بدر ۲
در ابتدا اشاره می کنم که خط بحث را گم نکنید. ما با این 6 محور کار داریم و اساسا در آخر می خواهیم بگویم این منابع ی که با عنوان نقل تاریخ اسلام که در دست ما هست نامعتبرند. زیرا کسانی این تاریخ هارا نوشته اند که آمده بودند از آنچه بعد از پیامبر اتفاق افتاد دفاع کنند و بگویند که این اتفاقات سیر طبیعی خود را داشته است.
گفته بودیم از جریاناتی که کتب سیره در جنگ بدر به آن تاکید می کنند، قضیه ی عریش است. روی سه نکته آنها کلید کرده اند، که آیه ی نهم سوره ی انفال در عریش نازل شده، دوم اینکه کسی که در عریش کنار پیامبر صلی الله علیه و آله بود، ابوبکر بوده، آنکه شایستگی پیدا کرد در طول جنگ بدر در کنار پیامبر بنشیند و به عنوان وزیر پیامبر در عریش حضور یابد ابوبکر بود، آنکه پیامبر می فرمود تو به منزله ی چشم و گوش من هستی در عریش، ابوبکر بوده است. سوم هم آنکه سعد ابن معاض به عنوان محافظ پیامبر ایستاده بود. البته این مورد آخر تأکید سیره روی آن زیاد است و الا ما نقد خاصی بر آن نداریم.
آقای جعفر مرتضی عاملی در کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم به شش دلیل جریان عریش را رد می کند، شاید بعضی از این دلیل ها را ما نتوانیم بپذیریم، شاید هم بپذیریم، اگر کسی بخواهد می تواند خودش کاملا در این مورد تحقیق کند. در حال حاضر بهترین کتاب موجود تاریخ اسلام همین کتاب است، 35 جلد بود که اشاره کردیم در جنگ 33 روزه ی لبنان اول جایی که اسرائیلدر بیروت بمباران کرد، همین چاپ خانه ی این کتاب بود، ولی چون لوح فشرده ی آن موجود بود این کتاب در ایران منتشر شد.
ما سه نکته گفتیم که بر اساس آن مدعی شدیم جریان عریش از اساس دروغ است:
1- شأن نزول آیه ی 9 انفال ساختگی است. و با ظاهر آیه نمی خاند. اگر پیامبر داشتند استغاثه می کردند و این آیه نازل می شد، مسلمانان باید می گغتند پیامبر تو داشتی استغاثه می کرده پرا این آیه در مورد ما حرف می زند.
2- تعارض در سیره، خود پیامبر در جنگ شرکت داشتند چطوز ممکن است که تمام طول جمگ در عریش باشند، البته ابن کثیر می خواسته جمع کند، که ما ادعا می کنیم که جمع ایشو خلاف عرف است. بعضی از متونی که هست می گوید در تمام مدت طول جنگ، یعنی طاهرش این است و هیچ قیدی هم نمی زند، اگر پیامبر در یک مدت طولانی در میان جنگ در عریش حضور داشته، کسی نمی گوید که پیامبر در مدت جنگ نزدیکترین ما به دشمن بود. و اگر نزدیک ترین فرد به دشمن باشد، کسی نمی گوید در تمام مدت در عریش بود. به حسب طاهر کلامی که گویند دارد در مورد مهم ترین شخصی که در بدر بوده گزارش می دهد، این دوتا با هم قابل جمع نیست. و این گزارشی که پیامبر در عریش بوده تصریح نمی کند که نه، پیامبر مقداری هم در جلو حضور داشت. آن گزارشی هم که می گوید پیامبر در جلو لشکر بود نمی گوید نه، پیامبر مقداری هم در عریش بود. فقط ابن کثیر است که برای جمع و جور کردن وضعیت و فضیلت ساختن برای ابوبکر، سعی کرده این دو نقل را با هم جمع کند.
اگر نقل ها از نظر عقلایی با هم قابل جمع باشد نمی توانیم اشکال کنیم، اما این که گوینده ای دارد از داستان بدر گزارش می دهد، یکی بگوید پیامبر در آن روز در زیر سایه بانی که برایش ساخته بودند همراه ابوبکر نشسته بود و کس دیگری هم داخل آن نمی رفت، سعد ابن معاض و عده ای دیگر هم از حمله ی دشمن محافظت می کردند. یعنی این طور دارد گزارش می دهد. اگر پیامبر مقدار قابل توجهی از جنگ را در جلو لشکر بوده، این که د مقام بیان است باید گزارش می داد. دیگری هم دارد گزارش برعکسی می دهد، ابن کثیر السیره النبویه... این که او نزدیک ترین ما به دشمن بود و از همه ما بیشتر سختی کشید، این که فعل ماضی استمراری آمده و این نحروه ی گزارش، نشان از آن میدهد که پیامبر کاملا مقابل دشمن بوده است. در جای دیگر داریم:
دلائل النبوه- جلد 3 – صفحه 81/ فکان رسول الله فی العریش هو و ابوبکر، و ما معهما غیرهما/ در نقل دیگری هم آمده : و سعد ابن معاض قائم علی باب العریش متوشح بسیفه مع نفر من الانصار. وقتی قرائنی بر کذب جریان عریش داریم، و این که می دانیم پیامبر در همه جنگ ها حضور داشتند هرچندتوسط خودشان مقاتله نمی کردند، به امر خدامیرساند که جریان عریش کذب است. و البته این از سیر کاری این جریان هم انتظار می رود. این جریانی که می خواهد تا می تواند بر عمر و ابوبکر فضیلت بسازد و نقش امیر المومنین را در جنگ بدر کمرنگ کند. چرا که عمدتا بدر را شمشیر امیر المومنین پیروز کرد. برای همین باید برای ابوبکر هم در جنگ بدر فضیلتی ابشد. مثلا این که در زیر ساسیبان همراه پیامبر بوده، پیامبر را دلداری داده و آیه نازل شده، مشاوره داده و ...
در کنار این بحث هم باید اشاره کنیم در متون اشاره نشده که خود پیامبر مقاتله میکرده که بحث در مورد دلیل آن به این کلاس مربوط نمی شود. فقط در همین حد که فعل معصوم تماما به امر خدا طورت می گیرد. حال اگر پیامبر نمی جنگیده این که حضرت علی می فرماید ما به پیامبر پناه می بردیم، یعنی کنار حضرت می آمدیم و روحیه می گرفتیم، یا از ایشان کمک می خاستیم مثلا دعامون بکنند و ... گاهی اصل وجود یک نفر دلگرمی است. منتهی امیرالمومنین جز به خدا به کسی دل نمی بندد. پس پناه بدرن به پیامبر پناه بدرن به خداست. این که حضرت علی هم جمع بکار برده به آنهایی برمیگردد که اهل جنگ بوده اند نه تمامی مسلمان ها. یعنی کسانی که مومن واقعی بوده اند و پیامبر برای آنها قوت قلب بود. نه هر کسی که در بدر حضور داشته است.
ریشه یابی برخی دروغ ها هم نکته ی قابل تاملی است. چه می شود که دروغ هایی مانند عریش ساخته می دشود. الان برخی از محققیندرهمین مورد دارند کار می کنند. این که انگیزه ها چه بود. داستان خواستگاری حضرت امیر از دختر ابیجهل که دروغ مسلم قطعی و افسانه ی کذب است برای چه در آمد؟ به خاطر این که تمامی مسلمانان می دانند که این جمله که فاطمه بضعه منی من اغضبها اغضبنی درست است. همه هم می دانند که کسی که حضرت فاطمه را به غضب آورد ابوبکر بود. پس چیزی بسازیم تا بگوییم نه بابا علی فاطمه را عصبانی کرد، چرا که می خاست زن دیگری بگیرد. تنها حدیثی که به طور مشترک در تمامی صحاح سته آمده همین جریان خواستگاری است که نشان می دهد از همان اول اینها این داستان را با این چنین انگزیه ای ساخته اند. در مورد عریش هم می توان تحقیق کرد که این دروغ از کجا شروع شد. مثلا آخر تمامی نقل ها که در مورد اذ تستغیثون ربکم فاستجاب لکم، همه به عمر برمی گردد. در بعضی موارد تمامی نقل ها به یک یا دو نفر بر می گردد که دروغ را ساخته اند. شاید در بخضی موارد هم همان اول با هم هماهنگ کرده اند.
3- جعلیاتی که صحبت از جنگیدن ابوبکر می کند. ما عقیده داریم که ابوبکر نمی جنگیده. البته در همان میانه ها بوده و لی وقتی عقیده نداشته با چه کسی بجنگد. در بعضی جا ها گفته شده انه کان علی المیمنه یوم بدر. عبارت هم استمرار دارد. او روز بدر سمت راست لشکر بود. چطور می شود که در طول جنگ سمت راست باشد. در طول جنگ در عریش باشد.
4- سخن ابن ابی الحدید نقض چهارم است. البته این نقض را آقای جعفر مرتضی قبول نکرده ولی به هر حال قابل مطرح شدن است. گفته که برای ساخت عریش به چوب و شاخه نیاز است ولی در آن بیابان بی آب و علف که یک چاه خشک تنها در آن بوده، این امکانات از کجا پیدا شده است.
تا بدینجا مطالبی که در عریش گفتیم تعارض با قرآن جعل فضائل برای خلفا را نشان می داد. باز جای تحقیق و تفحص در این مورد هنوز هست. البته باید توجه داشت که کتب حدیثی شیعه کاملا در سیر دیگری قرار داشته اند و در سیستم دقیقی از نظارت قرار داشته اند. طوری که علمای تشیع تمامی تلاش خود را می کردند که حدیث جعلی وارد این مجموعه نشود، آنجا راویان کاملا معلوم هست و توثیق و تضعیفات دقیق هست که باعث شده این میراث اهل بیت به ما برسد.
به بحث بعدی برسیم. خداوند از دو نعمت در جنگ بدر یاد می کند، یکی خواب و دیگری نزول باران. در آیه 11 سوره ی انفال می خوانیم:
إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ.
وقتی خوابی که مایه ی آرامش بود، شمارا فرا گرفت و آبی از آسمان بر شما نازل کرد تا با آن شما را پاک کند و پلیدی شیطان را از شما دور کند تا دلهایتان را محکم کند و گام های شمارا محکم کند.
عرب اضطراب و تپیدن قلب را نشانه ی ترس می داند، یعنی آنقدر دلتان تپیده بود که ما کاری کردیم که دلتان آرام بگیرد، در مورد ثابت قدم ماندن هم یعنی اینکه شما فرار نکنید.
نعاس به معنای چرت بکار می رود. طبق ظاهر آیه ی شریفه نزول باران به چهار هدف است. اول تطهیر و پاک کردن شما، دوم از بین بردن پلیدی شیطان سوم محکم کردن دلها و چهارم ثابت قدم شدن شما یعنی فرار نکنید.
آقایان در سیره دو ادعا در مورد این باران دارند. اول آنکه می گویند مسلمانان با چاه های بدر فاصله داشتند، آبشان رو به اتمام بود، برای وضو آب می خواستند خدا باران فرستاد. البته در نقل شیعه همانطور که در مفاتیح الجنان ذی اعمال شب 17 ماه رمضان آمده، شیخ عباس قمی داستان آب آوردن امیرالمومنین از چاه بدر را نقل کرده است ولی ما دراینجا بحث ما سیره ی اهل سنت است.
نقل دوم در سیره ادعا می کند 300 نفر همه در آن شب محتلم شدند. صبح خدا باران فرستاد و غسل کردند.
تاریخ طبری – جلد 2 – صفحه ی 425 / فأن ذلک مطر انزله الله من السماء یوم بدر، لیطهر به المومنین لصلاتهم. لأنهم کانوا اصبحوا یومئذ مجنبین علی غیرهم. فلما انزل الله علیهم الماء اغتسلوا و تطهروا.
از این نحوه ی بیان برداشت می شود که باید برای قرییب به اتفاق حاضران در جنگ بدر این اتفاق افتاده باشد و گرنه طبری این طور عام در مورد آنها سخن نمی گفت.
تاریخ طبری – جلد 2 – صفحه ی 425 / طبری یک نقل دیگر هم آورده که شبانه باران آمد و ما رفتیم زیر درخت و زیر سپر ها تا زیر آن پناه بگیریم. این بارانی که الان نقل می کند مایه زحمت است ولی آنچه از قرآن برداشت می شود اینست که باران مایه ی رحمت بوده و ما با این نقل کاری نداریم.
در اینجا بد نیست دوباره یادآوری کنیم که تمام این بحث ها برای این است که نشان دهیم این منابعی که اهل سنت معتبر می دانند تا چه حد قابل اعتمادند. و متأسفانه نه تنها اهل سنت، بلکه در بعضی محیط های دانشگاهی، در تاریخ اسلام، سیره ی ابن هشام و تاریخ طبری را بر روایات و کتبی مانند اصول کافی ترجیح می دهند. کتابی که مرحوم کلینی با چه خون دلی آن را جمع آوری کرده. یا مانند شیخ صدوق که از بغداد به نیشاور بیاید تا یک حدیث از امام رضا را با یک واسطه کمتر بشنود، نامعتبر خوانده می شود و این سیره منابع قابل اعتماد خوانده می شوند. بعضی ها هم با غرض برخورد می کنند. مثلا روایت داریم از حماد بن عیسی که خدمت امام صادق رسیده بود و نماز خواندن ایشان را گزارش می کند. بعضی ها گشته اند و گفته اند حماد ابن عیسی در 74 سالگی فوت کرده و زمان امام کاظم هم زنده بوده و این هم سال فوت اوست در نتیجه در آخرین روز عمر امام صادق او 13 سال داشته، به چه معناست که بچه ی 13 ساله روایت نقل کتد. و سر این موضوع جنجال سازی کردند. اما وقتی در روایات نگاه می کنی می بینی نوشته اربعه و تسعین که چون قدیم نقطه نمی گذاشتند اربعه و سبعین هم خوانده می شود. ولی این تسعین است به قرینه ی آنکه روایت داریم حماد ابن عیسی در سن 44 سالگی خدمت موسی بن جعفر رسید . گفت شما دعا کنید خدا به من یک زن، یک بچه، یک خادم، یک خونه و پنجاه خانه نصیب کند. آقا هم دعا فرمود که او پنجاه حج رود. راوی می گوید در سن 92 سالگی حماد به خانه اش رفتم. گفت این خانه ام است، زنم هم پشت پرده است. این هم پسرم است و این هم خادم است. تا حالا هم 48 حج رفتم. حج 51 که رفت در میقات سیل آمد و از دنیا رفت. و این تنها یک قرینه است. و دوباره باید متذکر شد که میراث حدیث شیعه را با این کتب سیره نباید مقایسه کرد که روایات شیعه بسیار محکمند.
امام در مورد دو نقل. فرض کنیم حتی هنوز دستور تیمم نیامده بود، که بخواهند در صورت نبود آب تیمم کنند. مثلا عمر تا آخر عمر می گفت بدون آب نمی شود نماز خواند. اگر فرض کنیم باران برای تطهیر، وضو یا غسل نازل شده باشد بررسی می کنیم که آیا آن چهار هدف که قران برای نزول باران ذکر کرده محقق می شود یا نه. در مورد تطهیر و از بین بردن پلیدی شیطان را قبول می کنیم. ولی این دو هدف دیگر برای چیست. اگر می خواستند وضو بگیرند چه ربطی به این دارد که دلهایشان محکم شود. اگر می خواستند غسل کنند چه ربطی به فرار نکردن آنها دارند. شاید کسی ادعا کند اثر وضعیش است. مثلا چون جنب شده بودند اضطراب داشتند چکار کنند. وقتی پیامبر حضور داشتند، می توانستند از ایشان مساله را بپرسند، دیگر اضطراب برای چه. ظاهر آیه می گوید که باران را به این چهار هدف نازل کردیم، اگر شما ادعا می کنید که حسبنا کتاب الله، از قرآن تعبیر این را به غیر از آنچه گفته شد نشان دهید. چه شد که وضو گرفتن آنها سبب شد فرار نکنند یا غسل کردند سسب شد دل هایتان محکم شود. از طرف دیگر آیه های دیگر هست. این که قرآن می گوید به قدری ترسیده بودند که انگار آنها را به طرف جوخه ی اعدام می بردند، شوخی نیست. بعد با این حال این که کسی بگوید ناراحت بودند که صبح چطور نماز بخوانند قابل قبول نیست. پس بر پایه ی سیره نمی توان ادعا کرد که نزول باران برای غسل است. البته اگر از ائمه روایات داشته باشیم بحث دیگری است ولی این که از سیره چنین چیزی برداشت شود قابل قبول نیست. مثلا تفسیر صافی ظاهرا از تفسیر عیاشی از امیرالمومنین نقل می کند که اینها بعضی شان محتلم بودند. پس این ادعا که باران تنها برای وضو یا غسل بوده، دروغ است. یا نکات دیگری بوده که آنها را سانسور کرده اند یا حرفشان از پایه دروغ است. گذشته از اینکه محتلم شدن 300 نفر یک شبه از نظر عقلایی ممکن نیست.
یک احتمال اینست که پلیدی شیطان کثافات است. چرا که رجز در لسان عرب به معنای این نوع آلودگی ها هم بکار می رود. شاید عده ای از آنها از شدت ترسس خودشان را کثیف کرده بودند و کسی که به این کثافات، آلوده باشد، نه می تواند بجنگد، بسیار هم مضطرب است و هرلحظه می خواهد به جایی فرار کند تا از این موضوع کسی خبردار نشود. اگر این طور بوده باشد، تمامی اهدافی که از نزول باران در آیه ذکر شده برآورده شده و با این فرض هماهنگی دارد. البته این تنها در حد یک احتمال است و ما ادعا نمی کنیم که حتما همین طور بوده است. چراکه روایت یا نقلی در این مورد نداریم. ولی شأن نزول آیه هر چه باشد آنچه که در سیره گفته شده نیست. دلیل این کار هم روشن است. برای بالا بردن شأن بدروین باید داستانی در سیره ذیل شأن نزول آیه بیاید که با آنچه در مورد خلوص بدریون گفته اند در تناقض نباشد. می خواهند بگوید بدروین شجاع بودند، دلیر بودند، جنگاور و فدایی پیامبر بودند. اگر بگویند که از شدت ترس به این حال افتادند با این هدف نمی خواند. البته صدها احتمال دیگر هم می توان در اینجا مطرح کرد. ولی حرف ما این است که آنچه در سیره ادعا شده، با توجه به چهار هدفی که در ظاهر آیه آورده شده، نمی تواند اتفاق افتاده باشد. البته در بحار یک نقلی آمده ولی از معصوم نیست، که در طرف مسلمین یک باران آرام آمد و در طرف مشرکین باران سخت و خرابی آمد که باعث اضطراب دشمن وآرامش مسلمانان شد. که خبری از وضو و غسل نیست. علی ای حال در اینجا سیره دروغ گفته است.
در مورد خواب و چرت، که در آیه به آن اشاره شده است، احتمالا به خاطر آن بوده که چون مسلمانان را استرس و اضطراب شدیدی فراگرفته بود، یک خواب کوتاه هم با این وضعیت واقعا نعمت و مایه ی آرامش است.
حال آیه ای دیگر را در مورد جنگ بدر بررسی می کنیم:
فلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (آیه 17 سوره ی مبارکه ی انفال)
این آیه از یک واقعیت مهم و بزرگ پرده بر می دارد. آیه می فرماید، شما آنها را نکشتید بلکه خداوند آنها را کشت. و تو پرتاب نکردی آن هنگام که پردتاب کردی، بلکه خداوند پرتاب کرد.
اگر به آیه توجه کنیم می بینیم که با وجود همسیاق بودن دو قسمت اول آیه یک تفاوت دقیق و ظریف میان آنها وجود دارد. و آن اینست که در قسمت دوم آیه یک عبارت « اذ رمیت » هست که در قسمت اول آیه متناظری ندارد. یعنی خداوند نفرموده فلم تقتولهم اذ تقتولوهم، یعنی عبارت اذ تقتولهم در قسمت اول آیه نیامده است.
گاهی کسی یک عملی را انجام نداده و ما می خواهیم از آن خبر دهیم. مثلا می گوییم تو این فرد را نزدی. و واقعا هم او اصلا آن فرد را نزده است. یعنی عملی را از فاعلی به نفی حقیقی نفی می کنیم. اما گاهی کسی عملی را انجام داده ولی ما به خاطری هدفی که می خواهیم به آن برسیم آن عمل را از فاعل آن نفی مجازی می کنیم. مثلا مخاطب ما، فردی را زده است، ولی ما می گوییم، تو نبودی که این فرد را زدی بلکه این قدرت را خداوند به بازوی تو داده بود و تو این قدرت را خلاف رضای خدا استفاده کردی. یعنی گاهی عملی را از فاعلی نفی می کنیم به نفی حقیقی، و گاهی هم نفی می کنیم ولی به نفی مجازی. از طرفی هر عملی که هر موجودی انجام دهد، قدرتش از خداست و خدا این توانایی را به او داده است، مثلا می گوییم تو، او را نزدی بلکه قدرت الهی بود، یا اینکه تو کنکور را خوب ندادی بلکه امداد الهی بود که تو درس نخوانده در کنکور موفق شدی. یا اینکه تو کربلا نرفتی بلکه خدا به تو این توفیق را داد اما تو شایستگی آن را نداشتی. در این موارد هرچند عمل واقعا انجام شده، ولی ما با توجه به دلایلی آن عمل را از فاعلش نفی می کنیم و به خدا نسبت می دهیم.
حال به آیه توجه کنیم، آیه می فرماید شما نکشتید، خدا کشت. که این شما غالبی است یعنی به عمده و غالب شما بر می گردد نه لزوما تمام شما. این نفی، نفی نفی حقیقی است. چرا که در عربی هر چیزی در معنای حقیقی است مگر آنکه خلافش ثابت شود. که در اینجا نه تنها برای نفی مجازی قرینه ای نداریم، بلکه برای نفی حقیقی بودن آن قرینه داریم. در مورد قسمت بعدی آیه که آیه می فرماید و ما رمیت اذ رمیت داریم:
مغازی واقدی- ج 1- ص 81/ فأخذ (صلی الله علیه و آله) من الحصباء کفاٌ، فرماهم بها و قال شاهت الوجوه. اللهم ارعب قلوبهم و زلزل اقدامهم.
پیامبر مقداری سنگ ریزه برداشتند و سپس به طرف مشرکین پرتاب کردند. و گفتند گونه ها دگرگون باد...
واقعا پیامبر سنگریزه را پرتاب کردند یا نه؟ آشکارا بله. خود سیره هم این را قبول دارد البته در روایات شیعی هم روایتی از امام صادق داریم که همین مضمون را دارد. آیه می گوید هرچند واقعا تو این کار را انجام دادی، ولی تو نبودی بلکه خدا قدرت انجام آن را به تو داد. یعنی خداوند این عمل را از پیامبر نفی کرده به نفی مجازی. ولی در مورد قتال صحابه چگونه است؟ دیگر آیه نگفته شما ها کشتید، و دیگر لفظ اذ قتلتوموهم را بر خلاف قسمت دوم نیاورده، در نتیجه این جا نفی، نفی حقیقی است. یعنی غالب شما واقعا با آنها نجنگیدید. شما نمی جنگیدید. پس چه کسی جنگید و این جنگ را پیروز کرد؟ امیرامومنین. خداوند فعل امیرالمومنین را به خودش نسبت داده است. البته همزه جنگید، البته عبیده بن حارثه جنگید ولی غالب شما نجنگیدید. باز هم تذکر می دهیم خدا نفرموده فلن تقتولهم اذ قتلتموهم، برخلاف قسمت بر خلاف قسمت دوم که می فرماید و ما رمیت اذ رمیت. و نکته ی اساسی این بحث هم روی همین نکته متمرکز است. در قسمت اول خدا نفی حقیقی می کند. و سپس خداوند جنگیدن حضرت امیر را به خود نسبت می دهد. و وقتی همه ی این آیات را کنار هم نگاه کنیم مطلب به روشنی خودش را نشان می دهد. یعنی جنگ بدر را شمشیر علی پیروز کرد، در حالی که شما تنها یک عده بزدل و ترسو بودید. فکر می کردید به طرف مرگ سوق داده شده اید، از آمدن اکراه داشتید، استغاثه هم می کردید، از ترس هم که خودتان را آلوده کردید. از اول هم پیامبر را از آمدن و رویارویی با قریش بر حزر می داشتید، به مشرکین هم بعضی از شما نامه نوشتید و خبرچینی کردید، اما با این همه شمشیر علی این جنگ را پیروز کرد.
در جای دیگر قرآن هم مواردی داریم که خداوند عمل حضرت علی را به خودش نسبت دهد:« . . . وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ . . . » (آیه 25 سوره ی مبارکه ی احزاب) یعنی خداوند مومنین را از جنگ کفایت کرد در نقل داریم بوسیله ی علی بن ابی طالب.که این آیه در مورد جنگ احزاب نازل شد. و در جنگ احزاب هم تنها یک نفر جنگید که همان هم باعث پیروزی مسلمانان شد و آن فرد هم حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بود. علی جنگید ولی خداوند می فرماید من کاری کردم که شما نجنگید. یعتی عظمت بدر برای علی است. پیروزی بدر از شمشیر علی است. شجاعت بدر شجاعت علی است. جنگ بدر جنگ علی است. و با این حال وضع سیره را ببینید که چه روایت عجیب و ساختگی را در مورد بدر بیان کرده است.
ابن ابی حدید می نویسد عمر بن عبد العزیز بچه بود و با چند بچه ی دیگر در مسجد پیامبر یک معلم قرآن داشت. معلم قرآن که آمد دید بچه ها دارند امیر المومنین را صب می کنند. معلم قرآن به عمربن عبدالعزیز گفت بیا اینجا،ببینم از کی تا حالا فهمیدی که خدا به اهل بدر غضب کرده. ( استدلالش این بوده که اهل بدر در نظر اهل سنت تمامشون خوب بوده اند، حضرت علی هم که در بدر حضور داشته، پس او هم خوب است. پس او را صب نکن) جواب داد مگر علی هم در بدر بوده؟ ( و این تنها صد سال بعد از بدر بوده) یک دفعه معلمش برآشفت و گفت: و هل کانت بدر کلّها الا لعلیّ. و این عبارتی است که ابن ابی الحدید سنی از آن معلم سنی نقل می کند و با آیه هم کاملا تطبیق می شود. و خودشان هم نوشته اند که نصف کشته های بدر را علی کشت و در نصف دیگر هم شرکت داشت.
در خطبه ی فدیکیه صدیقه ی طاهره می خوانیم: کلما اوقد ناراً للحرب، أدفعه الله، قذف اخاه فی لهواتها و انتم فی رفاهیه من العیش. هروقت که آتش جنگ را بر می افروختند، خدا خاموش می کرد. پدرم رسول خدا برادرش علی را در شعله های آتش جنگ می فرستاد. بر نمی گشت تا خاموشش می کرد. شما به کار خود مشغول بودید. یک نفر هم بلند نشد بگوید، ای دختر رسول خدا، ما هم جنگیدیم، چرا اینطور سخن می گویی؟
مولای اولیای خدا کیست جز علی گیرنده ی لوای خدا کیست جز علی
دست گره گشای خدا کیست جر علی وجه خدانمای خدا کیست جز علی
مصداق هل اتای خدا کیست جر علی ممدوح إنمّای خدا کیست جز علی
غیر از علی که در صف ایثار پافشرد دور رسول گشت و نود بار زخم خورد
بدون نظر