تضعیفات بیدلیل
• تمامی روایات و آیاتی و احادیث و متو خاص که در این نوشتار ذکر شده تمامی نقل به مضمون است و نویسنده به هیچ وجه مدعی نیست که این نمونه ها با اصل برابر است.
منابع معتبر تاریخ اسلام در دانشگاه و حتی بعضی حوزه ها، منابع تاریخی سنی است:
سیره ی ابن هشام، خلاصه شده ی سیره ی ابن اسحاق
تاریخ طبری
طبقات کبری ابن سعد
تاریخ الاسلام ذهبی
این کتاب ها تا چه حد ملاک امتحان است و نویسنده ی آن انصاف را رعایت کرده است.
برای نمونه نویسنده ی تاریخ الاسلام، شمس الدین ذهبی. اهل سنت به او لقب امام المعرفین امام المحدثین و امام المنقدین.
در تاریخ اسلام کتاب تاریخ الاسلام ، در حدیث کتاب سیر اعلام النبلاء و در بحث رجال کتاب میزان الاعتدال را نوشته است.
هر حدیث دارای یک سلسله روات است. در علم رجال این روات بررسی می شوند و در صورتی که قابل اعتماد باشند آنها را توثیق می کنند و چناچه قابل اعتماد نباشند و نتوان به حدیث آن عمل کرد، آنها را تضعیف می کنند. ذهبی در کتاب میزان الاعتدال تک تک روات را بررسی کرده و آنها را توثیق یا تضعیف کرده است. اهل سنت در یان زمینه یک سری قاعده هایی دارد. من جمله این که هر کس که بی واسطه پیامبر را ملاقات کرده باشد (به اصطلاح صحابی) حتما عادل و راستگوست و حتما در نقلش از پیامبر اشتباه نمی کند. ریشه های این اعتقاد از قرن 4 به بعد پیدا شد. تا زمان احمد ابن حنبل سنی ها دو دسته بودند عده ای طرفدار عثمان بودند و عده ای طرفداد امیرالمومنین. احمد ابن حنبل برای عثمان نیز فضائلی درست کرد و راه را یکی کرد. سپس به طور تدریجی به این نتیجه رسیدند که همه صحابه را عادل بدانند. اهل سنت در مورد مسائلی مانند جنگ بین صحابی نیز ادعا می کنند که هرکدام از صحابی اجتهاد نموده ولی یکی از آنها خطا می کنند. این عقیده یکی از نقاط اختلاف شیعه و سنی است. از نظر شیعه اولا باید صحابی به دقت تعریف شود و ثانیاً در قرآن آیاتی هست که با این حرف متناقض است. برای مثال آیه 6 سوره ی انفال. کتابی به نام شناخت صحابه، نوشته ی نجم الدین طبسی انتشارات دلیل ما در ین مورد مفصلا بحث کرده است.
نفر دوم در سلسله روات که پیامبر را ندیده باشد تابعی خوانده می شود. ذهبی این روات مورد بررسی قرار می دهد و در مورد هرکدام نظری می دهد. مثلا در مورد بعضی می گوید ثقه، شیخ الاسلام عدل، یا در مورد بعضی می گوید کذاب لایعرف حدیثه عطی بمنکر...
برای نمونه چند مورد از توثیقات و تضعیفات ذهبی مورد بررسی قرار می گیرد تا منصف بودن توسط عقل سلیم او بررسی گردد:
ابتدا چند نمونه از توثیقات:
1- حریزبن عثمان: ذهبی او را صالح الحدیث می نامد. در احوالات این فرد آمده که او روزی هفتاد بار امیرامومنین را لعن می کرده. و میگفته چطور لعن نکنم کسی را که پدران مرا در جنگ ها کشته. حال آنکه از نظر اهل سنت سب صحابه دلیل کفر است. مگر علی بن ابی طالب جزو صحابه نبوده؟
2- عمر ابن سعد:ذهبی در مورد او می نویسد : تابعی ثقه و امیرالسریه الذی قتل الحسین. با این حال او را ثقه می داند و حدیث اورا قبول دارد. نمونه این موارد اب زیاد و حتی یزید است. غزالی ادعا می کند نباید یزید را لعن کرد. چراکه شاید او توبه کرده باشد و در روز قیامتت شرمنده او خواهید شد. حال آنکه اگر یکی از اولاد عمر را می کشت او را کافر می دانستند. ابن حزم آندلسی صاحب کتاب المحلا این حرف را از محمد ابن ادریس شافعی نقل می کند که قاتل ابوبکر کافر است، قاتل عمر مرتد است، قاتل عثمان مرتد و محارب با خداست. قاتل علی ابن ابی طالب اجتهاد کرد خطا کرد.
3- عمران بن حطان: او را نیز موثق می دانند در حالی که او شعر در مدح ابن ملجم دارد: یا ضربه من تقی ما اراد بها الا لیببلغ من ذی العرش رضوانا
حال چند نمونه از تضعیفات را می آوریم:
1-اسفندیاربن موثق: در مورد او ذهبی تعبیر شیعا غالیا را بکار برده چرا که این حریث از او نقل شده است: لما قال النبی صلی الله علیه و سلم : من کنت مولاه فعلی مولا تغیر وجه ابی بکر و عمر فنزلت: فلما رأوه زلفتا سیئت وجوه الذین کفروا (تاریخ الاسلام)
2- در تاریخ ابن اساکر داستانی نقل شده: " در زمان هشام شخصی از شهری به شهر دیگر می رود، در بین راه روی کوهی سیاه می بیند جمله هایی به خط سفید نوشته شده، نمی تواند بخواند سراغ می گیرد پیرمردی پیدا می شود که آن را می فهمد که به عبری نوشته است: لااله الا الله الملک الحق المبین محمد رسول الله علیا ولی الله و کتب موسی بن عمران بیده" پس از نقل این داستان ابن عساکر می گوید هذا الحدیث منکر و اسناده مظلم- این حریث یه جوریه –واسناده مظلم- سند های آن هم تاریک است.
تاریخ ابن عساکر قرن 5 – 82 جلد به تازگی چاپ شده
3- غلابی: ذهبی می گوید این آدم خوبیست ولی حدیثی نقل می کند که قدری مشکوک است:
بینما رسول الله جالس دخل الحسین فضمه الی صدره فقال یولد لابنی هذا ابن یقال له علی اذا کان یوم القیامه نادی منادی لیقم سید العابدین فیقوم هذا بعضی ها هم می گویند در ادامه پیامبر به جابرمی گویند که برای این پسرم پسری به دنیا می آید به نام محمد که ای جابر سلام مرا به او برسان!
اینجا ذهبی میگوید این حدیث به منکر خواندن راوی منجر میشود.
4-در جای دیگر محمد بن اسماعیل بن رجاء که در همه جا او را ثقه وصادق توثیق کرده , یه نیشی آقای ذهبی به او می زند. می گوید یه حدیث هست که فقط اسماعیل بن رجا نقل کرده و کس دیگری نقل نکرده است.(تفرد) علی بن ثابت از او این حدیث را نقل کرده که" (مضمون حدیث) لما کان یوم الطائف ناجا رسول الله علیا طویلا و لحق ابوبکر وعمر فقالا طالت مناجاتک علیاً یا رسول الله و قال صلی الله علیه و سلم: ما انا انتجیته و لکن الله انتجیه( کنایه از اینکه به فرمان خدا با او حرف زدم)" حدیث نجوا یکی از از احادیث معروف در فضائل امیرالمومنین است. این در حالی است که این حدیث در کتب متعددی ذکر شده است( ابن مقاذری ،ابن عساکر، طبرانی و شاید احمد حنبل نقل کرده ) پس این الذهبی که اینقدر استاد است چرا می گوید این حدیث تنها از یک نفر نقل شده است. دلیل آنجاست که این حدیث سه بخش دارد. اول نجوای پیامبر با امیر المومنین، دوم اعتراض بعضی از صحابه و سوم پاسخ پیامبر. قسمت دوم که اعتراض عمر وابوبکر است در کتب دیگر این طور نقل شده که فقال بعض، قال قائل، فلحق بعضهم. یعنی اینقدر حاضر نشده اند که نام معترضین را ذکر کنند. این نشان می دهد که فضا چه مقدار دیکتاتوری و سیاه است که هیچ حرفی دز مورد این دو از تونل تاریخ نگذرد. البته با این همه به خواست خدا باز روایاتی با این مضامین از کتب خود اهل سنت به مارسیده در حالی که تمام هوش و استعداد آنها در این سالها در خدمت این دو بوده. به قول حاج آقای جعفری اگر سواد فخر رازی را صد قسمت کنیم و یک قسمت آن را به ابوبکر بدهیم ابوبکر بی سواد ،باسواد خواهد شد. ولی تمام این هوش و سواد در خدمت آن دو بوده است ولو به قیمت کوبیدن پیامبر.ذیل آیه ی: فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذله علی المومنین اعزه علی الکافرین فخر رازی می گوید این حادثه تا زمان حکومت ابوبکر رخ نداد، یعنی پیامبر هم حتی نتوانست این طور باشد ولی ابوبکر توانست. حال نیز می گوید اسماعیل بن رجا نباید نام این دو نفر را می برده. جای دیگر می گوید هرکه شتم ابوبکر و عمر کند فهو کافر بالله العلی العطیم.
5- در جایی دارد که راویی شروع به بیان احادیث کرد. اول فضائل ابوبکر را گفت مردم نوشتند. سپس از فضائل عمر ساخت مردم نوشتند. سپس پرسید:" بمن نبدأ بعثمان او بعلی" حال اول از فضائل علی بگویم یا عثمان. به همین حد گفتند: هذا رافضی و ترکوا حدیثه. این چنین فضا در کتب تاریخی آنه خراب است
6- سعید ابن ذی لعوه، به او می گوین شیخ دجّال. چرا که " یزعم انه یری عمر و انه یشرب المسکر"جایی نقل کرده من عمر را دیدم که داشته عرق می خورده
مثلا آنها در مورد اسبق بن نباته می گویند: فتن بعلی" او بسیار دلداده ی علی است ولش کن ،ولی گاهی که هیچکدام از راوی ها را حتی اینچنین نمی تواند تضعیف کند سه روش اتخاذ می کنند: اول شهادت دل دوم فحاشی بدون دلیل سوم قسم دروغ، در ذیل احادیثی که در مورد اهل بیت است ولی نمی توانند راویان آنرا تضعیف کنند.
7- در روایتی داریم" یا علی حبیبک حبیبی و حبیبی حبیب الله، و عدوک عدوی و عدوی عدو الله ،و ویل لمن ابغضک من بعدی" هرچند که این حدیث نه بر امامت و نه بر برتری ذهبی بر آن دو دلالت می کند ولی ذهبی می گوید" و ان کان رواته ثقات" اگرچه تک تک راویانش قابل اعتمادند" فهو منکر" یه جوری ناشناخته است. " یشهد القلب انه باطل" دلم گواهی می دهد که این باطل است.
8-در ذیل آیه "انما انت منذر و لکل قوم هاد" فرمود انا المنذر و علی الهادی، حاکم نیشابور می گوید این حدیث صحیحی است ولی ابن کثیر میگوید"بل کذب قبح الله واضعه" دروغ را خدا زشت کند و پته واضع آن را روی آب بریزد.
9-" اذا کان یوم القیامه نادی مناد یا اهل الجمع فأتئو رئوسکم و غضو ابصارکم حتی تمر فاطمه" ابنکثیر بی شرف می نویسد: " و الله کذب" بدون هیچ دلیلی که نه راوی مخدوش است نه حدیث نه کتاب.
10-" اول شخص یدخل فی الجنه فاطمه" این حدیث را ذهبی آورده و رد کرده ولی دلیلی برایش ذکر نکرده.
11-" ان الله امرنی ان ازوج فاطمه من علی" ذهبی می گوید راوی بدرد نمی خورد.
12- عایشه گفت: بهش گفت خدایا مرا زینت کن گفت"زینتک بالحسن و الحسین" ذهبی گفته ولش کن راویش دروغگوست.
کاملا مشهود است که احادیثی که مضمونی در مورد اکرام اهل بیت داشته به دنبال رد کردن آن بوده اند.حتی بعضی جاها تقلب کرده اند. راوی که اصلا در سلسله راویان یک حدیث نبوده در میان آنها جا داده اند تا حدیث را رد کنند.
باید توجه داشت که این احادیثی که رد شده اند تعارضی با عقاید و مسلمات سنی ندارد ولی در عین حال از روی غرض ورزی رد شده اند
بدون نظر