رفتن به محتوای اصلی

جلسه سیزدهم

جلسه 13

29 . 7 . 1403

فهرست مطالب

بررسی اجمالی کتاب دانشنامه شاهی 1

دو بخش کتاب دانشنامه شاهی 1

روش تحصیل اعتقادات از دیدگاه مرحوم استرآبادی 1

تفاوت دیدگاه فاضل استرآبادی با دیگر اخباریان 2

نقد استرآبادی به روش اصولیون و متکلمان 2

خلاصه روش استرآبادی 4

جمعبندی دیدگاه محدثان نسبت به کلام 5

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین

بررسی اجمالی کتاب دانشنامه شاهی

دو اصل را ملا امین قائل است: 1- عدم کفایت ادله ظنیه برای فهم معارف دینی 2- تنها راه قطعی برای دستیابی به معارف دینی تمسک به روایات معصومین علیهم السلام است.

نتیجه ای که ایشان می گیرند انست که راه های متکلمان و فلاسفه در حوزه عقائد و راه های فقهاء و اصولیان در حوزه احکام نافرجام است، و باید روش دیگری را اتخاذ کرد. آن روش چیست؟ اجمالش را در فوائد مدنیه گفته اند و تطبیقش را در دانش نامه شاهی بیان کرده اند. شاید از بین محدثانی که در این باب وارد شده اند، کسی که مصداقاً به صورت واضح و آشکار مدعای خود را تبیین کرده و مصداقش را پیاده کرده، ایشان است. هرچند شیخ حر هم در فصول مهمه خواسته اند همین کار را بکنند که یک دوره اعتقادات و احکام را بر اساس روایات تبیین کنند. ولی امتیاز دانش نامه شاهی انست که یک روش شناسی خاصی که ایشان پیشنهاد می کند، مدل سازی و اجراء شده است. لذا ادعای خود را در این کتاب به صورت مصداقی تبیین کرده است.

دو بخش کتاب دانشنامه شاهی

این کتاب دو بخش مختلف دارد که از هم متمایز نیست. در برخی فوائد ایشان روش خود را می گوید ولی عمدتاً تطبیقات آن روش است. بخش روش شناسی دانش نامه شاهی در این قسمت های کتاب قابل ملاحظه است:

صفحات 97، 118 و 135. (بحث اصلی: فایده 22 اخر کتاب) در ادامه هم نکاتی دارند مثل ص 186. از مجموع این ها می توان فهمید که ملا امین در بحث ما نحن فیه نظرش چیست. اگر کسی فقط فوائد مدنیه را ببیند و به برخی عباراتش توجه نکند، نکته ای که امروز بیشتر از دانش نامه شاهی نقل می کنیم را در نمی یابد.

روش تحصیل اعتقادات از دیدگاه مرحوم استرآبادی

سوال اینست: برای کشف معارف تنها راه ما روایات است. آیا به این معناست که از اول اعتقادات باید از روایات آغاز کنیم. اینکه دور است؟

پاسخ ایشان:

خیر بلکه مبادی اعتقادات به الهامات الهی است. خداوند عن غیر اختیار حقائقی را در انسان ها قرار داده است که مشترک بین همه انسانها است. هر انسانی که در این دنیا بیاید با طبیعت اصلی و شرایط عمومی خصوصا اگر ندای انبیاء را بشنود، اصول اساسی اعتقادات را درک می کند. سید بن طاووس فطرت را بیان می کند ولی ان را تأویل به اصول عقلی می برند. مثل قانون علیت. ولی ملاامین که تعبیر فطرت می کنند، آن را ناظر به میثاق می دانند و آیات و روایات ناظر به فطرت را شاهد می آورند. خیلی روشن نیست ولی اجمالا می توان گفت: ایشان معتقد است انسان با همه شرایط و ظرفیت های درونی خودش به صورت مستقل و بدون نیاز به وحی اصول و مبادی معرفت دینی را تشخیص می دهد تا به دعوت انبیاء برسد. برای پذیرش صدق دعوت انبیاء آن پشتوانه معرفتی به ضمیمه معجزه و انواع آن کفایت می کند. شناخت اصل وجود خدا و شناخت اصول کلی عقلی ما را به دعوت انبیاء می رساند و بعد از پی بردن به صدقشان ما هستیم و تعالیمشان. اصل صدق دعوت باید بدون وحی اثبات شود ولی نیاز به مبانی کلامی و فلسفی ندارد. همه انسان ها با جبلت فطری خودشان می توانند به صدق انبیاء پی ببرند.

تفاوت دیدگاه فاضل استرآبادی با دیگر اخباریان

تا اینجا با کلام سید بن طاووس یکسان است و تا حدودی با کلام شیخ حر و علامه مجلسی هم یکسان است. ولی نکته مهم کلام امین آنست که به جنبه های عقلی فراتر از معارف وحیانی التفات دارند. این التفات در بین محدثان قدیم و متأخر و چه کسانی که متصف به عنوان اخباری اند، وجود ندارد. خصوصا اینکه بعدا هم پیاده سازی اش کرده باشند.

کسانی مثل صاحب حدائق تقریبا وارد حوزه عقائد نشده اند و صرفاً مبانی استنباط را گفته اند و خود فقه را. کسانی هم مثل شیخ حر و علامه مجلسی که وارد اعتقادات شدند، فرمایشاتشان بعد از این خیلی روشن نیست. تا اینجا نقطه اشتراکی است که به ظاهر در بین محدثان گذشته و متأخر و اخباریان می بینیم. امین استرآبادی سخنی در فوائد مدنیه دارند که در دانش نامه شاهی به صورت مصداقی پیاده کرده اند. هر کسی دانش نامه شاهی را ببیند، احساس می کند که یک کتاب کاملا فلسفی است. و اگر اسم امین روی آن نبود کسی باور نمی کرد کتاب برای ایشان است. بحث را از نفس الامر شروع می کند، و گزینشی از امور عامه را مطرح می کنند. معقولات ثانیه فلسفی را مطرح می کنند. غالبا به آراء خواجه میل پیدا می کنند. هرچه محتوای فلسفی و کلامی در میراث عقلی بوده با یک انتخاب مشخص در دانش نامه شاهی ذکر می کنند تا مباحث الهیات و ... .

کسی ممکن است تعجب کند که این با سخن شما در فوائد مدنیه منافات دارد، زیرا نظریه شما این بود که برای رسیدن به عقاید و معارف نیازمند مراجعه به اقوال دیگران نیستیم.

نقد استرآبادی به روش اصولیون و متکلمان

سرّ این مطلب: ممکن است کسی به صورت سطحی این کتاب را ببیند و بگوید تقیه بوده است. چون برای سلطان حیدرآباد فرستاده و کتاب را نوشته ، لذا عقلی نوشته است؛ لکن این خطاست. چند بیان در فوائد مدنیه دارند که روششان را معلوم می کند:

در فوائد مدنیه مطبوع ص 75: از اغاز کلام نقد روش های اجتهادی اصولیان است و نوعا متکلمان را هم بر آن عطف می کند و فلاسفه به طریق اولی این اشکال را دارند. وی می گوید ما با علم اصول مخالف نیستیم، بلکه خود اهل بیت ع اصول متلقاة دارند. اختلاف با اصولیان آن است که انها قواعدی را خارج از روایات اهل بیت و برگرفته از کلام یا اصول اهل سنت اخذ کرده و مسلم پنداشته اند و در صدر آثارشان آورده اند و دیگر به روایات توجه نکرده اند و لذا هنگامی که به روایات رسیده اند چون خلاف آن اصول است، یا تأویل کرده اند یا رد.

ایشان در این فایده می گویند: اهل سنت به 5 دلیل سراغ اصول و کلام رفتند:

  1. مسئله امامت و جانشینی را قبول نداشتند لذا دیدند که هرچه پیامبر باید می گفت گفته است. اهل بیت هم راوی سنت رسول الله هستند.
  2. قرآن را می توان فهمید و هر چه از آن می فهمیم عین دین است.

و ...

لازمه مبانی اهل سنت اینست که ما هستیم و این معارف.

ان قلت: پس آیات و روایات ناهی از عمل به ظن چطور می شود؟

قلت: دلیل حاکمی دارند به نام عمل اصحاب. صحابه برای فهم دین قیاس کردند ما هم مجاز به قیاسیم. اصل حاکم عمل صحابه دارند که برایشان حجت است. ما شیعه هیچ یک را قبول نداریم:

  1. امام بعد از رسول هست
  2. امام حی در هر مسئله پاسخ دارد
  3. ...

هرچه در حوزه دین باید گفت در مبانی تفکر شیعه به سنت رسول الله ص و قرآن کریم برمی گردد.

ما دو مکتبیم. یکی مراجعه به سنت را کافی نمی داند، دیگری می گوید امام سرچشمه جاری است. سپس ریشه شناسی تاریخی می کنند که چرا اصول و کلام ما شبیه اهل سنت شد؟

دلیلش تاثیر تاریخی جو حاکمان بر جامعه اسلامی بود. دائم طعنه می زدند به شیعه که شما فقه و اصول ندارید بلکه یک مشت اخبار متعارض دارید. کلام هم ندارید. بزرگان ما برای نشان دادن قواعد اصول و کلام، وارد این حوزه شدند و ناخودآگاه در دامن اصول و کلام اهل سنت افتادند.

از دیدگاه ایشان، اگر بر اساس مکتب خودمان عمل می کردیم، اصلا نیازمند این اصول مورد نظر نبودیم. ما می توانستیم خودمان اصول داشته باشیم. ص 77 می فرماید:

و أنا أقول: لاكتفاء هذه الجماعة بمجرّد العقل في كثير من المواضع خالفوا الروايات المتواترة عن العترة الطاهرة عليهم السّلام في كثير من المباحث الكلامية و الاصولية. و تفرّعت على المخالفة في الاصول المخالفة في المسائل الفقهية في مواضع كثيرة من حيث لا يدرون. ثمّ اكتفاؤهم بذلك و عدم رجوعهم إلى كلامهم عليهم السّلام إمّا لشبهة دخلت عليهم و إمّا لغفلة، و اللّه أعلم*. و لو التزموا عند تدوين الفنون الثلاثة تصدير الأبواب و الفصول و المسائل مثلا بكلام العترة الطاهرة عليهم السّلام ثمّ توضيحها و تأييدها باعتبارات عقلية لكان خيرا لهم. و اللّه المستعان.

و أوّل من غفل عن طريقة أصحاب الأئمّة عليهم السّلام و اعتمد على فنّ الكلام و على اصول الفقه المبنيّين على الأفكار العقلية المتداولين بين العامّة- فيما أعلم- محمّد ابن أحمد بن الجنيد العامل بالقياس، و حسن بن عليّ بن أبي عقيل العماني المتكلّم، و لمّا أظهر الشيخ المفيد حسن الظنّ بتصانيفهما بين يدي أصحابه- و منهم السيّد الأجلّ المرتضى، و رئيس الطائفة- شاعت طريقتهما بين متأخّري أصحابنا قرنا فقرنا. حتّى وصلت النوبة إلى العلّامة الحلّي فالتزم في تصانيفه أكثر القواعد الاصولية للعامّة، ثمّ تبعه الشهيدان و الفاضل الشيخ عليّ رحمهم اللّه تعالى*.

اکتفاء به مجرد عقل یعنی عقول ظنی که در مواد استدلال عاصمی ندارد.

وقتی به عقل مجرد اکتفاء کردند، به اهل بیت مراجعه نمی کنند یا بخاطر شبهه یا غفلت. شبهه وقتی است که قبل از روایت با عقل به چیزی رسیده اید و لذا شبهه عقلی نمی گذارد روایت را بپذیرید. یا غفلت یعنی وقتی کسی مبانی عقلی را بسته است، می گوید اهل بیت که خلاف عقل سخن نمی گویند، لذا به روایات مراجعه نمی کند.

خلاصه روش استرآبادی

خلاصه:

  1. از طریق روایات می توان به معارف اعتقادی و احکامی رسید.
  2. شما ادعا می کنید که از راه اصول و کلام می توان به معارف رسید. ولی اشکال انست که در این صورت در مواجهه با روایات یا توجیه می کنید یا طرح.

حال چه کنیم؟ روش امین انست: قبل از تدوین فنون ثلاثه ابواب و فصول و مسائل را به کلام اهل بیت تصدیر کنند بعد اعتبارات عقلیه را بیاورند.

می گوید علم کلام درست کنید. ولی در عنوان مسئله اول روایات بیاید و ذیلش قواعد و اصول عقلی تبیین شود. با مبنای عقلی و قواعد عقلی که به ذهنتان می رسد، روایات را تأیید کنید. در بحث عقلی همیشه نظر دارید به روایات اهل بیت. نمی گویم تعبد کنیم که چون روایت می گوید بپذیریم. بلکه می فرماید: ثم توضیحها و تأییدها بالاعتبارات العقلیة.

در دانش نامه شاهی این را پیاده کرده اند ولی بالعکس. در دانش نامه مسائل را انتخاب کرده اند و به تمام مسائل کلامی نپرداخته اند، و گزینش مسائل سیر خاص دارد. در فائده 10 به نفس الامر نیاز دارد. به معقولات ثانیه نیاز دارد. در تمامی این موارد، دنبال خط اثبات اصولی است که در روایات اهل بیت آمده است. اگر قرار باشد مطلب الف در باب روح اثبات شود، باید در نفس الامر موضعی اتخاذ کنیم. تا نتیجه نفس الامر خلاف روایات اهل بیت نباشد.

لذا امین استرآبادی می فرماید هرچند در اخذ روایات اهل بیت نیازی به مبادی عقلی فلسفی و کلامی نداریم، ولی نمی توان آن ها را هم رها کرد. بحث روایی خود را به ضمیمه تحلیل عقلی می آورد. ان هم تحلیلات عقلی ای که دیگران قبول دارند. ایشان در دانش نامه شاهی از همان اولین باب این نکته را مد نظر دارند که لازمه اش در روایات چیست؟

لکن در نگاه ایشان مبادی عقلی، مقدمه پذیرش دعوت انبیاء نیست. در مقام فهم معارف وحیانی هم بحث در اینست که ایا اصول عقلی را قبول داریم یا نه؟ قبول داریم. ولی حواسمان هست که منبع معصوم معتبر في الجمله داریم.

 جمعبندی دیدگاه محدثان نسبت به کلام

خلاصه بحث در اینست : مدعای صحیح و مستدل و توأم با شواهد چیست؟

جمع بندی تا اینجا:

در بین محدثان با سه نظریه مواجهیم:

  1. سید بن طاووس و شهید ثانی و کسانی که خط سید را دنبال کرده اند. اینها به کلی نسبت به علم کلام بی اعتناء هستند نه به معنای فساد یا حرمت علم کلام. شهید ثانی هم تحریم نمی کند. شهید ثانی در بین فقهاء در تراز اول های علوم عقلی است ولی می گوید در حوزه معرفت اعتقادی دینی تنها مسیر روشن انست: از عقل فطری اغاز می کنیم و به دعوت انبیاء می رسیم و بعد از آن ما هستیم و کار فقاهی روی منابع. هر دانش بیرون از این مسیر مقبول نیست.
  2. علامه مجلسی و تاحدودی شیخ حر عاملی عمدتا در مقدمه اثبات الهداة و الفصول المهمة در ابواب مختلف، و مرحوم مجلسی هم در مرآت و هم در ببیان های بحار و هم در کتاب حق الیقین (به عنوان مصداق) می گویند: مسیر همین است که اصول عقلی فطری داریم. به مبانی دین می رسیم و حجیت کتاب و سنت را می یابیم. ولی در مراحلی از این معرفت از اصول و قواعد متکلمان بی نیاز نیستیم. ما قبول نداریم که بناء اصول اعتقادات بر صرف اصول عقلی باشد، نمی توان معارف عقلی دینی را بدون حضور وحی آموخت، ولی به این معنا هم نیست که مثل سید بن طاووس هیچ اعتنائی به قواعد عقلی کلامی نداشته باشیم. اگر قاعده ای مطابق عقل داشته باشند، اخذ می کنیم مثل خیلی از مباحث حق الیقین. ما می توانیم از قواعد عقلی و کلامی استفاده کنیم اما در زمانی که مورد تایید عقل فطری و وحی باشد. اگر استدلال خوبی در بین متکلمان دیدیم آن را در کتبمان می اوریم. ما از اول با عقل شروع نمی کنیم تا پایان. بلکه با دو ترازوی عقل و وحی معارف را جلو می بریم.
  3. امین استرآبادی: ایشان به دلیل حساسیت جدی روی اصول فقه و قواعد کلامی دارد و دائم در آثارش طعنه می زند به اصول و کلام که برای اهل سنت است، به ضرورت وجود مباحث عقلی در حوزه دانش کلام و وجود قواعد عقلی در حوزه اصول پی برده است. می گوید من منکر این هستم که اصول از بیرون بیاید و روایات فراموش شود. ولی اگر روایات مبنا شود و اصول عقلی توجیه و تأیید این روایات شود، موافقند. موافق است که کتب اصولی نوشته شود که قواعد عقلی ناظر به روایات استخراج شود. به تعبیر دیگر ایشان می پذیرند که دستگاه عقلی در استنباط اصولی و عقائدی داشته باشیم. ما نمی توانیم صرفا به روایات مراجعه کنیم مثل سید بن طاوس. بلکه باید صورت بندی عقلی از روایات داشته باشیم. لذا علم کلامی که در نوع سوم معرفی می شود با کلام در نوع اول و دوم تفاوت هایی دارند.