جلسه دهم
جلسه 10
22 . 7 . 1403
فهرست مطالب
اقسام روایات نهی از تکلم به خاطر موضوع آن 1
اقسام روایات نهی از تکلم به خاطر روش آن 1
قسم اول: علومی که موظف به ورود در آنها نیستید 1
قسم دوم: اصل اولیه در فهم دین، تکلم و بحث نیست 2
قسم سوم: تکلم در دین نیازمند فقه و معرفت دینی است 4
قسم چهارم: تکلم نامتناسب با معارف الهیه 5
تبعیت از اثر در تکلم با خصم به چه معناست؟ 6
بسم الله الرحمن الرحیم
اقسام روایات نهی از تکلم به خاطر موضوع آن
گفته شد که روایات نهی از کلام به معنای بحث در موضوع، خود دو دسته هستند.
روایات نهی از کلام به خاطر متعلق و موضوع آن، دو دسته است: 1- دسترسی کلا ممتنع است حتی برای پیامبر ص 2- دسترسی نسبت به افراد مختلف متفاوت است.
لم آن هم امکان احاطه عقل به آن موضوع است.
اقسام روایات نهی از تکلم به خاطر روش آن
گفتیم پاره ای دیگر از روایات در نهی از تفکر مربوط به متعلق نیست بلکه نهی از وجوه دیگری از تکلم و تفکر است. خود اینها روایات مختلفی است که همگی در نهایت در یک راستا هستند. تذکر به نکات مختلفی داده شده ولی در جمع بندی یک نکته اصلی بین همگی وجود دارد با شعب و فروع مختلف.
قسم اول: علومی که موظف به ورود در آنها نیستید
بخش اول روایات دسته دوم: دسته بندی علوم و علم ما وکلوا و علم ما کفوا
برخی از روایات می گویند: علوم دو دسته است: ضروری و مفید، و علومی که به صورت طبیعی علمش به ما واگذار نشده است.
دیروز یک روایت خواندیم، آنجا می گفت تکلم در خدا می کنند.
روایت دیگر می گوید:
12- أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي الْيَسَعِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّهُ قَدْ كَانَ فِيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَوْمٌ تَرَكُوا عِلْمَ مَا وُكِّلُوا بِعِلْمِهِ وَ طَلَبُوا عِلْمَ مَا لَمْ يُوَكَّلُوا بِعِلْمِهِ فَلَمْ يَبْرَحُوا حَتَّى سَأَلُوا عَمَّا فَوْقَ السَّمَاءِ فَتَاهَتْ قُلُوبُهُمْ فَكَانَ أَحَدُهُمْ يُدْعَى مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ فَيُجِيبُ مِنْ خَلْفِهِ وَ يُدْعَى مِنْ خَلْفِهِ فَيُجِيبُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ.
التوحيد (للصدوق)، ص: 457
محذورش از جهت تکلم نیست. بلکه از جهت اینست که این گفتوگو آنها را به سوال از ما فوق السماء کشاند.
وجه مجاز تکلم چیست؟ در این روایات می گوید این طور نیست و حقائق عالم مراتب مختلف دارد و عقل انسان هم مراتب مختلفی دارد.
قسم دوم: اصل اولیه در فهم دین، تکلم و بحث نیست
شیوه تکلم و گفتوگو و بحث عقلی در باب یک موضوع، شرائط و ویژگی هایی دارد که اگر رعایت نشود زمینه انحراف درست می کند.
تعمق و تفکر در گزاره های دینی اولا و بالذات مطلوب نیست.
اینجا دو رویکرد هست: یکی اینکه تعمق و تفکر و بحث عقلی در باب یک موضوع اصل اولی و مطلوب بالذات است. دومی اینکه اولا و بالذات مطلوب ینست:
المحاسن أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا مُحَمَّدُ إِنَّ النَّاسَ لَا يَزَالُ لَهُمُ الْمَنْطِقُ حَتَّى يَتَكَلَّمُوا فِي اللَّهِ فَإِذَا سَمِعْتُمْ ذَلِكَ فَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحِدُ الَّذِي لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ.
روایت دیگری را مرحوم مجلسی از تفسیر امام حسن عسکری نقل می کنند. بسیاری از قدماء و متاخرین معتقدند این کتاب از حضرت نیست. ولی باید بحث کنیم که برای کیست. روایات محکمی در این کتاب هست و شواهد مضمونی درتراث روایی دیگر بسیار دارد. به روایات این تفسیر دست کم می توان به عنوان شاهد اخذ کرد. یؤخذ شاهداً. یعنی اگر جای دیگری روایت داریم و مضمون از طریق آیات و روایات ثابت است، می توان به برخی روایات که سندش مردود است، اخذ کرد.
تفسير الإمام عليه السلام لَقَدْ مَرَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى قَوْمٍ مِنْ أَخْلَاطِ الْمُسْلِمِينَ لَيْسَ فِيهِمْ مُهَاجِرِيٌّ وَ لَا أَنْصَارِيٌّ وَ هُمْ قُعُودٌ فِي بَعْضِ الْمَسَاجِدِ فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنْ شَعْبَانَ وَ إِذَا هُمْ يَخُوضُونَ فِي أَمْرِ الْقَدَرِ وَ غَيْرِهِ مِمَّا اخْتَلَفَ النَّاسُ فِيهِ قَدِ ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمْ وَ اشْتَدَّ فِيهِ جِدَالُهُمْ فَوَقَفَ عَلَيْهِمْ وَ سَلَّمَ فَرَدُّوا عَلَيْهِ وَ وَسَّعُوا لَهُ وَ قَامُوا إِلَيْهِ يَسْأَلُونَهُ الْقُعُودَ إِلَيْهِمْ فَلَمْ يَحْفِلْ بِهِمْ[1]ثُمَّ قَالَ لَهُمْ وَ نَادَاهُمْ يَا مَعَاشِرَ الْمُتَكَلِّمِينَ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ لِلَّهِ عِبَاداً قَدْ أَسْكَتَتْهُمْ خَشْيَتُهُ مِنْ غَيْرِ عِيٍّ وَ لَا بَكَمٍ وَ أَنَّهُمْ هُمُ الْفُصَحَاءُ الْبُلَغَاءُ الْأَلِبَّاءُ[2]الْعَالِمُونَ بِاللَّهِ وَ أَيَّامِهِ وَ لَكِنَّهُمْ إِذَا ذَكَرُوا عَظَمَةَ اللَّهِ انْكَسَرَتْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ انْقَطَعَتْ أَفْئِدَتُهُمْ وَ طَاشَتْ عُقُولُهُمْ وَ تَاهَتْ حُلُومُهُمْ إِعْزَازاً لِلَّهِ وَ إِعْظَاماً وَ إِجْلَالًا فَإِذَا أَفَاقُوا مِنْ ذَلِكَ اسْتَبَقُوا إِلَى اللَّهِ بِالْأَعْمَالِ الزَّاكِيَةِ يَعُدُّونَ أَنْفُسَهُمْ مَعَ الظَّالِمِينَ وَ الْخَاطِئِينَ وَ أَنَّهُمْ بُرَآءُ مِنَ الْمُقَصِّرِينَ وَ الْمُفَرِّطِينَ أَلَا إِنَّهُمْ لَا يَرْضَوْنَ اللَّهَ بِالْقَلِيلِ وَ لَا يَسْتَكْثِرُونَ لِلَّهِ الْكَثِيرَ وَ لَا يُدِلُّونَ عَلَيْهِ بِالْأَعْمَالِ فَهُمْ إِذَا رَأَيْتَهُمْ مُهَيَّمُونَ مُرَوَّعُونَ خَائِفُونَ مُشْفِقُونَ وَجِلُونَ فَأَيْنَ أَنْتُمْ مِنْهُمْ يَا مَعْشَرَ الْمُبْتَدِعِينَ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَعْلَمَ النَّاسِ بِالضَّرَرِ أَسْكَتُهُمْ عَنْهُ وَ أَنَّ أَجْهَلَ النَّاسِ بِالضَّرَرِ أَنْطَقُهُمْ فِيهِ.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج3، ص: 266
آیا نمی دانید در بین بندگان خدا کسانی هستند که خشیت ایشان از خداوند انها را از سخن گفتن باز می دارد حال انکه اینها بسیار عاقل و هوشمند و بلیغ و فصیح هستند و خدا را می شناسند. ولی وقتی عظمت خداوند ذکر می شود، زبانشان می شکند و دلهایشان طاقت ندارد و عقلهایشان متلاشی می شود.
حضرت اینجا شیوه صحیح مواجهه با دین را می فرمایند و در برخی موارد تصریح به این معنا هم می کنند. دین داری تفکر دارد. دعوت به تفکر و تعقل می کند. ولی بحث و جدال و گفتوگو در باب دین در حوزه معرفت دینی اصل نیست.
روایات خوض فراوان است. ائمه وقتی می بینند که کسانی همینطوری بحث می کنند، نهی می کردند. خوض در آیات ممنوع است. خوض در گزاره های دینی ممنوع است.
همچنین روایات ذم تعمق:
تفسير العياشي / ج1 / 163 / [سورة آلعمران(3): آية 7] ..... ص : 162
5- عن مسعدة بن صدقة عن جعفر بن محمد عن أبيه أن رجلا قال لأمير المؤمنين ع: هل تصف ربنا نزداد له حبا و به معرفة، فغضب و خطب الناس- فقال: فيما عليك يا عبد الله بما دلك عليه القرآن من صفته- و تقدمك فيه الرسول من معرفته، فأتم به و استضئ بنور هدايته، فإنما هي نعمة و حكمة أوتيتها، فخذ ما أوتيت وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ، و ما كلفك الشيطان عليه- مما ليس عليك في الكتاب فرضه- و لا في سنة الرسول و أئمة الهداة أثره فكل علمه إلى الله، و لا تقدر عظمة الله على قدر عقلك فتكون من الهالكين، و اعلم يا عبد الله أن الراسخين في العلم- هم الذين أغناهم الله عن الاقتحام على السدد المضروبة دون الغيوب إقرارا بجهل ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب، فقالوا آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا، و قد مدح الله اعترافهم بالعجز- عن تناول ما لم يحيطوا به علما و سمى تركهم التعمق فيما لم يكلفهم البحث عنه رسوخا.
علمی را شیطان به تو القاء می کند از ان چیزهایی که در کتاب فرضش نیامده و در سنت هم اثرش نیست. عظمت الله را تقدیر نکن. راسخون در علم کسانی هستند که خدا انها را بی نیاز کرده از اینکه سدها و حجاب های غیب را کنار بزنند. و اقرار می کنند به اینکه امور غیبی را نمی فهمند. و قد مدح الله اعترافهم بالعجز و همین را رسوخ نامیده است.
راسخون کسانی هستند که جایی که نمی دانند و محجوب است اعتراف به عجز می کنند.
این روایت را می توان ذیل نهی از متعلق هم آورد.
قسم سوم: تکلم در دین نیازمند فقه و معرفت دینی است
(نکته سوم )بخش سوم از دسته دوم: تکلم و تفکر در دین نیازمند معرفت است.
کسی که می خواهد وارد بحث دینی و گفتوگو شود، باید به زوایای دین معرفت داشته باشد. نه اینکه بگوید من عقل دارم و اگر لازم بود، آیه ور وایت هم می بینم. بلکه باید احاطه داشته باشد.
روایت ابوعبیده حذاء:
أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَنَا عِنْدَهُ: «إِيَّاكَ وَ أَصْحَابَ الْكَلَامِ وَ الْخُصُومَاتِ وَ مُجَالَسَتَهُمْ، فَإِنَّهُمْ تَرَكُوا مَا أُمِرُوا بِعِلْمِهِ وَ تَكَلَّفُوا مَا لَمْ يُؤْمَرُوا بِعِلْمِهِ، حَتَّى تَكَلَّفُوا عِلْمَ السَّمَاءِ، يَا أَبَا عُبَيْدَةَ خَالِطِ النَّاسَ بِأَخْلَاقِهِمْ وَ زَاوِلْهُمْ فِي أَعْمَالِهِمْ، يَا أَبَا عُبَيْدَةَ إِنَّا لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ فَقِيهاً عَالِماً حَتَّى يَعْرِفَ لَحْنَ الْقَوْلِ، وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ.
قبلا نقل دیگری از این روایت خواندیم. ولی این نقل ذیل اضافه تری دارد. صدر در باب اصحاب کلام و خصومات است. و ذیلش شرطش را می گویند فقاهت است. یعنی باید فقیه وارد این زمینه شود. و فقیه کسی است که لحن القول را بشناسد. اشارات دارد معاریض دارد؛ توریه دارد. یک حرفی می زنیم به ظاهر چیزی فهمیده می شود و منظور چیز دیگری است. گاهی ظاهر مراد ما نیست. یا مراد اصلی نیست. در لسان اهل بیت لحن القول و معاریض و توریه دارد. که شاید با هم فرق دارند.
کسی که وارد کلام می شود نه تنها باید علم دین و فقه بداند، بلکه باید نکته سنج باشد و اشارات و لحن القول را بشناسد.
روایت جابر بن یزید جعفی:
بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج2 / 139 / باب 17 ما جاء في تجويز المجادلة و المخاصمة في الدين و النهي عن المراء ..... ص : 124
59 كِتَابُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شُرَيْحٍ، عَنْ حُمَيْدِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ أُنَاساً دَخَلُوا عَلَى أَبِي رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَذَكَرُوا لَهُ خُصُومَتَهُمْ مَعَ النَّاسِ فَقَالَ لَهُمْ هَلْ تَعْرِفُونَ كِتَابَ اللَّهِ مَا كَانَ فِيهِ نَاسِخٌ أَوْ مَنْسُوخٌ قَالُوا لَا فَقَالَ لَهُمْ وَ مَا حَمَلَكُمْ عَلَى الْخُصُومَةِ لَعَلَّكُمْ تُحِلُّونَ حَرَاماً أَوْ تُحَرِّمُونَ حَلَالًا وَ لَا تَدْرُونَ إِنَّمَا يَتَكَلَّمُ فِي كِتَابِ اللَّهِ مَنْ يَعْرِفُ حَلَالَ اللَّهِ وَ حَرَامَهُ قَالُوا لَهُ أَ تُرِيدُ أَنْ نَكُونَ مُرْجِئَةً قَالَ لَهُمْ أَبِي وَيْحَكُمْ مَا أَنَا بِمُرْجِئِيٍّ وَ لَكِنْ أَمَرْتُكُمْ بِالْحَقِّ.
این روایت هم به خوبی می گوید که قبل از ورود به تکلم باید کتاب و سنت را شناخت. و اگر کسی ناسخ و منسوخ قرآن را نمی شناسد، چطور وارد تکلم و خصومت می شود. حال انکه ممکن است حلال را حرام کند و بالعکس و نمی داند. انما یتکلم فی کتاب الله من یعرف حلال الله و حرامه.
پاسخ دادند: آیا می خواهید ما هم مرجئه باشیم؟ (ظاهرا مرجئه در ادبیات شیعه است. نه مرجئه به معنای متاخر. مرجئه در لسان شیعه نخستین به معنای اهل سنت است. ارجاء نخستین است که بحث در امامت است. شیعیان در لسان خودشان به اهل سنت مرجئه می گویند زیرا ولایت امیرالمومنین را ارجاء و تاخیر انداختند.) یعنی ما هم سنی شویم و بحث نکنیم؟
جواب امام: ویحکم من که مرجئی نیستم، ولی راه درست را به شما نشان می دهم. راه بحث و تکلم آنست که آگاهی داشته باشید.
قسم چهارم: تکلم نامتناسب با معارف الهیه
نکته چهارم:
جایی که ناظر به تفکر در جاییست که تناسبی با روایات و معارف الهیه ندارد. تعدادی از روایات هنگام نهی از تکلم تاکید بر این دارند که شما چرا تکلمی می کنید که تناسبی با محتوای معارف کتاب و سنت ندارد.
روایت حضرمی: بصائر صفار و سعد و ... نقل کردند:
بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم / ج1 / 521 / 20 باب في التسليم لآل محمد ص فيما جاء عندهم ص ..... ص : 520
5- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ يَهْلِكُ أَصْحَابُ الْكَلَامِ وَ يَنْجُو الْمُسَلِّمُونَ إِنَّ الْمُسَلِّمِينَ هُمُ النُّجَبَاءُ يَقُولُونَ هَذَا يَنْقَادُ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمُوا كَيْفَ كَانَ أَصْلُ الْخَلْقِ مَا اخْتَلَفُوا اثْنَانِ.
متکلمین می گویند هذا ینقاد و هذا لا ینقاد. در برخی نقل های دیگر لا ینقاد ندارد. مرحوم مجلسی هردو را اورده اند. اشکال متکلمین این است که می گویند این می سازد و آن نمی سازد. این جور در می آید و آن جور در نمی آید.
روایت کاملش را یونس بن یعقوب در روایت باب اول کتاب الحجة گفت. به حضرت گفت:
فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي سَمِعْتُكَ تَنْهَى عَنِ الْكَلَامِ وَ تَقُولُ وَيْلٌ لِأَصْحَابِ الْكَلَامِ يَقُولُونَ هَذَا يَنْقَادُ وَ هَذَا لَا يَنْقَادُ وَ هَذَا يَنْسَاقُ وَ هَذَا لَا يَنْسَاقُ وَ هَذَا نَعْقِلُهُ وَ هَذَا لَا نَعْقِلُهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّمَا قُلْتُ فَوَيْلٌ لَهُمْ إِنْ تَرَكُوا مَا أَقُولُ وَ ذَهَبُوا إِلَى مَا يُرِيدُون
اشکال امام صادق علیه السلام به کلام انست که کسی بگوید این را می فهمیم ان را نمی فهمیم. و این جور در می اید و ان جور در نمی اید.
مثل مرحوم مجلسی می گوید: این متکلمین اصولی را با خیالات و عقل ضعیفشان درست می کنند و آیات و روایات را بر اساس آن می سنجند ومعرفت دینی بنا می کنند.
ولی ظاهرا کار مشکل تر و دقیقتر از این مطلب است. این از عویصه های روایات اهل بیت علیهم السلام است. از سوی دیگر مهم ترین مبنای معرفتی در مکتب اهل بیت همین جمله است که در تبیین آن بزرگان تردید کرده اند و عده ای آن را رد کرده اند و گفتند مستلزم دور است و خلاف اصول عقلی است و به معنای تعبد در اصول دین است.
ذیل همین روایت بعد از بحث و تکلم یکایک این متکلمان، حضرت ارزیابی می کنند:
حمران: تجری الکلام علی الاثر فتصیب
تو بحث خودت را بر اساس اثر پیش می بری و در این کار موفقی . اثر در روایات مختلف به معنای سنت است و از ذیل همین روایت هم بدست می اید.
هشام بن سالم: ترید الأثر و لا تعرفه
تو می خواهی کلامت را بر اساس اثر تنظیم کنی ولی معارف را نمی شناسی و لذا کلامت به انحراف می رود.
احول مومن طاق:
ثم التفت الی قیس ماصر: تتکلم و اقرب ما یکون من الخبر عن رسول الله صلی الله علیه و اله ابعد ما یکون منک. تمزج الحق مع الباطل و قلیل الحق یکفی عن کثیر الباطل . انت و احول قفازان حاذقان
این قدر کلامت با سنت فاصله دارد. باطل را با حق و معارف حقه خلط می کنی. یک مطلب حق کم بگی کافی است.
تبعیت از اثر در تکلم با خصم به چه معناست؟
در این روایت کلام بر اساس اثر و سنت به چه معناست؟ اگر کسی ملحد است اینجا چه کار به قرآن و سنت دارم؟ اصل روش شناسی مهمی در این روایت است. تکلم درست است به شرط اینکه شخص نظام معرفت دینی را بشناسد. و فقیه در حوزه دین باشد تا تکلم کند. تکلم در عرض فقه نیست بلکه در امتداد فقه است.
اقوال در تبیین این بحث:
برخی گفته اند در جدال حرف مخالف کتاب و سنت نزن. ولی ظاهر روایت بیشتر است.
ان قلت: روایت در باب بحث با مخالف امامت است نه بحث با ملحد و لذا تبعیت از اثر یعنی تبعیت از سنت رسول الله.
قلت: اولا روایت مطلق است در باب هر تکلمی.
ثانیا: همین مورد روایت که ممکن است در باب امامت باشد یا ... حضرت می فرمایند کلام را باید بر اساس اثر و سنت تنظیم کرد. اثری که او قبول دارد یا نه؟ علی القاعده نباید قبول داشته باشد و الا با هم دعوا نداشتیم. نزاع در موارد اختلاف است. در موضع اختلاف متکلم از محتوایی استفاده کرده که متناسب با سنت نیست. حضرت می فمرایند باید سنت حقه ای را که او قبول ندارد بشناسی و بر اساس آن کلامت را تنظیم کنی.
ترید الاثر و تصیب. اجراء الکلام علی الاثر هم مهم است.
اقوال شارحان ذیل این روایت
ذیل این روایت بزرگان تبیین کاملی نکرده اند. خصوصا در بحث تکلم و تعقل ان هم در بحث با خصم. چطور باید فقیه بود و سنت را شناخت. اگر حرف از غیر سنت بیاوریم مزج حق و باطل است.
شهید ثانی
قول شهید ثانی: ایشان در حوزه اعتقادات بنایشان بر اینست که انسان دارای عقل فطری است و مجموعه ای از مدارک معرفتی دارد که برای فهم حقیقت کافی است. در الاقتصاد و الارشاد از مجموعش این نکته بدست می اید. ایشان همانجا اجتهاد را معنای خاصی می کنند. یک مدل معرفت شناختی ارائه می کنند که از سید بن طاووس اخذ کرده اند. مدل: برای فهم معارف و حقائق دینی نیازمند هیچ اصلی بیرون از اصول عقلی فطری نیستیم. و خداوند هرچه انسان برای شناخت عقاید نیاز دارد، به هیچ منطق و فلسفه و .. نیاز ندارد. و عوام انسان ها مانند خواصند. در اصول معارف این گونه است. یک به یک از اثبات صانع و توحید و معاد را بر اساس این اصول تنظیم می کنند. سپس می گویند اگر کسی شبهه کرد که کسی دلیل اثبات صانع را نمی فهمد و سوال دارد، اینجاست که متکلمین مراجعه می کنند به براهین دیگر ، ولی شهید ثانی می گویند: مردم در مقابل چنین سوالی 6 گروهند: 1- کسانی که به این شبهات توجه ندارند یا اینقدر تیز ذهنند و شبهه ندارند یا انقدر در محبت خدا غرقند و توجه به شبهه ندارند 2- با تامل حل کرده یا معلمی او را تنبیه می دهد. مثلا به او تنبیه به دور و تسلسل می دهد 3- از مصادیق صم و بکم عمی است و هزار جور برهان بیرونی هم کافی نیست. و ....
این بزرگان معتقدند اصول اساسی اعتقادات به چیزی بیش از عقل فطری نیاز ندارد. این روایت ظاهرا خیلی با مبنای شهید ثانی سازگار نیست. زیرا این روایت تکلم را از یک سو تایید کرده و از سوی دیگر نیاز به سنت را تایید می کند. از دو جهت با مبنای شهید ثانی مشکل دارد: 1- تایید تکلم 2- عدم کفایت عقل فطری و نیاز به اثر
شهید ثانی می فرماید: یمکن ان یکون هذه اشارة إلی أنهم ترکوا التنبیهات الواردة فی القرآن و الآثار النبویة و الإمامیه صلوات الله علیهم. از باب تنبیه آیات و روایات به عقل فطری است. نه به نقش تعلیمی. نقش تنبیهی است. عقل م یفهمد گاهی تنبیه می خواهد . ذم متکلمان نیز به خاطر فاصله از تنبیهات کتاب و سنت و عدول از آن به توهمات و خیالات کلامی است.
در سیستم ایشان آیه و روایت جز در تنبیه نقشی ندارد و عقل فطری کافی است و تنبیه می خواهد
علامه مجلسی
قول مرحوم مجلسی:
بيان يقولون أي يقول المتكلمون لما أسسوه بعقولهم الناقصة هذا ينقاد أي يستقيم على أصولنا و هذا لا ينقاد أي لا يجري على الأصول الكلامية و يحتمل أن يكون إشارة إلى ما يقوله أهل المناظرة في مجادلاتهم سلمنا هذا و لكن لا نسلم ذلك و الأول أظهر قوله ع لو علموا كيف كان بدء الخلق لعل المراد أن مناظراتهم في حقائق الأشياء و كيفياتها و كيفية صدورها عن الله تعالى إنما هو لجهلهم بأصل الخلق و إنما يقولون بعقولهم و يثبتون بأصولهم مقدمات فاسدة و يبنون عليها تلك الأمور التي يرجع جل علم الكلام إليها فلو كانوا عالمين بكيفية الخلق و أصله لما اختلفوا و يحتمل أن يكون المراد العلم بكيفية خلق أفراد البشر و اختلاف أفهامهم و استعداداتهم فلو علموا ذلك لم يتنازعوا و لم يتشاجروا و لم يكلفوا أحدا التصديق بما هو فوق طاقته و لم يتعرضوا لفهم ما لم يكلفوا بفهمه و لا يحيط به علمهم و اعترفوا بالعجز و قصور المدارك و لم يعرضوا أنفسهم للوقوع في المهالك.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج2، ص: 133
متکلمان از بیرون به عقل ناقصشان اصولی را درست می کنند و هرجا در بحث های علمی گیر می کنند به آن مراجعه می کنند . حتی در تنافی آیه و روایت هم سعی در توجیه آن بر اساس آن اصول دارند. در کتاب و سنت این اصول هست. در جایی می فرمایند در اصول به آیات و روایات ارجاع شده ایم. برخلاف شهید ثانی که کتاب و سنت را تنبیهی می داند.
از مرحوم صدوق هم نقل کردیم که کلام جایز است به سه شرط: 1- متکلم باید با معانی کلام اهل بیت بحث کند. حق ندارد معنای دیگری را بیاورد. باید محتوای نظام معارف دین را اخذ کند و سپس تکلم کند.
مطالعه شروح دیگر
ذیل این روایت در کافی شریف شروح مختلفی دارد. ملاصالح مجلسی سید نعمت الله جزائری ملاصدرا ... اینها را ببینیم.
بدون نظر