رفتن به محتوای اصلی

جلسه هفدهم

جلسه 17

7 . 8 . 1403

فهرست مطالب

بررسی کلام به معنای مناظره و جدل 2

اقوال امامیه در باب مناظره و جدل 2

فلاسفه 2

سلفیه 2

متکلمان عقل گرا 3

متکلم محدثان 3

محدثان 3

تفاوت دیدگاه کلینی و مجلسی و صدوق در مورد مناظره 4

جایگاه مناظره و جدل در اندیشه مسیحیت 5

تئولوژی، آپولوژی و پالمیک 5

جدل و مناظره از دیدگاه آیات و روایات 5

آیات 6

بسم الله الرحمن الرحیم

 بررسی کلام به معنای مناظره و جدل

در مطاوی بحث اشاره شد که در آیات و روایات، تکلم گاهی به معنای بحث و گفتوگو درباب امور دینی است و گاهی به معنای جدال و مناظره و محاجه است. این تفکیک معمولا به صورت صریح نیامده، ولی برخی محدثان با تفکیک این دو باب سعی کرده اند این را نشان دهند. بخش اول که تکلم به معنای تفکر بود را جمع بندی کردیم. ولی بخش دوم از روایات مربوط به تکلم مرتبط با مقوله مناظره است.

اقوال امامیه در باب مناظره و جدل

ابتدا اقوال را در باب پذیرش تکلم به این معنا بررسی می کنیم و بعد وارد ادله خواهیم شد:

در بین بزرگان شیعه بلکه علمای مسلمین 5 قول متفاوت در باب مناظره در باب دین مطرح است:

فلاسفه

قول اول: (بیشتر از سوی فلاسفه مسلمان مطرح شده)

جدل یا مناظره همان چیزی است که در صناعات خمس منطقی مطرح می شود. برهان به غرض کشف حقیقت است و صنعت جدل به معنای اسکات یا اقناع خصم است. از دیدگاه فلاسفه که بارها گفته اند و عبارت ملاصدرا را هم قبلا خواندیم، به صراحت می گویند در جدل هیچ گونه حقیقت جویی و حقیقت یابی نیست، انسان مناظره گر و متکلم که کاری جز جدل ندارد، به دنبال منکوب کردن نظریه خصم است. با این نگاه دو دانش داریم: 1- دانش اثبات حقائق دینی که از دیدگاه فلاسفه منحصر در فلسفه و حکمت است که برهانی است. 2- دانش اسکات و اقناع خصم که منحصر در کلام و جدلی است.

این دو دانش کاملا از لحاظ فرایند و مبادی متفاوتند. نتیجه فلسفه یقین است و نتیجه کلام، ظن و جدل. البته ممکن است جدل مشتمل بر مقدمات برهانی هم باشد، ولی چون مقدمه دیگر برهانی نیست، نتیجه تابع اخسّ مقدمات است.

سلفیه

قول دوم: دیدگاه سلفیه یا ائمه سلف بین اهل سنت هم همین است. بزرگان مذاهب اهل سنت که اصطلاحا به آنها «أهل السنة و الجماعة» گفته می شود (أهل السنة أعم از معتزله و خوارج و سایر مذاهب (سلفیه، مالکیه، حنابله، اشاعره) است ولی اهل السنة و الجماعة شامل معتزله و خوارج و بعضا اشاعره نمی شود) آنها هم دانش کلام را جدلی می دانند که به دنبال اثبات حقائق دینی نیست و صرفا وظیفه دفاع و جدل و اسکات خصم دارد. انها هم تفکیک می کنند بین فقه و کلام، و فقه را متکفل اثبات و استنباط حقائق دینی می دانند و کلام را موظف به اسکات خصم و دفاع و مقابلهو ائمه سلف کلام را با شرایط خاص اضطرارا می پذیرند. یکی از بانیان اصلی صنعت جدل، سلفیه و حنابله هستند. از دیدگاه ایشان کار جدل تنها اسکات خصم و شکستن اندیشه رقیب است.

اشتراکش با قول اول انست که کلام را جدلی می دانند، ولی اختلافش با فلاسفه اینست که دانش اثبات را فقه می داند نه فلسفه.

متکلمان عقل گرا

قول سوم: متکلمان عقل گرا

مثل متکلمان امامیه در بغداد و حله که برای کلام دو رسالت قائلند: 1- مقام دفاع 2- مقام اثبات

کلام اولا اثبات حقائق اعتقادی دینی می کند و سپس به دفاع از آن برمی خیزد. نکته مهم انست که به خصوص در کلام امامیه (و در کلام معتزله و حتی اشاعره و ماتریدیه هم همینطور است) اثبات حقائق دینی در دانش کلام صورت می گیرد. اساسا متکلمان بین مقام اول و دوم تفکیک نمی کنند. نمی گویند دو کلام داریم، اثباتی و دفاعی. بلکه همان دلیلی که اثبات می کند، می تواند دفاع کند. برخلاف قول اول و دوم لزومی ندارد که کلامِ مناظره ای که اقناع و اسکات می کند، اثبات نداشته باشد. ممکن است با قول مقبول خصم، اثبات هم بکنیم. مثلا در امامت به آیات و سنت نبوی تمسک می کنیم که هم ولایت اثبات می شود و هم از آن دفاع می شود. بله در ناحیه جدل ممکن است از مقدماتی استفاده شود که خود متکلم قبول ندارد.

متکلم محدثان

قول سوم: متکلم محدثان نخستین امامیه

اصحاب اهل بیت علیهم السلام دو گروه بوده اند: متکلمانی که محدث بوده اند مثل هشامین و مومن طاق و زراره در بخش عمده ای از حیات شریفش و محدثان. گروه اول، کسانی بودند که کلام را به عنوان مناظره می پذیرفتند و برایش اصالت قائل بودند ولی برایش شروط دقیقی می گذاشتند که از مطاوی سخنانشان و روایات این شرایط را تبیین می کنیم. مناظره در این نگاه مشروع بلکه واجب است ولی بشرطها و شروطها.

محدثان

قول پنجم: محدثان امامیه

اهل تسلیم بوده اند به یک معنا. معتقد بودند مناظره فی الجمله مشروع است و بالاضطرار. برخلاف قول چهارم، اصل بر تکلم و مناظره نیست، بلکه تکلم مهارتی است که اگر ضرورت پیش امد و مخالف تقابل کرد، باید مقابله کرد و در این مقابله هم اصل، اکتفاء به حداقل هاست. محدثان برخی از آن شروط روایی را در مشروعیت مناظره آورده اند.

قول چهارم و پنجم در این جهات و شروط مشترکند. با این تفاوت که قول چهارم اصل را بر مناظره می گذارد و رسالتش را کلام می داند، ولی از نگاه قول پنجم تکلم به این معنا مطلوب بالذات نیست بلکه اضطراری است.

 تفاوت دیدگاه کلینی و مجلسی و صدوق در مورد مناظره

ظاهرا مرحوم کلینی تابع خط متکلم محدثان است. زیرا نهی از کلام را در کتاب توحید فقط ناظر به تفکر در کیفیت ذات الهی آوردند و در کتاب العلم نفی از مراء و مناظره را نیاوردند. بلکه آن را در کتاب ایمان و کفر آورده و آن را اخلاقی دانستند و شرط حداقلی گذاشتند و تمام روایات تشویق متکلمان را در کتاب توحید و حجت آوردند. از این اصطیاد می شود که مسلک مرحوم کلینی مسلک متکلم محدثان است که ایشان و مشایخشان همچون علی بن ابراهیم قمی اعتناء زیادی به هشام بن حکم دارند.

بخلاف شیخ صدوق که در کتاب التوحید عنوانی دارند به نام : باب النهی عن الکلام و الجدل و المراء و في الله.

کلام و جدل و مراء را در عنوان باب آورده اند و 35 روایت در سلب این معنا اورده اند.

در اعتقادات هم گفته اند: فی التناهی عن الجدل و المراء فی الله فی دینه . بعد فرمودند: الجدل فی الله منهی عنه لانه یودی الی ما لا یلیق به. (چون به نتائج ناصواب می رسد) و عبارت دیگری دارند: الجدل فی جمیع امور الدین منهی عنه. (این عبارت هم کلی است) اختصاصی به الله و قضا و قدر ندارد. اساسا اصل اولی در جدال در امور دین حرمت است. شروطی را برای تکلم اضطراری مطرح می کنند، مثل اینکه باید بر اساس کلمات اهل بیت یا معانی آنها باشد.

این همان نگاه حداقلی است که فقط در موارد ضرورت باشد با شروط سختگیرانه. ایشان جدال اضطراری را همان جدال احسن می دانند. ولی شیخ مفید اشکال می کنند که جدال منهی عنه جدال غیر احسن است و جدال احسن هیچ اشکالی ندارد. شیخ مفید در اشکال به صدوق به کتاب کافی ارجاع می دهد که چقدر روایات جدل و مناظره را آورده است. مرحوم مفید از کافی استشهاد می کنند برای اثبات مشروعیت مناظره و جدال. لذا این موید تفاوت قول 4 و 5 است. مرحوم کلینی موضعی در مقابل کلام به معنای جدال ندارند. حتی به معنی تفکر را هم طرا نفی نمی کند بلکه ان را در موضوع خاص (ذات الهی) منهی عنه می دانند.

مرحوم سید بن طاووس و شهید ثانی در بحث کلام به معنای مناظره و جدال بحث جدی ندارند . ظاهر کلامشان را حمل بر قول محدثان می کنیم.

 

مرحوم مجلسی در باب توحید از مرحوم کلینی تبعیت کردند و نهی از تفکر در ذات را قائلند، ولی در معنای دوم تکلم در کتاب العلم برخلاف مرحوم کلینی که بابی در باب جدال و مناظره نگشودند، باب مفصلی می اورند تحت عنوان «ما جاء في تجویز المجادلة و المخاصمة فی الدین و النهی عن المراء». ایشان مجادله در دین را جایز می دانند و با روایات ایجابی آغاز می کنند. روایات احتجاج را می اورند و ان را از اصول و ارکان دین می دانند. سپس مراء را معنا می کنند که به معنای جدال است و ظاهر اخبار آنست که مراء مذموم آنست که غرضش غلبه بر دیگران و اظهار قدرت و یا انتشار باطل باشد. ایشان جهت نیت و غرض را موجب نهی از جدال می دانند. مراء را آن قسم جدلی می دانند که به غرض تعصب ورزی و ترویج باطل و غلبه باشد.

 جایگاه مناظره و جدل در اندیشه مسیحیت

اشاره به سرگذشت این بحث در دنیای مسیحیت، که در تلقی های ما نسبت به کلام مناظره ای تاثیر دارد. نشان می دهد که در دنیای اسلام چقدر دچار خلط و فهم های غلط شده ایم. و از این بیان روشن می شود که به خصوص فلاسفه که به میراث یونان دسترسی داشته اند، چقدر عبارات صنعت جدل در فلسفه یونانی را بد فهمیده اند.

تئولوژی، آپولوژی و پالمیک

در میراث مسیحیت دانشی به نام الهیات یا تئولوژی داریم که توصیف ارکان ایمان است. آنها می گویند کار الهیات بیان چیستی عقاید است. در مقابل آن دو دانش دیگر قرار می دهند: دفاعیه نویسی (آپولوژی)و جدل (پالمیک). وقتی ارسطو صناعات را یاد کرد، از جدل به طوبیقا یاد کرد (تاپیک) که موضوع و نقض موضوع دارد. صنعت جدل طوبیقا بود که در ترجمه لاتینی پالمیس شد.

پس مسیحیت سه دانش دارد: 1- الهیات توصیفی و تبیینی که محورش متن مقدس است و ارکان ایمان از درون متن مقدس استنباط می شود و معتقدات مسیحیت را تبیین می کند. 2- دانش دفاع از ارکان ایمان. آن چیزی که در الهیات به نحو توصیفی استنباط می شود، از طریق ادله اثبات کننده، برای غیر مومنین اثبات می شود. یا برای کسانی که در ایمانشان تردید دارند ادله ای اقامه می کنیم که حقیقت را بفهمند. 3- دانش جدل، (دیالکتیک یکی از ترجمه های جدل یا شاخه های جدل است . دیالکتیک از دیدگاه افلاطون و سقراط منطق فهم است. ولی از دیدگاه ارسطو دیالکتیک منطق گفتگو و جدل است نه منطق فهم)

مسیحیت که دانش های خود را مستقیما بر اساس میراث یونانی بنا کرده، در تقسیم بندی مقولات دینی سه دانش بنا کرده است: 1- دانش فهم یا تفسیر که شبیه فقه ماست. 2- دانش دفاع که به معنای جدل نیست به تصریح خودشان . اثبات و دفاع بر اساس مبانی و قواعد صحیح است. مثل بحث الهیات کلیسای کاتولیک. پروتستان ها هم بنحو دیگری قبول دارند. 3- دانش جدل که برای مقابله با خصم است که اگر ملحد یا از ادیان دیگر خواستند ایمان مسیحی را زیر سوال ببرند، باید او را اسکات کرد و مدعای او را شکست.

ولی فلاسفه بین دانش دوم و سوم خلط کرده اند؛ حال انکه کلام از دیدگاه متکلمان اسلامی هم مقام اثبات و دفاع را دارد، هم جدل به معنای اسکات خصم. اسکات خصم در جنگ با مخالف و شبهه کنندگان است. ولی در مقام کسانی که ایمانشان تردید دارند یا ضعیف شده، اثبات می کنیم.

 جدل و مناظره از دیدگاه آیات و روایات

حال باید از مستندات دینی بحث کرد که قول حق در باب مناظره چیست؟

آیات

برخی ایات مستقیما از جدال بحث می کنند و گروهی از مصداق جدال گزارش کرده اند مثل جدال انبیاء با مخالفین و نا باورمندان.

در دسته اول سه واژه اساسی در قرآن کریم به مناظره اشاره می کند: 1- جدال 2- محاجة 3- مماراة (مراء)

واژه های دیگری همچون برهان هم آمده است. که وجهی در بررسی مسئله مناظره است.

معناشناسی این واژگان بسیار مهم است و بعدا در کلمات مسلمین خلط های بسیاری صورت گرفته است.

جدل

در قرآن کریم جدل، جدال و مجادله آمده است. بهترین معنای مجادله در آیه اول سوره مجادله آمده است: قول التی تجادلک فی زوجها و یشتکی إلی الله و الله یسمع تحاورکما

خداوند متعال قول آن زنی که در باب شوهرش با تو محاجه می کرد می شنود و ... خداوند تحاور و گفتوگوی شما را می شوند.

حاصل بحث معناشناسی جدل اینست که جدال به معنای گفتگوی همراه با اصرار است.

کان الانسان اکثر شیء جدلاً. انسان روحیه جدلی دارد و سماجت می کند و روحیه اصرار دارد.

یکی از شواهد اینکه جدال بر خلاف محاجة جنبه رفتاری دارد آیه بقره است: فلا رفث و لا فسوق و لاجدال فی الحج. در حج یک اصرار و رفت و برگشت کردن و بگو مگو کردن نهی شده است. به تعبیر برخی فقهاء لا والله گفتن و اصرار بر یک سخن حرام است.

در آیات مربوط به مجادله ، غالباً مضمون منفی دارد. ولی در برخی آیات مجادله مشروع و مباح است. از جمله تعبیر قرآن خطاب به نوح آمده: یا نوح قد جادلتنا و اکثرت جدالنا. ای نوح برای دفاع از قومت خیلی جدال با ما می کنی. یعنی اصرار کردی در باب قومت که عذاب نازل نشود. اصرار کردی که انها را ببخشیم. زیاد اصرار کردی.

البته این آیه خطاب قوم نوح به ایشان است

در باب حضرت ابراهیم: یجادلنا فی قوم لوط.

ومهمتر آیه جدال احسن است. که نشان می دهد جدال احسن و غیر احسن دارد. جادلهم بالتی هی احسن. لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن.

در قرآن جدال به معنای گفتوگو همراه با اصرار فی حد نفسه اشکال ندارد و لذا قابلیت تقسیم به احسن و غیر احسن دارد. مفهوم جدال اگر مذموم بود، احسن بودنش امکان نداشت. لذا مفهوم جدال خنثی است.

جهت احسن و غیر احسن بودن جدال، با توجه به قیود آنست که در قرآن 6 جهت آمده است:

  1. موضوع بحث: در قرآن کریم با حرف فی موضوع معین شده است: یجادلون فی الله .. فی اسماء سمیتموها و ...
  2. در دفاع از چه کسی است: با حرف عن آمده: ولا تجادل عن الذین یختانون انفسهم. از کسانی که خودشان به خود خیانت می کنند دفاع نکن.
  3. غایت جدال: یجادل الذین کفروا بالباطل لیدحضوا به الحق
  4. وسیله و ابزار: با حرف باء آمده: یجادل فی الله بغیر علم و لا هدی و لا کتاب منیر
  5. نیت و گرایش: یجادل فی الله بغیر علم و یتبع کل شیطان مرید. در جدال از خط شیطان تبعیت می کنند. انگیزه جدال تاثیر دارد
  6. طرف جدال: با چه کسی بحث می کنی. وقتی با توی پیامبر بحث می کنند، جدال غلط است.

 

لذا مفهوم جدال با این قیود 5 یا 6 گانه احسن و غیر احسن خواهد شد. دلالت شناسی آیات قرآن نشان می دهد که کلام به معنای جدل ممنوعیت ذاتی ندارد و با قیودش ممکن است ممنوع شود. از قرآن کریم معنای منفی از جدل استفاده نمی شود. در باب مفاعله هم به معنای مقابله و مشارکت است.

جدل به لحاظ لغوی در قرآن ربطی به محتوا ندارد و قسیم برهان نیست. حتی محدثان به جهات این سه واژه توجه نکرده اند. لذا مشروعیت هر یک به جهت خاصش بر می گردد.