جلسه بیستم
جلسه 20
13 . 8 . 1403
فهرست مطالب
نکته اول: تکمیل روایات مادحه مطلق 1
نکته دوم: تکمیل شواهد اطلاق نهی از مراء 2
دسته چهارم: روایات ناظر به مخاصمه 3
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین.
تکمله بحث جلسه قبل
بحث در باب روایات جدال و مناظره بود. سه دسته روایات را بررسی کردیم. روایات ناهیه مطلق، روایات مادحه مطلق و روایات نهی از مراء.
قبل ازا ینکه وارد روایات دسته چهارم بشویم دو نکته به عنوان تتمه بحث جلسه قبل عرض می کنیم.
نکته اول: تکمیل روایات مادحه مطلق
نکته اول: برخی فرمودند در روایات مطلق مدح، چون روایات ناظر به مرابطه و نصرت و دفاع فراوان است باید اینها را جزو روایات مادحه بدانیم. عرض من این بود که در روایات ناظر به مناظره، روایات مطلق، ناهیه اش بیشتر از مادحه اش است. طبعا اگر بخواهسم روایات نصرت و ذب را بیاوریم حجم این روایات زیاد می وشد و وجهی هم دارد.
بنده نمونه ای از این روایات را عرض می کنم.
راویات مرابطه را دو سه نمونه اش را خواندیم.
روایات نصرت را نخواندیم. روایات زیادی است که انصافا کثرت دارد و مضمونش هم متعدد است. از اجمله این روایت که از محاسن برقی است: در جلد اول محاسن برقی، در چاپ دو جلدی ص 153: عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي الْجَنَّةِ ثَلَاثُ دَرَجَاتٍ وَ فِي النَّارِ ثَلَاثُ دَرَكَاتٍ فَأَعْلَى دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ لِمَنْ أَحَبَّنَا بِقَلْبِهِ وَ نَصَرَنَا بِلِسَانِهِ وَ يَدِهِ وَ فِي الدَّرَجَةِ الثَّانِيَةِ مَنْ أَحَبَّنَا بِقَلْبِهِ وَ نَصَرَنَا بِلِسَانِهِ وَ فِي الدَّرَجَةِ الثَّالِثَةِ مَنْ أَحَبَّنَا بِقَلْبِهِ وَ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ النَّارِ مَنْ أَبْغَضَنَا بِقَلْبِهِ وَ أَعَانَ عَلَيْنَا بِلِسَانِهِ وَ يَدِهِ وَ فِي الدَّرْكِ الثَّانِيَةِ مِنَ النَّارِ مَنْ أَبْغَضَنَا بِقَلْبِهِ وَ أَعَانَ عَلَيْنَا بِلِسَانِهِ وَ فِي الدَّرْكِ الثَّالِثَةِ مِنَ النَّارِ مَنْ أَبْغَضَنَا بِقَلْبِهِ.
روایت دیگر: ِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مَثَلُكَ مَثَلُ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَإِنَّهُ مَنْ قَرَأَهَا مَرَّةً فَكَأَنَّمَا قَرَأَ ثُلُثَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأَهَا مَرَّتَيْنِ فَكَأَنَّمَا قَرَأَ ثُلُثَيِ الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَكَأَنَّمَا قَرَأَ الْقُرْآنَ وَ كَذَلِكَ مَنْ أَحَبَّكَ بِقَلْبِهِ كَانَ لَهُ مِثْلُ ثُلُثِ ثَوَابِ أَعْمَالِ الْعِبَادِ وَ مَنْ أَحَبَّكَ بِقَلْبِهِ وَ نَصَرَكَ بِلِسَانِهِ كَانَ لَهُ مِثْلُ ثُلُثَيْ أَعْمَالِ الْعِبَادِ وَ مَنْ أَحَبَّكَ بِقَلْبِهِ وَ نَصَرَكَ بِلِسَانِهِ وَ يَدِهِ كَانَ مِثْلَ ثَوَابِ أَعْمَالِ الْعِبَادِ.
در جمع بندی خواهیم گفت این روایات دلالتی بر مجادله و مناظره بالخصوص ندارد، بلکه مطلق نصرت را لازم می داند.
دسته دیگری از روایات مشتمل بر تعبیر «ذبّ» به معنای دفاع است؛ در این روایات مسئله به مانحن فیه نزدیک تر می شود. در دفاع، مواجهه و درگیری زبانی بنحوی وجود دارد. دلالت این روایات بر مشروعیت مناظره بیشتر از روایات نصرت است:
والذابین عن دینه بحجج الله.
والذابین عنه
ذبّ از دین یا از اهل بیت یکی از مصادیقش احتجاج است، ولی ملازمه قطعیه با مناظره و احتجاج ندارد. ممکن است کسی دفاع از دین بکند با بیان مبانی مکتب و پاسخ به شبهات ، ولی مناظره را مشروع نداند.
همین که کسی می گوید فلانی چنین نظریه ای دارد و باید وارد پاسخ او بشوم، او وارد گفتوگو شده است. مناظره حتما نیازی نیست حضوری باشد. اگر پاسخگویی به اقوال رقیب را مناظره بداند، ظهور روایات ذبّ در مشروعیت مناظره بیشتر خواهد شد.
نکته دوم: تکمیل شواهد اطلاق نهی از مراء
تتمه ای در باب روایات دسته سوم (مراء):
روایات مطلق فراوان بود و تأکید بر اطلاق داشتند. روایات موهم استثناء و تصنیف بود، بعضی ها را اشاره کردیم و دفع کردیم. اگر ظهور بدوی هم داشته باشد، ولی در مقابل اطلاق قاطع دسته اول تاب مقاومت ندارد.
قلت مراء، مراء فیما لا علم به، مراء الأحمق،
شواهد بیشتری بر اطلاق نهی از مراء :
- عنوان باب مراء در کافی اطلاق دارد و اینکه تمامی روایات مطلق را می اورند و روایت دال بر استثناء نمی آورند.
- در کتب حدیثی و اخلاقی تقریباً تمام کسانی که وارد بحث مراء شده اند، همگی نهی را مطلق فهمیده اند.
- در مصباح الشریعة عبارتی دارد (هرچند منسوب به امام صادق علیه السلام است، ولی نسبت ثابت نیست کما علیه المجلسی؛ لذا از مصباح به عنوان شاهد استفاده می کنیم کما اینکه مجلسی هم به آن صرفا استشهاد می کند نه استدلال):
الْمِرَاءُ دَاءٌ دَوِيٌّ وَ لَيْسَ فِي الْإِنْسَانِ خَصْلَةٌ شَرٌّ مِنْهُ وَ هُوَ خُلُقُ إِبْلِيسَ وَ نِسْبَتُهُ فَلَا يُمَارِي فِي أَيِّ حَالٍ كَانَ إِلَّا مَنْ كَانَ جَاهِلًا بِنَفْسِهِ وَ بِغَيْرِهِ مَحْرُوماً مِنْ حَقَائِقِ الدِّينِ وَ رُوِيَ أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع اجْلِسْ حَتَّى نَتَنَاظَرَ فِي الدِّينِ فَقَالَ يَا هَذَا أَنَا بَصِيرٌ بِدِينِي مَكْشُوفٌ عَلَيَّ هُدَايَ فَإِنْ كُنْتَ جَاهِلًا بِدِينِكَ فَاذْهَبْ فَاطْلُبْهُ مَا لِي وَ لِلْمُمَارَاةِ وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ لَيُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ يُنَاجِيهِ وَ يَقُولُ نَاظِرِ النَّاسَ لِئَلَّا يَظُنُّوا بِكَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْل.
مقصود این است که فهم بزرگان اصحاب از این روایات، مطلق است.
دسته چهارم: روایات ناظر به مخاصمه
روایات دسته سوم مخاصمه و مراء و مشارة و ملاحاة داشت. ولی در خصوص دسته چهارم، تعبیر مخاصمه فقط آمده است. معمولا هم با قید ناس همراه شده، لا تخاصم الناس. مقصود از ناس اهل سنت و مخالفین اند. یعنی با عامه مردم و ناس مخاصمه نکنید. این لسان در تعدادی از روایات آمده است. در جایی که مخاصمه برای هدایت طرف مقابل اجراء می شود. در مقام هدایت فرد مقابل، از روش مخاصمه نباید استفاده کرد. مخاصمه یعنی گفتوگوی توأم با مخالفت. مضمون این روایات با روایات دیگر متفاوت است. هرچند مرحوم مجلسی این روایات را نیز در ضمن روایات مجادله و مخاصمه و تکلم آورده اند.
ولی مرحوم کلینی این روایات را در عنوان باب الهدایة أنّها من الله آورده اند که آخرین باب کتاب التوحید است. همه روایات مخاصمه الناس را اینجا آورده اند. هر 4 روایت باب مرتبط با همین مطلب است. مضمون کلی شان اینست که مخاصمه با مردم به هدایت به دین و ولایت نمی انجامد و راه هدایت چیز دیگری است.
مرحوم مجلسی همین روایات را از محاسن برقی در باب تجویز المجادلة آورده اند. ولی خودشان به این نکته توجه دارند و در بیان ذیل یکی از روایات، می فرمایند این بحث مرتبط با کتاب عدل و معاد است و ما در عدل و معاد از این روایات بحث می کنیم. علی رغم اینکه مرحوم مجلسی این روایات در کنار ترک یا تجویز مجادله آورده اند، ولی توجه دارند که لسان این روایات دلالت دیگری هم دارد که در کتاب عدل باب الهدایة و الاضلال را به این روایات اختصاص داده اند.
نمونه هایی را ذکر می کنیم:
روایت سوم که مشتمل بر واژه مخاصمه است بخلاف سه روایت دیگر که همین مضمون را دارد ولی واژه مخاصمه را ندارد:
قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ اجْعَلُوا أَمْرَكُمْ لِلَّهِ وَ لَا تَجْعَلُوهُ لِلنَّاسِ فَإِنَّهُ مَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِلَّهِ وَ مَا كَانَ لِلنَّاسِ فَلَا يَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ وَ لَا تُخَاصِمُوا النَّاسَ لِدِينِكُمْ فَإِنَّ الْمُخَاصَمَةَ مَمْرَضَةٌ لِلْقَلْبِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ لِنَبِيِّهِ ص إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ قَالَ أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ذَرُوا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ أَخَذُوا عَنِ النَّاسِ وَ إِنَّكُمْ أَخَذْتُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنِّي سَمِعْتُ أَبِي ع يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا كَتَبَ عَلَى عَبْدٍ أَنْ يَدْخُلَ فِي هَذَا الْأَمْرِ كَانَ أَسْرَعَ إِلَيْهِ مِنَ الطَّيْرِ إِلَى وَكْرِهِ.
برای اثبات دین خودتان و توسعه دین و مذهب حقه، با مردم مخاصمه نکنید. مخاصمه مُمرِضة یا مَمرَضة یا مِمرَضة قلب است. مخاصمه در دین در این روایات مقابل ورود اختیاری اشخاص به دین است. اگر خداوند بخواهد قلب کسی را به این دین هدایت کند، سریعتر از پرنده به آشیانه اش بازمی گردد. با مخاصمه هدایت ایجاد نمی شود.
سه روایت دیگر هم همین مضمون را دارد:
عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً- نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً مِنْ نُورٍ وَ فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَكَّلَ بِهِ مَلَكاً يُسَدِّدُهُ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ وَ سَدَّ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَكَّلَ بِهِ شَيْطَاناً يُضِلُّهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ.
این روایات دال بر آنست که روش مخاصمه در حوزه هدایت کارساز نیست. راوی می گوید برای هدایت طرف مقابل مخاصمه می کند، ولی حضرت نهی می کنند و می فرمایند مخاصمه راه رسیدن به حقیقت نیست. کارکرد مخاصمه کارکرد هدایت نیست. در مخاصمه نوعی ضدیت وجود دارد و طرف مقابل موضع دارد و قرار است از طریق مخاصمه او را از موضع خودش عقب بنشانید. ستیز برای عقب نشاندن فرد مقابل از موضع خودش یک چیز است که ممکن است حتی موفق هم باشد، ولی این هدایت نیست.
روایت اول کافی:
عَنْ ثَابِتِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا ثَابِتُ مَا لَكُمْ وَ لِلنَّاسِ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِكُمْ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِينَ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يَهْدُوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ ضَلَالَتَهُ مَا اسْتَطَاعُوا عَلَى أَنْ يَهْدُوهُ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِينَ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يُضِلُّوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ هِدَايَتَهُ مَا اسْتَطَاعُوا أَنْ يُضِلُّوهُ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا يَقُولُ أَحَدٌ عَمِّي وَ أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي وَ جَارِي فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً طَيَّبَ رُوحَهُ فَلَا يَسْمَعُ مَعْرُوفاً إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا مُنْكَراً إِلَّا أَنْكَرَهُ- ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَهُ.
نگویید این اقا از نزدیکان است و حیف است که اهل ولاء نباشد. لا یقول أحد هذا اخی: این یعنی نیت مخاصمه هدایت کسی است که او را دوست دارید. مخاصمه برای اینکه گروهی ایمان بیاورند، صحیح نیست. خداوند اگر کسی را بخواهد هدایت کند، چنان روحش را پاکیزه می کند که تا معروفی را می شنود، تصدیق می کند و اگر خلاف بشنود، انکار می کند.
سوال: آیا این روایات ناظر به مخاصمه تاریخی نیست که دو نفر خصم هم می شدند و با هم بحث می کردند؟
خیر، اکثر این روایات از امام باقر(ع) صادر شده است و در زمان امام باقر(ع) هنوز مخاصمه رایج نشده است.
مرحوم مجلسی در مرآت به تفکیک بین روایات مجادله و باب هدایت من الله، التفات داشته و تصریح می کنند:
ثم إن أخبار هذا الباب تشتمل على أمرين:
الأول: ترك المجادلة و المخاصمة و الاحتجاج في مسائل الدين، و الآيات و الأخبار في ذلك متعارضة ظاهرا إذ كثير منها دالة على وجوب الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر، و فضل الهداية و التعليم، و دفع شبه المخالفين، و كثير منها تدل على رجحان الكف عن ذلك و عدم التعرض لهم و النهي عن المراء و المجادلة و المخاصمة.
الثاني: أن الهداية من الله سبحانه، و لا يقدر الخلق عليها، و هو حق، و محمول على الإيصال إلى المطلوب، و هو مما لا يقدر عليه غيره تعالى، و أما الهداية بمعنى إراءة الطريق فهي شأن الأنبياء و الأوصياء و العلماء، و ربما يحمل على أن مفيض العلم هو الله تعالى كما مر، و الأول أظهر، و هو المراد بقوله عليه السلام: على أن يهدوا عبدا يريد الله ضلالته، و المراد بإرادة الضلالة أن يكله إلى نفسه، و يمنعه الألطاف الخاصة التي لا يستحقها، فيختار الضلالة، فإرادة الضلالة إرادة بالعرض و على المجاز، و ربما تأول الإرادة بالعلم الأزلي، أو بالعذاب و الهلاك كما مر، و كذا إرادة الهداية توفيقه و تأييده بما يصير سببا لاختياره الاهتداء، و ربما تأول بالإثابة و الإرشاد إلى طريق الجنة في الآخرة.
کسانی که کار تاریخی می کنند به این نکنه توجه داشته باشند که در زمان حضور ظاهرا این روایات کم کم از توجه شیعه خارج شده است. در محاسن تعداد زیادی از روایات را در این باب می اورند. مرحوم مجلسی در این باب، از روایت 24 تا روایت 29 از محاسن نقل می کنند:
روایت 24 و 26 همان روایات کافی است.
برخی از مواردی که در محاسن است و کافی ندارد:
عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ كَانَ أَبِي يَقُولُ مَا لَكُمْ وَ لِدُعَاءِ النَّاسِ إِنَّهُ لَا يَدْخُلُ فِي هَذَا الْأَمْرِ إِلَّا مَنْ كَتَبَ اللَّهُ
عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ رَجُلًا أَتَى أَبِي فَقَالَ إِنِّي رَجُلٌ خَصِمٌ أُخَاصِمُ مَنْ أُحِبُّ أَنْ يَدْخُلَ فِي هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ لَهُ أَبِي لَا تُخَاصِمْ أَحَداً فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً حَتَّى إِنَّهُ لَيَبْصُرُ بِهِ الرَّجُلَ مِنْكُمْ يَشْتَهِي لِقَاءَه
این شخص خصم و جنگجو است و هر کسی را که می خواهد شیعه کند، مخاصمه می نماید. ظاهرا هم موفق است زیرا دارد افتخار می کند. نیتش احبّ أن یدخل في هذا الأمر است. از طریق مخاصمه می خواهد این کار را بکند، ولی حضرت تعلیل می کند که هدایت روشش مخاصمه نیست. این روایات ناظر به معاندی نیست که برای جلوگیری از پیشرفتش با او مخاصمه و جدال می کنیم. در این روایات مجادله به معنای اسکات خصم و دفع خطر و هجوم دشمن نیست.
روایت 28:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا تُخَاصِمُوا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوِ اسْتَطَاعُوا أَنْ يُحِبُّونَا لَأَحَبُّونَا إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِيثَاقَ شِيعَتِنَا يَوْمَ أَخَذَ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ فَلَا يَزِيدُ فِيهِمْ أَحَدٌ أَبَداً وَ لَا يَنْقُصُ مِنْهُمْ أَحَدٌ أَبَدا.
روایت 29:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أَدْعُو النَّاسَ إِلَى مَا فِي يَدِي فَقَالَ لَا قُلْتُ إِنِ اسْتَرْشَدَنِي أَحَدٌ أُرْشِدُهُ قَالَ نَعَمْ إِنِ اسْتَرْشَدَكَ فَأَرْشِدْهُ فَإِنِ اسْتَزَادَكَ فَزِدْهُ فَإِنْ جَاحَدَكَ فَجَاحِدْهُ.
این روایت بین دعوت، ارشاد و انکار تفکیک خوبی می کند. اگر موضعش سوال است ارشاد کن، اگر موضعش انکار است، تو هم انکار کن، اگر موضعش سکوت است دعوت نکن.
مرحوم مجلسی در اینجا دو بیان دارند برای جلسه بعد ببینید. بنظر می رسد فرمایششان دقت لازم را ندارد.
بدون نظر