رفتن به محتوای اصلی

احد ۵

جلسه 14 20 آذر 1388

بحث احد را رسیدیم. مقدماتش را بررسی کردیم تا به این آیه ختم شد که آقایون تفسیر کردند و توضیح دادند که پیامبر سه نفر را نفرین می کرد البته اسم این سه نفر در صحیح بخاری به صورت فلان آمده است. یک آقایی مقاله ای نوشته به نام فلان فی البخاری.چند تا فلان در بخاری پیدا کرده است که آنها در کتب دیگر به صورت اسم آمده بودند و لی در بخاری سانسور شده بودند. و این نشان می دهد که بخاری چطور مغرضانه بعضی مسائل را حذف می کرده و سانسور می کرده.

از این حذفیات ما در تاریخ زیاد داریم. در جلد 1 الاستیئاب، در چاپ اول حدیثی هست در چاپ های بعدی نیست. چاپ های اول صحیح بخاری، که فضائل صحابه را می گوید، فضائل عایشه، فضائل حفصه، فضائل ابوبکر، فضائل علی علیه السلام همه را پشت سر هم آورده ست. در چاپ های اول نوشته شده باب علی علیه السسلام، فاطمه علیهاالسلام عمر رضی الله عنه، ولی در چاپ های اخیر همه از دم رضی الله عنه شده است. و این نشانه ها قابل اعتنا هست. در کلاس های درس عموما می گویند تاریخ را از منابع سنی باید گفت چون آنها بی طرف هستند و این جا یکی از جاهایی است که بی طرفی آنها معلوم می شود.

در آیه 127 سوره آل عمران خداوند اعلام می کند چه برنامه ای برای مشرکان احد دارد. البته بعضی ها ادعا کرده اند که خداوند وعده ی پیروزی به مسلمانان داده بود ولی مسلمانان در احد شکست خوردند. از جمله کسانی که این حرف را زده است،          نعمت الله صالحی نجف آبادی است. او گفته منظور آیه این بوده که شما اقتضای پیروزی دارید، امام حسین هم در کربلا اقتضای شهادت داشت، خبر نداشت شهید می شود. یکی از استدلالات سست و بی پایه ای که می آورد همین حرف است. می گوید همانظور که قرآن برای احد وعده ی پیروزی داد، اما مسلمانان شکست خوردند به خاطر آن بوده که مسلمانان اقتضای پیروزی داشتند، سید الشهداء هم می دانست این سفر اقتضای شهادت دارد. ولی معلوم نبود شهید می شوند یا نه. خال اصلا ببینیم قرآن چه وعده ای داده و ببینیم این وعده محقق شد یا نه. این وعده در آیه ی 127 آمده است:

لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خَائِبِينَ

خداوند می فرماید یا بخشی از تنه ی کافران را خدا جدا می کند، یا آنها را دچار کبت می کند تا خائب شوند. کبت یعنی تو سری زدن، خئب هم یعنی نا امیدی. در کل یعنی آنچنان توسری به کافران می زند تا ناامید شوند. چون ظاهرا کافران بسیار امیدوار بودند. کافران به نظر آقای جعفری بسیار امید وار بودند. چون منافقین از مدینه به آنها خبر داده بودند که وضعیت ایمانی مسلمانان این جور نیست که آنها اصلا مرد جنگ باشند، این ها پیامبر را تنها می گذارند و نمی جنگند. از آن طرف هم آن ها با هزار نفر ساز و برگ نظامی راهی احد شده بودند. لذا امید وارند. خدا گفته یا بخشی از تنه ی کافرین را جدا می کند یا آنچنان توسری به آنها می زند تا نا امید شوند. ما می گوییم دومی در احد محقق شد. چون مشرکان نا امید برگشتند. چرا؟ چون امیدشان نابودی اصل دین بود. یعنی یا پیامبر را بکشند یا اسایر کنند، خلاصه می خواستند سفره ی اسلام را برچینند. و به این هدف نرسیدند. ما عرضمون این است که آن وعده ای که در آیه داده شده بر خلاف حرف صالحی نجف آبادی، محقق شد.

یک نکته هم در مورد آیه ی 144 قابل بحث است:

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا

 آیا اگر پیامبر فوت کند یا کشته شود، شما به دین قبلی و دوران جاهلیتتان بر می گردید؟ اگر کسی به شرک قبلی باز گردد هیچ ضرری به خدا نمی زند.

علمای شیعه اعتقاد دارند این آیه اخبار است و دارد خبر می دهد و بعد از شهادت پیامبر هم این اتفاق افتاد. علمای عامه هم گفته اند نه این آیه اخبار نیست شرط است. یعنی اگر پیامبر شما می خواهید به اعقاب شما برگردید؟ آنها می گویند خبر از چیزی نمی دهد و علمای شیعه سوءاستفاده کرده اند.

در ذیل این آیه روایتی هست از امام صادق علیه السلام:

بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 31 - ص 641/  تفسير العياشي : بإسناده عن عبد الصمد بن بشير ، عن أبي عبد الله عليه السلام ، قال : تدرون مات النبي صلى الله عليه وآله أو قتل ؟ ، إن الله يقول : [ أفإن مات أو قتل انقلبتم على أعقابكم ] ( آل عمران : 144 ) ، فسم قبل الموت ، إنهما سمتاه ! فقلنا : إنهما وأبويهما شر من خلق الله .

آقای جعفر مرتضی عامری در جلد 33 الصحیح من سیره النبی، سه تا نظریه را آورده است. گفته نظریه اول این است که پیامبر به مرگ طیعی از دنیا رقت. سپس رد کرده. نظریه دوم پیامبر را یک پیرزن یهودی در هنگام جنگ خیبر با گوشت مسموم کرد و پیامبر از آن سم شهید شد. این نظریه را هم رد کرده و گفته چطور می شود سمی را سال هفتم بخورد و سال یازدهم از آن سم شهید شود. بعد روایاتی می آورد که خود آن گوشت به اذن خدا به سخن در آمد و گفت من آلوده به سم هستم. از من نخورید. نظریه سوم که تقویت می کند و دفاع می کند ترور توسط عوامل داخلی است. این جا هم حضرت صادق علیه السلام به همین موضوع اشاره می کند. کتاب هل اقتیل النبی محمد صلی الله علیه و آله، نوشته دکتر نجا عطّایی، کتابی است که به صورت داستانی در این مورد نوشته شده است. آنجا دارد که آنها زهری را از حبشه آوردند، پیامبر می گفت در دهان من دارو نریزید، پیامبر را در دهانش از همان سم ریختند و یک سری ظواهری هم آورده است. یک روایات هم از امام حسن مجتبی علیه السلام در اواخر عمر شریفشان نقل شده که من به اثر سم و زهر می میرم همانطور که جدم رسول خدا از دنیا رفت. کمی خالی از احتمال است که بگوییم منظ,ر حضرت این بوده که من هم می میرم همانطور که پیامبر مرد. در مردن که تمام انسان ها مشترکند.

حال به بررسی آیه بر می گردیم. ما می گوییم اولا اخبار و انشاء به صورت شرطی هم می تواند باشد. یعنی آنطور باشد که به محض تحقق شرط جزاء هم محقق شود. مثلا می گوییم از این در که مثلا آقای فلانی آمد حلیم هم می آید، اگر به محض تحقق شرط، جزا محقق شود عیبی ندارد. آیه هم می گوید اگر پیامبر از دنیا برود یا کشته شود شما به جاهلیت بر می گردید؟ مثل آنکه معلمی به شاگردش می گوید تو خیال می کنی اگر درس نخوانی در امتحان موفق می شوی؟ ما باشیم و این جمله، ظاهر این کلام خبر دادن از درس نخواندن شاگرد است. نه فقط بیان یک جمله ی انشائیه. یعنی اگر در جنگ احد وضعیت مسلمانان این است شما دیگر در سال یازدهم و سقیفه و بحث کتف و دوات و بحث رضیه ی ام الخمیس کاملا روشن است. استاد ما می گفت اگر امیرالمومنین می خواست با آنها بجنگد، یعنی اقدام فیزیکی کند، چون ایشان هیچ گاه سکوت نکردند، آنها دیگر رسما بی دین می شدند. این مضمون در روایتی از امام باقر نیز هست. حال چرا این زمینه هست، به خاطر این آیه.

مطلب بعدی یک خطبه ای عمر در مورد حوادث احد دارد. که خود واقعا قابل توجه است:

جامع البيان - إبن جرير الطبري - ج 4 - ص 193/ قال : خطب عمر يوم الجمعة ، فقرأ آل عمران ، وكان يعجبه إذا خطب أن يقرأها ، فلما انتهى إلى قوله : * ( إن الذين تولوا منكم يوم التقى الجمعان) * قال : لما كان يوم أحد هزمناهم ، ففررت حتى صعدت الجبل ، فلقد رأيتني أنزو كأنني أروى ، والناس يقولون : قتل محمد ! فقلت : لا أجد أحدا يقول قتل محمد إلا قتلته . حتى اجتمعنا على الجبل ، فنزلت : * ( إن الذين تولوا منكم يوم التقى الجمعان ) * . . . الآية كلها

کل آیه ای که در این جا در مورد آن بحث شده، آیه ی 155 سوره ی آل عمران است:

إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ

از اول این آیه معلوم است که این آیه ذم است نه مدح. هر چند در ادامه خداوند می فرماید ایشان را عفو نموده است. که معلوم می شود این عده مومن بوده اند نه منافق. اما خوب یک اشتباه و خطاست.

حال عمر که می خواهد این آیه را توضیح دهد، می گوید: در روز جنگ احد آنها را شکست دادیم پس من فرار کردم! تا اینکه از کوه بالا رفتم. من از کوه بالا می کشیدم انگار بز کوهی ام.

می خواهیم برداشت عمر را در بپوشاندن حقایق ببینیم. نکته در این است که او استزلّهم الشّیطان، تولّوا منکم را بجای ذم، مدح و حسن جا زده است. همین کاری که در ادامه اتفاق افتاده است.

آنچه در ذهن ما مشهور است این است که تیر انداز ها به رهبری عبدالله بن جبیر در شکاف کوه قرار گرفتند، پیامبر فرمود پیروز شدیم پایین نیایید،    شکست خوردیم پاین نیایید، تنگه را رها نکنید. این ها را انکار هم نمی خواهیم بکنیم. بنی عبد الدار صاحبان پرجم بودند. ده نفر از آنها پر چم های قریش را در دست داشتند. اولین آنها طلحه بن طلحه بود که وارد میدان شد، ندا زد که شما می گویید هر کس کشته شود به بهشت می رود، چه کسی می خواهد به بهشت برود که پیش من بیاید. یا او مرا به جهنم بفرستد یا من او را به بهشت می فرستم. امیرالمومنین از پیامبر اجازه گرفت، پیامبر به او اجازه دادند، آمد به طرف طلحه بن طلحه، حمله کردند. مشغول جنگیدند شدند. همانکاری که عمرعاص در صفین کرد، او هم اینجا کرد. افتاد زمین که یکدفعه حضرت رویش را برگرداند. که بعدش در اثر همان جراحات جان داد.

 این که جان داد برادرش آتشین شد، جلو آمد. باز امیرالمومنین با او هم در گیر شد، او را هم با یک شمشیر به درک فرسنتاد، بعد او هم سومی آمد، بعد از آن هم پدرشان که بسیار عصبانی شده بود آمد. تا ده نفر از آنها توسط حضرت امیر به درک رفتند. که پیروزی اولیه جنگ به دست حضرت رقم خورد. بعد حضرت همزه وسط همزه آمد، هند جگر خوار به وحشی گفت یا علی را، یا همزه را یا پیامبر را بکش. وحشی گفت حضرت علی که می جنگد حواسش به همه جا هست، برای همین حضرت همزه را شهید کرد. حضرت علی در انتهای جنگ در سپر آب می آورد، حضرت فاطمه زخم های پیامبر را مداوا می کرد...

بعد از این که این ده تا را امیرالمومنین به درک فرستاد ، مسلمانان شیر شدند، و جنگ مغلوبه شد. از پنجاه تیر انداز، سی و چندتای آنها دیدند پایین دارند غنیمت جمع می کنند، آنها هم سرازیر شدند و تنگه را رها کردند. خالد هم که دید فرصت مناسب است، دور زد و آن دوازده تایی که مانده بودند شهید شدند و به مسلمانان حمله کردند و آقایون هم الفرار، امیرالمومنین هم دور پیامبر می چرخید و از ایشان دفاع می کرد.

اما ما این جا حرف داریم. ما می گوییم صرفا فرار پس از جریان رمات نبوده. رمات یعنی تیرانداز ها.        این دقتی است که آقای جعفری کرده، که واقعا هم با ظاهر قرآن می خواند. ما قضیه ی رمات را انکار نمی کنیم اما خودشان آمادگی فرار داشتند و بدون مقدمه ای فرار کردند. از کجا این را می گوییم؟! مدرک اصلی ما آیه 152 سوره ی آل عمران است:

وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآَخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ

خوب در ابتدا دو نقل از اهل سنت می آوریم. در کل آقایون ادعا داردند که این آیه در مورد همان تیر انداز هاست و اشاره به موضوع سرپیچی آنها دارد:

السيرة النبوية - ابن كثير - ج 3 - ص 47/ إنما عنى بهذا الرماة وذلك أن النبي صلى الله عليه وسلم أقامهم في موضع ثم قال : احموا ظهورنا ، فإن رأيتمونا نقتل فلا تنصرونا ، وإن رأيتمونا نغنم فلا تشركونا . فلما غنم النبي صلى الله عليه وسلم وأباحوا عسكر المشركين أكب الرماة جميعا ، فدخلوا في العسكر ينهبون

 

جامع البيان - إبن جرير الطبري - ج 4 - ص 172/ حدثنا ابن حميد ، قال : ثنا سلمة ، عن ابن إسحاق : * ( حتى إذا فشلتم ) * : أي تخاذلتم ، * ( وتنازعتم في الامر ) * أي اختلفتم في أمري ، * ( وعصيتم ) * : أي تركتم أمر نبيكم ( ص ) وما عهد إليكم ، يعني : الرماة .

ما اصل داستان رمات را رد نمی کنیم، اما ادعا می کنیم این آیه از یک واقعیت دردناک دیگری پرده بر می دارد. ما می گوییم حتی اذا فشلتم، افرادی هستند که در میدان جنگ بودند نه در تنگه ی کوه. فشل شدن و تنازع از امر در مورد افرادی است که در میدان و صحنه ی جنگ دچار نافرمانی و ناچاری از فرمان پیامبر شدند. و این باز نشانه از وضع ایمانی آنها دارد !

تحوسونهم یعنی جمگ تن بتن می کردید، یا اینکه قتال شدید می کردید. ما می گوییم تیر اندازان مأمور به قتال نبودند. اساسا آنها مامور به جنگیدند نبودند، کسانی که با مشرکین قتال شدید می کردند، مسلمانان در میدان بودند، در حالی که رمات اصلا نجنگیدند، آنها که همان اول فرار کردند. پس دروغ می گوید سیره که می گوید این آیه مربوط به تیراندازان بوده  و روایتی هم در این مورد نداریم. آنقدر وضع خراب است که آنها وسط میدان نافرمانی پیامبر راکردند. این وضعیت آنهاست، و این لاپوشانی سیره است. همه ی تاریخ نویسان می گویند که آنها قبل از این که رها کنند اصلا نمی جنگیدند. ولی این آیه می گوید شما داشتید می جنگیدید که فشل شدند. آنهایی که فرار کردند که قبل از فرار کردن اصلا نمی جنگیدند. آنهایی هم که در تنگه ماندند و جنگیدند که فرار نکردند، پس آیه اصلا ربطی به رمات ندارد.

این که به چه دلیل سست ایمانان وسط جنگ، جنگیدن را رها کردند را خود تاریخ مستقیما نگفته است. اما می توان گفت که باید تبلیغات منافقین بوده باشد. از همان اول کار هم عبدالله بن ابی همراه سیصد نفر جنگ را رها کردند. احتمالا در میان جنگ منافقان جو درست کرده اند، آنها هم که در اصل انگیزه ی زیادی برای جنگیدن نداشتند، در نتیجه منافقان با یک سری جوسازی ها و حرکات، کاری کردند که خیلی از سست ایمانان هم که خطشان را از این منافقان بی تابلو می گرفتند، میدان را خالی کردند.