شود.
با سه دسته نظر مواجه هستیم: 1- فلاسفه: در اعتقادات عقلی محض هستند. 2- محدثانی مثل مجسلی و ملاصالح: هم عقل و هم شرع. 3- اخباریان: ظاهرا تنها شرع.
بدون نظر