رفتن به محتوای اصلی

جلسه هجدهم

جلسه 18

8 . 8 . 1403

فهرست مطالب

ادامه بررسی واژگان مرتبط با تکلم در قرآن 2

محاجة 2

مراء 3

برهان 3

بررسی واژگان مرتبط با تکلم در روایات 4

دسته اول: روایات ناهیه از کلام و جدال و مراء مطلقاً 4

گروه اول: نهی مطلق از کلام 4

گروه دوم: نهی مطلق از خصومت 6

گروه سوم: نهی مطلق از جدل 6

گروه چهارم: روایات نهی مطلق از مراء 7

گروه پنجم و ششم: ملاحاة و مشارّة و مناظره 7

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادامه بررسی واژگان مرتبط با تکلم در قرآن

در قرآن کریم 4 کلید واژه مرتبط با تکلم به معنای مناظره وجود دارد: جدل، برهان، مراء، محاجة

در باب جدل گفتیم که 5 ویژگی در قرآن ذکر شده که جدال احسن و غیر احسن را از هم جدا می کند. لذا اصل جدال حسن و قبح ذاتی ندارد بلکه به ویژگی هایش، حسن و قبحش متفاوت می شود.

محاجة

قرآن گاهی این ماده را در باب مفاعله آورده و گاهی در باب تفاعل (محاجة و تحاجّ). مرور سریع در قرآن گاهی موجب توهم این می شود که محاجة در قرآن معنای منفی دارد. زیرا در غالب موارد، در موارد منفی آورده است.

ولی آیاتی داریم که هرچند صراحتش از جدال احسن کمتر است، ولی دعوت به محاجة در مقابل باطل است:

آیه 66 سوره آل عمران:

هَا أَنْتُمْ هٰؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ﴿66﴾

خود قرآن محاجة مبتنی بر علم را از محاجة غیر مبتنی بر علم تفکیک می کند

در آیه 83 سوره انعام هم نگاه ایجابی به احتجاج آمده است:

وَ تِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ ﴿83﴾

در آیات دیگر هم حجت گاهی حقه است و گاهی داحضه. لذا محاجة از نگاه قرآن فی حد ذاته اشکالی ندارد بلکه به اوصافش حکمش تغییر می کند.

در باب جدل گفتیم سخن گفتن همراه با اصرار است. مجادله در لغت ناظر به شیوه گفتوگو است. یعنی انسان می تواند گفتوگوی توأم با اصرار را در یک محتوای خوب استفاده کند یا در یک محتوای بد، با نیت خوب یا نیت بد، با ابزار خوب یا ابزار بد.

ولی در باب محاجة، به معنای حجت آوری است. حسن و قبح محاجة روی موضوع می رود. هر جا محاجه در قرآن مذموم است، به دلیل ابزار یا موضوع محاجة مذموم است. برخلاف مجادله که منعش از جهت همه وجوه است.

در سخن مفسران و دیگران که در باب این آیات بحث کرده اند، به میز این واژه ها دقت نکرده اند، لذا در جمع بندی نهایی به مشکل برخورده اند.

 

مراء

از مریه به معنای شک گرفته شده است. مریه در معناشناسی قرآن، اخص از شک است. مطالعات معناشناسی در مریه درقرآن نشان می دهد که مریه به معنای شک لجوجانه است. در سه باب در قرآن کریم به کار رفته است:

  1. باب مفاعله : یمارون
  2. باب افتعال: یمترون
  3. باب تفاعل: تماری

مراء مصدر باب مفاعله است. ظاهرا یک بار در قرآن مراء آمده و مصدر دوم مماراة است. مریة شک لجوجانه است، وقتی در باب افتعال می رود، به معنای شک ورزی است. کسی در باب یک حقیقت از روی لجاجت شک بورزد.

در باب تفاعل به معنای اظهار شک و شک پراکنی است. قرآن می فرماید: حق ندارید شک پراکنی کنید.

در باب مفاعله به معنای گفتوگوی توأم با شک ورزی است. مراء یعنی درگیر شدن با دیگری در گفتوگویی که پایه اش تبادل شک باشد. یعنی هرچه شما می گویید محل تشکیک باشد.

در قرآن کریم امتراء و مماراة و تماری هر سه ، معنای منفی دارند. ولی گاهی مماراة به معنای مثبت هم آمده است. مراء در قرآن کریم مثبت و غیر مثبت دارد. در روایات مطلقاً مراء را نفی کرده اند ولو کان محقّاً ولی در قرآن کریم دست کم در یک آیه شریفه، مراء صواب و ناصواب تفکیک شده است. در داستان اصحاف کهف:

فَلاَ تُمَارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِرَاءً ظَاهِراً وَ لاَ تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً ﴿22﴾

درباره خصوصیات اصحاب کهف سوال نکن و در باب اینگونه مباحثی که علم ندارند و روشن نیست، مراء نکن. از حرف مخفی در باب موضوعات پنهان اجتناب کن. اگر بحث ظاهر و روشن است و حجتی وجود دارد، مراء کن. ولی اگر چیزی اطلاع نداری، جای مراء نیست.

در قرآن کریم هرچند ریشه مراء شک است و با شک عادی متفاوت است، ولی ظاهرا در اینجا گفتوگوی توأم با شک را می پذیرد : جایی که ادله در میان گفتوگو ظاهر باشد.

 برهان

برخلاف سه واژه دیگر در قرآن کریم هرجا آمده معنای مثبت دارد:

هاتوا برهانکم

قد جائکم برهان من ربکم

برهان هم در باب معجزه آمده، هم در باب کتب آسمانی و هم در باب استدلال استعمال شده است.

 بررسی واژگان مرتبط با تکلم در روایات

در سه جامع روایی، روایات مرتبط با حوزه تکلم و مناظره گردآوری شده است. شیخ صدوق در آخرین باب توحید، شیخ حر در وسائل ج 11 ابواب امر به معروف باب 23 و علامه مجلسی در کتاب العلم بحار 61 روایت را جمع کرده است. تفاوت بحار با دو کتاب دیگر در اینست که آن دو، دو دسته روایات را در یک باب آورده اند. ولی مرحوم مجلسی روایات باب تفکر را در کتاب توحید آوردند و این 61 روایت همگی مرتبط با حوزه مناظره است که مشتمل بر ایجابیات و سلبیات است.

تتبع در این سه جامع روایی نشان می دهد که با همه استقصاء مرحوم مجلسی، بعضی روایات نیامده است که در توحید صدوق آمده است.( چندین بار عرض کرده ام : برخی تصور کرده اند که بحار چون جامع روایات است، دیگر کافی است. حال انکه به چند جهت اشکال دارد: 1- خیلی از مصادر بحار، روایاتش تماما در روایات بحار نیامده است. 2- اصل در بحار اوردن کتب اربعه نیست. 3- روایاتی که مجلسی در بحار اورده از مصادر اصلیه نیست. روایت در توحید است، ولی ایشان از خصال یا امالی نقل می کنند. ) مراجعه به این باب بحار، علی رغم گستردگی کافی نیست. در توحید روایاتی داریم که در بحار نیست. همچنین در مصادر اصلی سندها بهتر است.

 

ابتدا روایات را دسته بندی می کنیم و سپس جمع بندی می نماییم:

در روایات در باب مناظره، علاوه بر 4 واژه قرآنی، واژه های دیگری هم هست: کلام، خصومت، ملاحاة، مشارّة، مناظره

روایات به دلیل تنوع واژگانی و تنوع در حکم، هم موضوع روایات متعدد است، هم احکامش متنوع است. گاهی احکام مطلق است اثباتا و نفیاً و گاهی مقید امده است. لذا استنباط از روایات نیاز به التفات به تمام جوانب این روایات دارد. گاهی احکام کلی در این باب صادر شده است، حال انکه احکام جزئی این بحث باید استخراج شود.

دسته بندی روایات:

 دسته اول: روایات ناهیه از کلام و جدال و مراء مطلقاً

که نگاه بیشتر محدثان را به خود جلب کرده است (بخلاف مرحوم مجلسی که با روایات اثباتی آغاز کرده است).

بر اساس واژگانش گروه بندی می کنیم:

 

گروه اول: نهی مطلق از کلام

سه یا چهار روایت مهم نهی از کلام مطلقاً امده است:

  1. در بصائر صفار و سعد بن عبدالله و توحید صدوق آمده: یهلک اصحاب الکلام و ینجو المسلّمون إن المسلمین هم النجباء

این روایت اصلش از ابی بصیر است هرچند در بصائر صفار ساقط شده ولی به قرینه سایر طرق معلوم می شود که روایت ابوبصیر است.

  1. روایت ابوبکر حضرمی : همین روایت قبلی است ادامه اش امده: یقولون هذا ینقاد و هذا لا ینقاد اما والله لو علموا کیف ابتداء الخلق ما اختلف الاثنان

اگر این روایت همان روایت قبلی بود، از اطلاق روایت اول دست بر میداشتیم. ولی دو سند متفاوت و دو بیان است. آیا ذیل روایت، مقیّد صدر روایت است؟ یعنی اصحاب کلامی که می گویند ینقاد و لا ینقاد، هلاک می شوند. ولی شاید تعبیر آخر مؤید اطلاق صدر روایت باشد. در این صورت اینکه آنان می گویند ینقاد و لا ینقاد، تعلیل هلاکت اهل کلام است. لذا مردم اگر ابتدای خلق را می دانستند، هیچ گاه اختلاف نمی کردند. این یعنی اختلاف و بحث به خودی خود مشکل دارد.

ان قلت: مقصود از اهل کلام یا متکلمون ، معتزله نیست؟

قلت: در روایات آمده عصابه و حتی مثل مومن طاق مذمت شده است. چون اصحاب کلام مقابل مسلّمون آمده، اطلاق دارد.

  1. مُتَكِّلُموا هَذِهِ‏ الْعِصَابَةِ مِنْ شِرَارِ مَنْ هم مِنْهُمْ من کل صنف.

این روایت اطلاقش خیلی مشکل است بنحوی که سید بن طاووس هم نتوانسته اطلاقش را بپذیرد. متکلمین شیعه از بدترین کسانی اند که از این صنفند.

  1. قالَ قَرَأْتُ فِي كِتَابِ عَلِيِّ بْنِ بِلَالٍ‏ أَنَّهُ سَأَلَ الرَّجُلَ يَعْنِي أَبَا الْحَسَنِ ع أَنَّهُ رُوِيَ عَنْ آبَائِكَ ع أَنَّهُمْ نَهَوْا عَنِ‏ الْكَلَامِ‏ فِي‏ الدِّينِ‏ فَتَأَوَّلَ مَوَالِيكَ الْمُتَكَلِّمُونَ بِأَنَّهُ إِنَّمَا نُهِيَ مَنْ لَا يُحْسِنُ أَنْ يَتَكَلَّمَ فِيهِ فَأَمَّا مَنْ يُحْسِنُ أَنْ يَتَكَلَّمَ فِيهِ فَلَمْ يُنْهَ فَهَلْ ذَلِكَ كَمَا تَأَوَّلُوا أَوْ لَا فَكَتَبَ ع الْمُحْسِنُ وَ غَيْرُ الْمُحْسِنِ لَا يَتَكَلَّمُ فِيهِ فَإِنَّ إِثْمَهُ أَكْثَرُ مِنْ نَفْعِهِ.

تعلیل پایانی حضرت مؤید اطلاق نهی از کلام است. این روایت اگر مقصود امام رضا علیه السلام باشد، دیگر تقیه نیست. و سیاقش هم مؤید آنست که تقیه نیست. هرچند نهی عن الکلام فی الدین در سابق ممکن است تقیه ای بوده باشد. ولی حضرت در پاسخ ظاهراً تقیه نکرده اند.

  1. روایت عبدالله بن سنان:

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ‏[1]، قَالَ: أَرَدْتُ الدُّخُولَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ لِي مُؤْمِنُ الطَّاقِ‏[2]: اسْتَأْذِنْ لِي عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَقُلْتُ لَهُ: نَعَمْ، فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ فَأَعْلَمْتُهُ مَكَانَهُ، فَقَالَ: «لَا تَأْذَنْ لَهُ عَلَيَّ»، فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ تَعْلَمُ انْقِطَاعَهُ إِلَيْكُمْ وَ وَلَاءَهُ لَكُمْ وَ جِدَالَهُ فِيكُمْ، وَ لَا يَقْدِرُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ أَنْ يَخْصِمَهُ.

فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: «بَلْ يَخْصِمُهُ صَبِيٌّ مِنْ صِبْيَانِ الْكُتَّابِ».

فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ هُوَ أَجَلُّ مِنْ ذَلِكَ، وَ قَدْ خَاصَمَ جَمِيعَ أَهْلِ الْأَدْيَانِ فَخَصَمَهُمْ، فَكَيْفَ يَخْصِمُهُ غُلَامٌ مِنَ الْغِلْمَانِ وَ صَبِيٌّ مِنْ صِبْيَانِ الْكُتَّابِ؟

فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: «يَقُولُ لَهُ الصَّبِيُّ: أَخْبِرْنِي عَنْ إِمَامِكَ أَمَرَكَ أَنْ تُخَاصِمَ‏ النَّاسَ‏؟ فَلَا يَقْدِرُ أَنْ يَكْذِبَ عَلَيَّ، فَيَقُولُ: لَا، فَيَقُولُ لَهُ: فَأَنْتَ تُخَاصِمُ‏ النَّاسَ‏ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَأْمُرَكَ إِمَامُكَ، فَأَنْتَ عَاصٍ لَهُ، فَيَخْصِمُهُ، يَا ابْنَ سِنَانٍ لَا تَأْذَنْ لَهُ عَلَيَّ فَإِنَّ الْكَلَامَ وَ الْخُصُومَاتِ تُفْسِدُ النِّيَّةَ وَ تَمْحَقُ الدِّينَ»[3].

ذیل روایت اطلاق دارد و خصوصیت مومن طاق یا تکلم را ندارد. کار کلامی موجب افساد نیت و دین می شود.

 

گروه دوم: نهی مطلق از خصومت

  1. علی بن یقطین:

عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع‏ مُرْ أَصْحَابَكَ أَنْ يَكُفُّوا مِنْ أَلْسِنَتِهِمْ وَ يَدَعُوا الْخُصُومَةَ فِي الدِّينِ وَ يَجْتَهِدُوا فِي عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

ظاهرا مطلق است و خصومت در دین نهی شده است.

  1. ابوعبیده حذاء

قَالَ لِي يَا أَبَا عُبَيْدَةَ إِيَّاكَ وَ أَصْحَابَ الْخُصُومَاتِ وَ الْكَذَّابِينَ‏ عَلَيْنَا فَإِنَّهُمْ تَرَكُوا مَا أُمِرُوا بِعِلْمِهِ وَ تَكَلَّفُوا عِلْمَ السَّمَاءِ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ خَالِقُوا النَّاسَ بِأَخْلَاقِهِمْ وَ زَايِلُوهُمْ بِأَعْمَالِهِمْ إِنَّا لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ فِينَا عَاقِلًا[1]حَتَّى يَعْرِفَ لَحْنَ الْقَوْلِ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ‏[2].

اصحاب خصومات علم دین را رها کردند و رفتند سراغ چیزی که علمش از آنها خواسته نشده است.

اطلاقش ضعیف تر از سایر روایات است به خاطر قید تکلفوا علم السماء.

  1. لا یخاصم الا من ضاق بما فی صدره.

کسی که سعه صدر نگهداشتن معرفت در سینه خود را ندارد، مخاصمه می کند و می خواهد اظهار کند و بیرون بریزد. اگر شرح صدر داشته باشد، با دیگران وارد بحث نمی شود

  1. لا یخاصم الا من لا ورع له و شاک فی دینه

 

گروه سوم: نهی مطلق از جدل

  1. روایت 13 باب بحار:

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: لَعَنَ اللَّهُ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي دِينِهِ أُولَئِكَ مَلْعُونُونَ‏ عَلَى‏ لِسَانِ‏ نَبِيِّهِ‏ ع.

  1. منیة المرید:

قَالَ ص‏ مَا ضَلَ‏ قَوْمٌ‏ إِلَّا أَوْثَقُوا الْجَدَلَ.

وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: إِيَّاكُمْ وَ جِدَالُ‏ كُلِ‏ مَفْتُونٍ‏، فَإِنَّ كُلَّ مَفْتُونٍ مُلَقَّنٌ حُجَّتَهُ إِلَى انْقِضَاءِ مُدَّتِهِ، فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّتُهُ أَحْرَقَتْهُ فِتْنَتُهُ بِالنَّار

 

گروه چهارم: روایات نهی مطلق از مراء

فراوان است یکی را نمونه می خوانیم:

  1. م":

َ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ أَنَا زَعِيمُ بَيْتٍ فِي أَعْلَى الْجَنَّةِ وَ بَيْتٍ فِي وَسَطِ الْجَنَّةِ وَ بَيْتٍ فِي رِيَاضِ الْجَنَّةِ لِمَنْ تَرَكَ‏ الْمِرَاءَ وَ إِنْ‏ كَانَ‏ مُحِقّاً.

  1. اورع الناس من ترک المراء و ان کان محقاً

 

گروه پنجم و ششم: ملاحاة و مشارّة و مناظره

ایاکم و مشارّة الناس

روى ان رجلا قال للحسين بن على بن ابى طالب (عليهما السلام): اجلس حتى نناظر في الدين؟ فقال: يا هذا انا بصير بدينى‏ مكشوف على هداى، فان كنت جاهلا بدينك فاذهب فاطلبه! مالى و للمماراة.

تا اینجا مجموع روایات ناهی مطلق را بیان کردیم. در مقابل دو دسته داریم: 1- روایات مثبت تکلم و مناظره به صورت مطلق 2- روایات مقید در جهت ایجاب یا سلب.

روایاتی که اطلاق روایات ناهیه و مادحه را قید کرده، روی چه چیزی تاکید دارند؟ دو جهت: 1- واژگان به کار رفته مهم است. خیلی ها مترادف می گیرند و جمع عرفی می کنند و اطلاقات را تقیید می کنند. 2- جهت نهی در هر یک چیست؟ حدود 6 جهت منع در روایات داریم که باید تفکیک شود.

با روشن شدن این دو مطلب، می توان جمع بندی دقیق و واضحی انجام داد. لذا بنظر می رسد برای اصحاب آشنا به میراث اهل بیت، این مسئله در طول زمان وضوح بیشتری پیدا کرده است.