رفتن به محتوای اصلی

جلسه دوازدهم

جلسه 12

28 . 7 . 1403

فهرست مطالب

ادامه اقوال در نسبت تکلم با شرع 1

بررسی عبارت دیگری از صدرا 1

امام، معلم معرفت الله است 2

امام، عاصم از خطای در تفکر است 3

بررسی دیدگاه اخباریان 3

دو اصطلاح اخباری 3

مدعای اصلی اخباریان 4

بررسی عبارات استرآبادی 4

ادله نقلی استرآبادی 5

ادله عقلی استرآبادی 6

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین.

ادامه اقوال در نسبت تکلم با شرع

بحث در روایات تکلم به معنای تفکر بود. در روایات اهل بیت قیدی آمده که محل گفت و گو شده است. قید اینست که تفکر در صورتی جایز است که تابع اثر باشد و از سنت و معارف وحیانی تبعیت کند. تفکر آزاد و تکلم آزاد بدون قید شریعت جایز نیست.

برخی مناقشه داشتند که اگر تکلم به معنای تفکر و تعقل است، نیازمند وحی نیست اولاً و ثانیاً در برخی موارد مستلزم دور است.

اقوالی را نقل کردیم که باید جمع بندی کنیم. (این بحث بسیار مؤثر است. )

کلام صدرا ذیل روایت یونس بن یعقوب را نقل کردیم. ایشان کلام را به جدل با مخالفان با هر وسیله ممکن تعریف کردند. لذا در کلام دنبال حقیقت نیستیم لذا نهی از آن صورت گرفته و گفته اند باید ضابطه و شرایطی داشته باشد از جمله تبعیت از کتاب و سنت.

بررسی عبارت دیگری از صدرا

عبارت دیگری مرحوم صدرا ذیل باب دیگری از کتاب الحجة دارند:

ذیل باب أنّ الأرض لا تخلو من حجة، تعلیقات مهمی دارند. ذیل حدیث اول :

عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع تَكُونُ الْأَرْضُ لَيْسَ فِيهَا إِمَامٌ قَالَ لَا قُلْتُ يَكُونُ‏ إِمَامَانِ‏ قَالَ لَا إِلَّا وَ أَحَدُهُمَا صَامِتٌ.

صدرا ذیل این حدیث اقوالی را مرتبط با امامت مطرح می کند و به تفصیل ادله هر یک را بررسی کرده و نقد می کند.

و الثالث مذهب الشيعة رحمهم اللّه، فعند بعضهم ليكون معلما فى معرفة اللّه تعالى و هو الظاهر من بعض الاحاديث المنقولة فى هذا الكتاب، و عند بعضهم و هم اكثر الامامية ليكون لطفا فى اداء الواجبات العقلية و اجتناب‏ المقبحات‏ العقلية، و عند بعضهم و هم الغلاة لتعليم اللغات و احوال الاغذية و الادوية و السموم و الحرف و الصناعات و المحافظة عن الافات و المخافات.

امام، معلم معرفت الله است

 

اول قول اهل سنت را نقل و نقد می کند

سپس مذهب امامیه را به سه گروه تقسیم می کنند:

گروه اول: کسانی اند که نقش اصلی امام را تعلیم معرفة الله می دانند وهو الظاهر من بعض الأحادیث المنقولة

گروه دوم:اکثر امامیه اند که نقش اصلی امام را تعلیم معرفة الله نمی دانند، بلکه لطفی در کمک عقل می دانند که عقل را در اجتناب مقبحات کمک می کند. صوت حتما

گروه سوم: غلات شیعه اند که نقش انسان را تعلیم حرفه ها و صنایع و زبان ها و ... می دانند.

البته گزارش ایشان از غلات شیعه صحیح نیست و تاریخ ایشان قوی نیست و دانش فرقه شناسی هم آن موقع خیلی رایج نبوده است.

شاهد بخش اول گزارش ایشان از مذهب امامیه است.

همچنین در ذیل روایت دوم باب :

عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو إِلَّا وَ فِيهَا إِمَامٌ كَيْمَا إِنْ زَادَ الْمُؤْمِنُونَ شَيْئاً رَدَّهُمْ وَ إِنْ نَقَصُوا شَيْئاً أَتَمَّهُ لَهُمْ.

صدرا می گوید:

الشرح‏

قد علمت ان الارض لا تخلو من حجة اللّه على خلقه اما رسول او نائبه الامام على الناس، فبعد انقراض زمان الرسالة لا تخلو الارض من امام هادى للخلق‏

شرح أصول الكافي (صدرا)، ج‏2، ص: 479

و قوله عليه السلام: ان زاد المؤمنون‏[1]الى آخره، معناه ان اضافوا على الدين شيئا ليس من الدين فيكون لا محالة من بدعة و تشريع ردهم الامام عليه السلام الى ما هو من الدين، و ان نقصوا من الدين شيئا كاهمال فرض او تعطيل حكم من احكام الشريعة اتمه الامام لهم. و بالجملة كلما وقع منهم خطاء فى الاجتهاد قومهم الامام و اصلح فسادهم فى جانبى الافراط و التفريط، و ذلك لانهم غير معصومين عن الخطاء، فلا بد من امام معصوم عن الغلط و الخطاء ليحفظ الدين عن شبهات المخطئين و اغلاط الضالين و تغليطات المضلين.

فان قيل: هاهنا آلة ميزانية تعصم الناس عن الخطاء فى افكارهم فيكتفى بها عن الحاجة الى الامام.

قلنا: قد يقع السهو و الاهمال عن مراعات تلك الآلة، و لذلك وقع الغلط من المتفكرين العالمين بقوانين الميزان حتى ناقض بعضهم بعضا فى مسألة واحدة كقدم العالم و حدوثه، و لو كانت الآلة كافية فى العصمة لم يقع منهم الخطاء.

ثم ان بعض اسرار الدين و اطوار الشرع المبين بلغ الى حد هو خارج عن طور العقل الفكرى و انما يعرف بطور الولاية و النبوة[2]، و نسبة طور العقل و نوره الى طور الولاية و نورها كنسبة نور الحس الى نور الفكر، فليس لميزان الفكر كثير فائدة و تصرف هناك.

 امام، عاصم از خطای در تفکر است

محل شاهد ان قلت و قلت ایشان است. می فرمایند امام میزانی است که خطا را از صواب جدا می کند. اشکال اینست که ابزار منطق انسان ها را از خطای در اندیشه نجات می دهد لذا کسی که منطق داشته باشد بی نیاز از منطق می شود. حال انکه این روایت می گوید عاصم از خطا امام است. سپس پاسخ می دهند: گاهی سهو و اهمال نسبت به مراعات منطق صورت می گیرد. به همین دلیل متفکرین عالم نیز در استفاده از منطق دچار خطا شده اند و بعضی در یک مسئله با بعض دیگر تناقض گفته اند. و اگر منطق در عصمت از خطا کافی بود، نباید آنها خطا می کردند. پس نشان می دهد که غیر از منطق می توان امام را عاصم از خطا دانست.

البته بالاتر از این را هم می گویند که بعض اسرار دین خارج از طور عقل فکری است و نیاز به طور ولایت و نبوت دارد. آنجا این میزان دیگر کارایی ندارد و جای حضور انحصاری امام است.

کسی مانند ملا صدرا که حکیم و فیلسوف عقل گراست، ذیل مسئله امامت، نقش امام را در هدایت فکری و حضور در تفکر دینی باز می کند. مسئله هم در فروع نیست، بلکه در مسائلی مانند حدوث و قدم مثال می زنند. بلکه حتی در اثبات صانع هم که منطق، نقش ایفاء می کند، امام می تواند دخالت کند. پس در اصول دین هم امام علیه السلام می تواند دخالت نماید و نقش ایفاء کند.

 بررسی دیدگاه اخباریان

گفتیم که نظرات اخباریان را هم در این زمینه می خواهیم بیان کنیم. اجمالاً امروزه تقریباً نسبت به چیزی که در تراث اولیه اخباریان هست، نزدیک به صفر است. نسبت هایی که به ایشان می دهیم، نشان می دهد که تراث اصلی اخباریان خوانده نشده است.

دو اصطلاح اخباری

اخباری دست کم دو اصطلاح دارد: 1- قدمائی: کسی است که برای حدیث و کتاب و سنت در فهم دین نقش اساسی قائل است. به عبارتی اخباری در این اصطلاح مساوی با محدثین است. کسانی که منابع دیگر را هم قبول دارند ولی برای اخبار و آیات سهم ویژه ای قائلند. اخباری در این یک معنا گزاره موجبه کلیه دارد که «اگر کسی به روایات اهل بیت با دقت و اجتهاد مراجعه کند نیازش در فهم دین برطرف می شود و برای فهم دین به چیزی بیش از کتاب و سنت نیاز نیست.» این رویکرد شامل تمام محدثان و پاره ای از متکلم­محدثان و فقیه­محدثان می شود. در میراث اولیه لفظ اخباری به معنای مورخ است ولی از دوره میانه واژه های مشابه با اخباری به این گروه اطلاق شده است. نص گرا، نقل گرا، راویة، محدث

2- متأخرین: از زمان ملا امین استرآبادی در قرن 10 آغاز شد. که شیخ بزرگان از محدثان و متکلمان و فلاسفه مدرسه اصفهان است. ایشان در آغاز شکل گیری مدرسه اصفهان حضور داشت. تأثیر بزرگی هم بر روی بزرگانی از مدرسه اصفهان داشته است. البته ایشان مبدع این اندیشه نیست و خودش محمد علی استرآبادی را به عنوان استاد خود معرفی می کند. ولی خود ملا امین شاخص است چون کتاب نوشته و نظریه را ترویج کرده است.

اخباری به معنای دوم برخلاف اصطلاح اول، مختص به فقه است. بله کسانی از اخباریان نظریه خودشان را نسبت به تمام معرفت دینی توسعه می دهند. دائما می گوید من در باب اجتهاد فقهی سخن می گویم ولی در باب عقاید هم جاری است. لکن محط اصلی نظریه اخباری در معنای دوم فقه است. شاهدش انست که بسیاری از شخصیت ها مثل فیض کاشانی در فقه اخباری اند، ولی در عقاید اخباری نیستند. فیض دست کم سه رساله در دفاع از نظریه امین نوشته ولی در اعتقادات فلسفی است. صدرا نیز در فقه اخباری است ولی در اصول عقاید فیلسوف است.

این یعنی معنای اخباری در اصطلاح متاخرش منحصر در فقه است و امکان توسعه به عقاید دارد.

مدعای اصلی اخباریان

مدعای اصلی این نظریه در معنای دوم یک گزاره بیشتر نیست و بقیه اش تفصیلات همین گزاره است: در حوزه معارف دین یا خصوص فقه، نباید از ادله ظنیه استفاده کرد و باید تابع یقین و قطع بود. هر دلیلی که منجر به عدم تحصیل قطع شود، از اعتبار خارج است. ظاهر کتاب را حجت نمی داند چون ظنی است. اجماع را حجت نمی داند چون یقین آور نیست. عقل را در حوزه استنباط نمی پذیرد چون ظنی است. دلیل انحصاری را روایات اهل بیت می دانند زیرا محفوف به قرائن قطعیه اند و یقین آورند. تأکید اصلی ایشان در حوزه شریعت و فقه است ولی توسعه می دهند غالبا به عرصه های اعتقادی.

مثل مرحوم صاحب حدائق اساسا وارد مباحث اعتقادی نمی شوند. در پایان مقدمات حدائق بیانی دارند می گویند:

من خودم از اخباریان متشدد بودم ولی بعداً به دلائلی از دیدگاه اخباری گری تند عدول کردم و اعتقاد سابق را ندارم. یکی از دلایل عدول را این گونه می گویند: من بررسی کردم دیدم بین اصولیان و اخباریان تفاوت جدی وجود ندارد. هو و جنجال اصولی و اخباری، وقتی واردش می شویم، می بینیم واقعی نیست. ذکر می کنند که خیلی چیزها از امتیازات اخباریان شمرده شده ولی اصولیان هم قائلند و بالعکس.

این اخباری گری وقتی وارد حوزه اصول و عقاید می شود، دیدگاهش را اینگونه می گوید.

بررسی عبارات استرآبادی

امین استرآبادی حاشیه هایی بر کافی دارند که توسط ملاخلیل قزوینی جمع آوری شده است. در آنجا چیزی دال بر دیدگاه ایشان نسبت به کلام و تکلم نرسیده است. فقط یکجا می گویند کلام خوب و بد دارد.

در فوائد مدنیه می گویند: فصل اول: ابطال تمسک به استنباطات ظنیه در احکام شرعیه. (همان مدعای وحید اخباریان) در این فصل ده وجه برای ابطال و به سود نظریه اخباریان ذکر می کنند. در فصل دوم که بیشتر به بحث مربوط است، مدعا را توسعه می دهند و تأکید ایجابی می کنند. فصل اول نفی می کنند و فصل دوم ایجاب می کنند. اثبات می کنند وجود ادله شرعیه و انحصار مدارک در ادله شرعیه: «في بیان انحصار مدارک ما لیس من ضروریات الدین من المسائل الشرعیة أصلیة کانت أو فرعیة في الروایات » اینجا تعمیم می دهد بخلاف خیلی از اخباریان

ایشان مسائل شرعی ضروری را خارج می کنند. ولی نظریات را که دلیل می خواهد، مدارکش را منحصر در روایات می داند. چه اصول دین باشد و چه فروعات.

در فصل اول: ده وجه در دفاع از مدعای اول ذکر می کنند که وجه دهم برای ما مهم است. که به تفصیل روایات مختلف را به سود خودشان در نفی ادله ظنیه می اورند و استشهاد می کنند. از جمله روایت یونس به یعقوب را بیان می کنند. حتی روایتی را که مرحوم کشی نقل کردند نسبت به مناظره رجل شامی را هم میاورد. ذیل روایت کشی تعبیری دارد که امین استرآبادی در آثار مختلف همچون فوائد مدنیه و دانش نامه شاهی به این ذیل اظهار علاقه می کنند:

ذیل روایت کشی، وقتی مناظره تمام می شود حضرت به شامی می فرمایند:

يَا أَخَا أَهْلِ الشَّامِ إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ ضِغْثاً مِنَ الْحَقِّ وَ ضِغْثاً مِنَ الْبَاطِلِ فَمَغَثَهُمَا ثُمَّ أَخْرَجَهُمَا إِلَى النَّاسِ، ثُمَّ بَعَثَ أَنْبِيَاءَ يُفَرِّقُونَ بَيْنَهُمَا فَفَرَّقَهَا الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ، وَ بَعَثَ اللَّهُ الْأَنْبِيَاءَ لِيُعَرِّفُوا ذَلِكَ وَ جَعَلَ الْأَنْبِيَاءَ قَبْلَ الْأَوْصِيَاءِ لِيَعْلَمَ النَّاسُ مَنْ يُفَضِّلُ اللَّهُ وَ مَنْ يَخْتَصُّ، وَ لَوْ كَانَ الْحَقُّ عَلَى حِدَةٍ وَ الْبَاطِلُ عَلَى حِدَةٍ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا قَائِمٌ بِشَأْنِهِ مَا احْتَاجَ النَّاسُ إِلَى نَبِيٍّ وَ لَا وَصِيٍّ، وَ لَكِنَّ اللَّهَ خَلَطَهُمَا وَ جَعَلَ تَفْرِيقَهُمَا إِلَى الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَئِمَّةِ (ع) مِنْ عِبَادِهِ!

امین دائما به این روایت تمسک می کنند که نظام خلقت اینست که حق و باطل را باهم خلط کرده و فلسفه بعثت انبیاء را میز بین حق و باطل می داند. لذا هر گونه ادله ظنی از جمله عقلیات انسانی، در باب فهم معارف دینی جایز نیست.

کسی که در بین محدثان این موضوع را شکافته بلکه مصداقاً وارد شده و رابطه میان تکلم و ادله وحیانی را نشان داده ملا امین استرآبادی است. حتی بعد از ایشان تابعین ایشان هیچ یک به این روشنی این نکته را نشان نداده اند. البته باید متن را دقیق خواند.

ادله نقلی استرآبادی

در فصل دوم که می خواهند ادله معرفت دینی منحصر در اخبار معصومین علیهم السلام است، وجوهی را ذکر می کنند. پاره ای از ادله ایشان نقلی است و استدلال به ادله نقلی می کنند که بنابراین ادله راهی جز تمسک به روایات اهل بیت نداریم. مثل حدیث ثقلین که انحصار را استفاده می کنند. نه اصل حجیت کتاب و سنت. هم انحصار را اثبات می کنند هم انحصار در روایات. (زیرا حجیت قرآن را هم به سنت بر می گردانند) آیه سوال اهل ذکر. توقیع ارجاع به روات احادیث. روایاتی همچون (هذا العلم علیه قفل و مفتاحه المسئلة) .

ادله عقلی استرآبادی

بیان هایی هم دارند که بعضا مستفاد از روایات است ولی گویا می خواهند بگویند دلیل عقلی بر انحصار است:

اولاً: هیچ دلیلی نداریم که جواز تمسک به غیر کتاب و سنت را تجویز کرده باشد. مراجعه به عقل یا اجماع تجویز شده باشد. البته ایشان چیزی نیاورده ولی مثل شیخ حر در الفصوا المهمه ادله ای را آورده است.

ثانیاً: هر دلیلی غیر از کتاب و سنت اگر مراجعه کنیم، مستلزم اختلاف میان مومنین و کذب علی الله است. یک گروه یک چیز را به عنوان معرفت دینی و حکم شرعی می دانند و گروه دیگر چیز دیگری را و به تواتر روایات پذیرش اختلاف مذموم است.

ثالثاً: عقل و نقل بر این نکته گواهی می دهند که مصلحت در بعثت انبیاء رفع خصومات و اختلافات است و می خواهند زندگی انسان را بر اساس آرامش و اتحاد اداره کنند.

رابعاً: دلیلی که خودشان تفطن یافته اند خلاصه اش: علوم دو دسته اند: 1- قریب به حس مثل حساب و هندسه و اصول منطق که کسی در آن تردید ندارد. زیرا صورتش روشن و بدیهی است و ماده اش قریب به حس است مثل اعداد یا تجارب محسوس نزدیک به طبیعت انسان 2- علوم نظری که موادشان دور از حس است و با حدس یا تأمل همراه است. این دسته یک صورت دارد و یک ماده. صورتش منطق است و منطق هم متکفل خطای در صورت است. ولی ماده اینها معمولا بعید از حس است و نیاز به حدس و خرس و تأمل دارد. در این علوم برخلاف علوم اول اختلاف می شود. در حساب و هندسه کسی اختلاف نمی کند ولی در فلسفه و کلام و اصول و استنباط شرعی دائم اختلاف می شود زیرا مواد و مبادی اش دور از حس است. برای عصمت از خطای در مواد این علوم، منطق کافی نیست. هیچ قاعده بشری برای تمییز خطا از صواب در این مقدمات و مواد وجود ندارد. این تجربیات آیا ظنی است یا قطعی؟ حدس فیلسوفان قطعی است یا ظنی؟ در مواد دور از حس خطا طبیعی است. لذا در این نوع علوم نظری که کلام و اصول از آنهاست، ما دامی که عاصم از خطا نداشته باشیم همیشه در کمین خطا و اختلاف هستیم و هیچ راهی برای جلوگیری از خطای در مواد وجود ندارد. ما اخباریان معتقدیم باید مواد استدلال را در علوم نظری چه فقه و چه کلام و فلسفه همواره با آیات و روایات تنظیم کرد تا از خطا نجات یافت. روایات در این امور اصل راهنمای انسان است که بگوید مثلا این مقدمه در اثبات صانع به نتیجه غلط منتهی می شود. یا در آن بحث از مقدمه خطا یا ظنی استفاده کرده اید ولی شما تصور کردید قطعی است. روایات، عصمت از خطای در مواد می دهد.

 در مواجهه ظاهری با این عبارات، خیلی ها خیال کرده اند که ایشان انسان عقل ستیزی است که می گوید باید عقل را کنار گذاشت و سراپا به نقل دل داد. باید دید که آیا واقعا این گونه است؟