جلسه هشتم
جلسه 8
17 . 7 . 1403
فهرست مطالب
ادامه بررسی دیدگاه بزرگان امامیه 1
دو دسته بودن روایات مربوط به کلام 3
نحوه شناخت این دو دسته روایت 4
معانی قابل برداشت از روایات دسته اول 6
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین.
ادامه بررسی دیدگاه بزرگان امامیه
توضیح دیدگاه شهید ثانی
بحث در اقوال و برداشت های علمای امامیه در باب روایات ناهیه از کلام بود. مهمترین ها را که سخن تازه ای دارند، بیان می کنیم. بیان شهید ثانی و شیخ حر را هم اضافه می کنیم.
شهید ثانی در الاقتصاد و الإرشاد که رساله مهم و ناشناخته ای از شهید ثانی است. خیلی ها کتاب حقائق الإیمان را به ایشان نسبت می دهند، حال آنکه انتساب این کتاب ثابت نیست. ولی رساله اقتصاد و ارشاد از ایشان است و در آن رساله دقیقا همان نظریه سید بن طاووس را در باب کلام مطرح می کنند.
ما در مقاله شهیدین در کشاکش دو جریان کلامی مدرسه حله اشاره کردیم که شهید اول شاگرد فخر المحققین است و اهل بحث کلامی است ولی شهید ثانی راه سید بن طاووس را طابق النعل بالنعل طی کرده اند.
مرحوم سید دو اشکال به کلام داشتند: 1- کلام راه را دور می کند و حال انکه ما طریق عقلی نزدیک تر داریم 2- راه پر خطری است و مقدمه شک و تردید و بیرون رفتن از معارف حقه است. مرحوم شهید ثانی هم عینا همین دو را نقل می کنند.
توضیح دیدگاه شیخ حر عاملی
مرحوم شیخ حر عاملی در وسائل یک باب را منعقد می کنند و تمام روایات را تحت این عنوان می آورند : بَابُ عَدَمِ جَوَازِ الْكَلَامِ فِي ذَاتِ اللَّهِ وَ التَّفَكُّرِ فِي ذَلِكَ وَ الْخُصُومَةِ فِي الدِّينِ وَ الْكَلَامِ بِغَيْرِ كَلَامِ الْأَئِمَّةِ ع
ویژگی این بیان آنست که آنچه مرحوم مجلسی در دو باب مستقل آورده اند، را در یک باب جمع می کنند و جالب اینکه به هر دو حیث اشاره می کنند: 1- تکلم و تفکر در ذات الهی ممنوع است 2- مجادله و مخاصمه در دین هم ممنوع است.
بعد از کتاب وسائل، ایشان در کتاب الفصول المهمه في أصول الأئمة کامل تر به این روایات می پردازند. این کتاب سه بخش دارد: 1- دوره ای مختصر از اعتقادات مبتنی بر آیات و روایات 2- دوره مختصر فقه روایی 3- دوره مختصر اصول ماخوذ از روایات
در بخش اول 5 باب را به مانحن فیه اختصاص می دهند و مرتبط با بحث های کلام و تکلم است. به یک معنا همین را در دو بخش مطرح می کنند. اول در آغاز کتاب سیری روش شناسی در اعتقادات و معرفت دینی مطرح می کنند در ده باب که مختصرش را در مقدمه اثبات الهداه هم آورده اند.
در باب 6 می فرمایند: عدم جواز العمل في الاعتقادات بالأهواء و الظنون و .... و نحوها من أدلة الکلام التي لم تثبت عنهم علیهم السلام . در این عنوان روش شناسی کلام را نقد می کنند. که ادله کلامی همچون ظنون و اهواء و عقول ناقصه است.
سپس در باب 18 و 44 و 45 و 46 هم به این روایات مجددا می پردازند.
نقطه اشتراک چهار باب نهی از تکلم در یکی از موضوعات کلامی است.
باب 18 ان الله سبحانه لا یدرک له کنه ذاته و لا کنه صفته
باب 44 لا ینبغی الکلام في ذات الله و لا الفکر في ذلک و لا الخوض في مسائل التوحید. خوض در مطلق مباحث توحیدی را جایز نمی دانند
باب 45: لا ینبغی الکلام في القضاء و القدر بل ینبغی الکلام في البداء
باب 46: باب جواز الکلام إلا فیما ثبت النهی عنه
نکته مهم آنست که شیخ حر بر خلاف سید بن طاووس که سخت گیری کرده اند و تکلم را جز در موارد استثناء جایز نشمرده اند، ایشان اصل اولی را جواز می دانند و موارد نهی را خارج می کنند.
هر دو در یک ممشا هستند، ولی نگاهشان به روایات متفاوت است.
عین باب ششم فصول مهمه به عنوان باب چهارم در مقدمه اثبات الهداة آورده اند و جمع بندی ایشان آنست:
ومعلوم أنّ أدلة الکلام کلها أو أکثرها ظنیة غیر تامة بل متعارضة متناقضة مخالفة للآیات و الروایات و اعتقاد الأئمة
سه اشکال به ادله متکلمین دارند: 1- ادله آنها ظنی است 2- خود این ادله با هم تعارض و تناقض دارند. 3- این ادله با آیات و روایات مخالف است.
لذا ورود در کلام به معنای بحث و گفتوگو با ادبیات متکلمان جایز نیست جز در اصول اعتقادات جایی که آن اصول اساسی اعتقادی را اثبات می کنند. مثل دلیل بر اثبات صانع مثل برهان نظم و حرکت اشکالی ندارد. لذا این نوع از محدثان در اثارشان از این ادله متکلمان هم استفاده می کنند چرا که این ادله متعارض نیستند و با آیات و روایات هم سازگار است. ولی سایر ادله مشکل دارد.
جمع بندی اولیه: مرحوم شیخ حر عاملی که در بحث کلام در باب دین انقدر دست باز عمل می کنند و اصل اولی را جواز می دانند، الا ماخرج بالدلیل و النهی، در مواجهه با ادله متکلمین سختگیرانه برخورد می کنند، می گویند هرچند بحث در اصول اعتقادات جایز است، ولی نه اینکه از این ادله استفاده شود. سید بن طاووس گفتند چون ادله متکلمان مشکل دارد، اصلا بحث جایز نیست و اگر کسی عقل سالم و فطرت داشته باشد، می تواند به حقیقت برسد، ولی شیخ حر اصل بحث را جایز می دانند ولی ادله متکلمان را ظنی و متعارض می دانند.
سوال: مقصود اینها از کلام همان فقه العقائد است؟
پاسخ: خیر مقصودشان اتفاقا همان بحث و مناقشه و گفتوگو است. نه فهم. صوت حتما
چرا جایز نیست، زیرا خود موضوع قابلیت فهم ندارد. البته همیشه این گونه نیست، گاهی بحث و مناقشه نهی شده چون منجر به شک و تردید و تحیر می شود. و گاهی نهی شده از این جهت که قابلیت فهم ندارد. در دسته بندی روایات خواهیم گفت.
نکته مهم اینست که در بین محدثان در باب اینکه کلام و تکلم در چه حدودی جایز است، عبارات مختلفی وجود دارد. باید تکلیف این بحث را روشن کرد، تا کنون هم این کار انجام نشده است. افراد یک طرف را گرفته اند و دیگری را نقد کرده اند. ولی باید مجموع آراء و ادله را کنار هم گذاشت و تکلیف این بحث را در مکتب اهل بیت معین کرد.
جمعبندی روایات کلام
جمع بندی نهایی:
در چند محور بحث کلام و تکلم را بررسی کرد:
دو دسته بودن روایات مربوط به کلام
الف) از مجموعه روایات و برداشت بزرگان معلوم می شود که روایات مربوط به کلام و تکلم دو دسته است. این دو دسته هم در روایات واضح است هم در عناوین بزرگان برجسته است و هم ثمره عملی دارد و عدم توجه به این تفکیک در فهم این روایات اختلال ایجاد می کند:
دسته اول: روایاتی که کلام و تکلم را به معنای بحث کردن در باب یک موضوع معرفی کرده اند.
دسته دوم: روایاتی که کلام را به معنای سخن گفتن با دیگری معرفی کرده اند.
لذا تکلم در روایات دو معنا دارد: 1- بحث و مناقشه در یک موضوع، 2- گفت وگو با دیگری.
اولین تفاوت این دو معنا در غایت است. غایت بحث فهم یک موضوع است و تکلم با دیگری به هدف اقناع دیگری و رساندن او به شناخت است. در اولی بحث می کنم تا من حقیقت را بفهمم، و دومی بحث می کنم تا دیگری بفهمد.
تفاوت در غایت منجر به تفاوت در روش هم خواهد شد. چنانکه منجر به تفاوت در موضوع و تفاوت در ابزار و فنون هم منجر می شود. روش فهم حقیقت و موضوع آن و ابزار فهم برای خود، متفاوت از روش و موضوع و ابزار تفهیم به دیگری است.
در آغاز بحث، به معنای لغوی تکلم اشاره کردیم که وقتی ماده کلام به باب تکلم می رود، مخاطب ندارد بخلاف باب تفعیل که مخاطب دارد. کلم الله موسی تکلیماً. ولی تکلم مخاطب ندارد. مثل سه آیه که باب تفعل دارد: لا یتکلمون الا من اذن له الرحمن و قال صواباً. طرف ندارد. اشاره کردیم اگر گفت وگو به معنای رفت و برگشت باشد، یا باب مفاعله است یا باب تفاعل. هیچ گاه تکلم در باب گفت وگوی طرفینی اطلاق نشده است در لغت و قرآن کریم. ولی در روایات اهل بیت خلافاً للغة بارها تکلم به معنای تکلم با دیگری استعمال شده است. آیا انتقال است یا توسعه معنایی؟
خیر بلکه توسعه مصداقی است. در این موارد که فرد با دیگری بحث و گفت وگو می کند، روایات بر آن هم تکلم اطلاق کرده اند به این اعتبار که این شخص تکلم در باب دین هم می کند. یعنی تکلم به معنای دوم اتفاق نمی افتد الا اینکه تکلم به معنای اول هم اتفاق می افتد. چون این دو با هم ملازمه پیدا کرده، در روایات خلافاً للغة واژه تکلم در گفتگو با دیگری هم بکار رفته است.
حال برخی روایات تکلم اختصاصا به معنای تفکر یک طرفه است. در برخی روایات تکلم اختصاصا به معنای گفت وگو با دیگری است. و در برخی روایات هر دو با هم آمده است و به همان ملازمه اشاره شده است، مثل این روایت:
24- أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع
التوحيد (للصدوق)، ص: 459
قَالَ: قَالَ لِي يَا أَبَا عُبَيْدَةَ إِيَّاكَ وَ أَصْحَابَ الْخُصُومَاتِ وَ الْكَذَّابِينَ عَلَيْنَا فَإِنَّهُمْ تَرَكُوا مَا أُمِرُوا بِعِلْمِهِ وَ تَكَلَّفُوا عِلْمَ السَّمَاءِ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ خَالِقُوا النَّاسَ بِأَخْلَاقِهِمْ وَ زَايِلُوهُمْ بِأَعْمَالِهِمْ إِنَّا لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ فِينَا عَاقِلًا[1]حَتَّى يَعْرِفَ لَحْنَ الْقَوْلِ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ[2].
وجه نهی اینست که به کاری که مکلف به آن هستند نمی رسند و به دنبال چیزی هستند که در دسترس آنها نیست. تکلفوا علم السماء یعنی بحث درباب امور غیبیه و تکلم اینجا به معنای اول است، ولی صدر روایت اصحاب خصومات به معنای دوم و گفتوگو با دیگری است. اصحاب خصومات از دو جهت مشکل دارند: 1- خصومت و مراء و جدل 2- تکلف علم سماء.
لذا این اصحاب خصومات ممکن است در باب امامت سخن بگویند، که در این صورت به یک اشکال دچار هستند ولی در صورتی که در باب توحید سخن بگویند به دو اشکال دچارند.
نحوه شناخت این دو دسته روایت
نکته دوم:
تفکیکی که بین این دو دسته از روایات وجود دارد، سبب شده تا ابعاد بحث در این موضوع دچار خلط و ابهامی شود. شاید یکی از دلایلش این باشد که معمولا متکلمان اصحاب ائمه از هردو دسته بوده اند و هردو کار را می کرده اند. یعنی هم اهل مناظره بودند هم اهل تفکر. گاهی اهل بیت نسبت به یک فرد ترغیب و تشویق از یک جهت می کنند می فرمایند: هشام عجب مناظره گر خوبی است ناصرنا بقلبه و لسانه و یده. و گاهی هم نقد می کنند مثل قول هشام در باب
این تفکیک را باید در روایات لحاظ کرد. این دو دسته را از کجا بشناسیم: 1- از راه احکام مترتب بر آن 2- از راه واژه هایی که برای هر یک بکار رفته است.
مثلا ادبیات اهل بیت برای دسته اول از این واژه ها استفاده کرده اند:
کلام
التفکر : ایاک و التفکر
نظر: من نظر فی الله فقد هلک
تعمق: یکون فی اخر الزمان اقوام یتعمقون. برخی از این مدح برداشت کرده اند، حال انکه تعمق در روایات به معنای تفکر است و مذموم است. متعمق یکی از واژه های جانشین تفکر و تکلم به این معناست.
منطق: لا یزال بهم المنطق حتی یتکلموا فی ذات الله. مردم اینقدر بحث در باب مسائل می کنند که به خدا می رسند و در باب خداوند هم بحث می کنند. منطق در اینجا به معنای تفکر و بحث کردن است
غوص
خوض
همگی به معنای تکلم و تفکر است. البته می دانیم که در ایات شریفه واژه کلام و تکلم به این معنا نیامده است. شاید اساسا واژه ای مذموم در این باب بصورت مستقیم نداریم، ولی غیر مستقیم داریم: إلی ربک المنتهی اهل بیت تفسیر کرده اند که اگر کلام به خداوند رسید، باید دست کشید. ولی تعبیر صریحی که تکلم به معنای اول را در قرآن نفی کند، نداریم. البته جهات مثبت در قرآن امده مثل دعوت به تفکر در آثار و آیات. تعقل و عقل آمده ولی در جهت مثبت و صحیح. جهت مذموم تفکر که تفکر فی ذات الله یا تعمق در لسان ایات شریفه نیامده است.
چه کسانی از بزرگان چنین فهمی از روایات داشته اند: سه قول داریم:
دسته اول: تکلم به معنای تفکر داریم ولی این را با معنای دوم کنار هم گذاشتند. مرحوم مجلسی، شیخ مفید (تفکیک نظر از مناظره)، شیخ حر، ظاهر کلام کلینی (پذیرش هردو معنای تکلم)،
دسته دوم: تکلم به معنای مناظره است مثل صدوق که روایات را بر این معنا حمل کردند.
دسته سوم: تکلم به معنای تفکر است مثل سید بن طاووس و شهید ثانی که روایات را بر معنای تفکر و بحث و نظر دانسته اند.
در معنای دوم : واژگان جانشین: جدل، مخاصمه، مناظره، احتجاج، محاجة
برخلاف تکلم به معنای اول که در قرآن وضوحی نداشت، تکلم به معنای دوم نه با واژه تکلم، بلکه با جانشین هایش در قرآن آمده است. حاجّ، جادل، جدال،
لذا این دو معنا در ادبیات اهل بیت تفکیک شده است.
معانی قابل برداشت از روایات دسته اول
نکته سوم:
این دو دسته از روایات ناظر به چه معنایی هستند؟
روایات دسته اول، دو مضمون دارد یا دست کم اصحاب امامیه دو برداشت از این روایات دارند. دسته اول که بحث درباب تفکر است، مشتمل بر دو مضمون است: 1- نهی از تکلم و تفکر از جهت متعلق تفکر است. تفکر در باب موضوع خاص مثل ذات الله سبحانه نهی شده است. مرحوم کلینی نهی از تکلم فی الکیفیه گفتند. مرحوم مجلسی متعلق را توسعه دادند: تکلم از ذات و صفات و قضا و قدر و جبر و اختیار و ... نهی شده است.
مرحوم مفید در نقطه مقابل ظاهرا در این معنا از جهت متعلق هیچ محدودیتی قائل نشدند. فرمودند نظر قابل نهی نیست هرچند مناظره قابل نهی است از باب تقیه و ... . گرچه ایشان را گفتند، ولی در باب مناظره و جدال هم بیانی داشتند که در جواب صدوق که گفته بود نهی از تکلم در قضا و قدر است، شیخ مفید فرمود: تفسیر علل اشیاء هم ممنوع است. ایشان علی رغم اینکه گفتند نظر قابل منع نیست، ولی در قضا و قدر گفتند اگر مقصود از بحث در قضا و قدر بحث از علل اشیاء باشد، ممنوع است. پس شیخ مفید هم عملاً تفکر در برخی موضوعات را جایز نمی دانند. شیخ حر عاملی هم 4 باب فصول مهمه را به همین اختصاص دادند که نفی تفکر از موضوع خاص است. 2- نهی از تفکر از جهت روش تفکر است. سید بن طاووس و شهید ثانی روایات را بر این معنا حمل کردند که روایات نهی از بحث و گفتگو می کند چرا که شیوه غلط است. زیرا خداوند راه مستقیم و اقربی گذاشته که مخاطره آمیز هم نیست و موجب شک و تردید نمی شود. این برداشت به این معنا تقریبا در کلام سید بن طاووس برجسته شد. هرچند از لابلای کلمات کلینی و مجلسی هم می توان این معنا را استفاده کرد. همچنین عبارت شیخ حر هم اشاره دارد که نقد روشی است (ادله کلامی ظنی و متناقض است) ولی به صورت برجسته، سید بن طاووس است که این روایات را بر نقد روشی حمل می کنند.
در برخی تعابیر بزرگان شیعه، حالت سومی هم فرض شده است در این معنای اول. در بین اهل سنت این حالت سوم خیلی برجسته است، یکی از نزاعات اهل سنت در مباحث مشروعیت کلام، معنای سوم است که نه در روایات ما خیلی روشن است نه بزرگان امامیه روایات را بر این معنا حمل کرده اند به صورت برجسته، ولی لابلای تعابیر اشاراتی به این معنا هست.3- نهی از تکلم نسبت به کسی که دارد تکلم می کند. اگر از خواص است و استعداد دارد اشکال ندارد. ولی اگر از عوام است، تفکرش جایز نیست. این نهی نه بلحاظ متعلق است و نه بلحاظ روش. غزالی برای این یک کتاب نوشته : إلجام العوامّ عن علم الکلام. می گوید کلام خوب است ولی باید ان را از دسترس عوام دور کرد حدود 6 دلیل بر ان می اورد.
سوال: روایات دع ما لا یعنیک هم در این روایات است.
جواب: این روایات زیاد است و ناظر است به اینکه اموری که به دردتان نمی خورد را رها کنید. این روایات مربوط به باب علم است که کلینی به آنها اشاره کرده نه خصوص نهی از تکلم.
بدون نظر