رفتن به محتوای اصلی

نفاق ۳

جلسه ی پیش آیات سوره ماعون را بررسی می کردیم:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ(1) فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ (2) وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ(3) فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ(4) الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ(5) الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ(6) وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ(7)

در صدد آن بودیم که نشان دهیم این آیات در مورد منافقین است.شاید کسی بگوید که آیات در مورد کسانی است که دین را تکذیب می کنند، ولی منافقین که دین را تکذیب نمی کنند، بلکه می گویند که ما دین را فبول کردیم ولی قلبا دین را نمی پذیرند.در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که اگر کسی مکذب به دین باشد و نماز هم بخواند، آنگاه منافق است.حال می تواند به زبان دین را تکذیب نکند ولی قلبا دین را تکذیب می کند و آنچه ملاک است دل است نه زبان.

گفته بودیم کسی که نماز را سبک می شمارد یا به خاطر حب دنیا است یا به خاطر بی اعتقاد بودن به دین است. و با توجه به آیه ی الذی یکذب با الدین و فاء تفریع، فهمیدیم که مقصود کسانی هستند که دین را هم تکذیب می کنند که همان منافقین می باشند. حال به سراغ نقل های اهل سنت می رویم:

مفردات غريب القرآن - الراغب الأصفهانى - ص 285 – 286/ وكل موضع مدح الله تعالى بفعل الصلاة أو حث عليه ذكر بلفظ الإقامة نحو ( والمقيمين الصلاة - وأقيموا الصلاة - ‹ صفحه 286 › وأقاموا الصلاة ) ولم يقل المصلين إلا في المنافقين نحو قوله : ( فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون - ولا يأتون الصلاة إلا وهم كسالى )

البته در مورد این حرف شاید بعضی آیات باشد که کمی متفاوت از سخن راغب باشد ولی باز حرف اورا نقض نمی کند.مثلا در سوره ی مومنون که خداوند می فرماید: قد افلح المؤمنون، الذین هم فی صلاتهم خاشعون. هرچند که خداوند نگفته یقیمون، ولی از فعل صَلّی هم استفاده ننموده است با حرف راغب تناقضی ندارد.

تفسير النسفي - النسفي - ج 4 - ص 359/يعنى بهذا المنافقين أي لا يصلونها سرا لأنهم لا يعتقدون وجوبها ويصلونها علانية رياء وقيل فويل للمنافقين الذين يدخلون أنفسهم في جملة المصلين صورة وهم غافلون عن صلاتهم وأنهم لا يريدون بها قربة إلى ربهم

تفسير ابن كثير - ابن كثير - ج 4 - ص 592/ قال ابن عباس وغيره يعني المنافقين الذين يصلون في العلانية ولا يصلون في السر ... ‹ صفحه 286 › وكمل له النفاق العملي

باز این جا ابن کثیر حواسش بوده و نگفته این آیه در مورد منافقین به معنای خود واقعی منافقین است. بلکه گفته این در مورد "نفاق عملی" است. یعنی برای این که قبول نکند آیه در مورد نفاق صحبت می کند، اصطلاح جدید نفاق عملی را درست می کند. حال آنکه ما اصلا تا به حال نفاق عملی نداشتیم. ما به آن کسی که فقط در جلو مردم نماز می خواند ولی دین را هم قبول دارد ریا کار می گوییم نه منافق عملی، وبه او هم دیگر کافر نمی گوییم. وقتی هم کسی در جلو مردم نماز بخواند و دین را تکذیب کند هم که حتما منافق و کافر است. دیگر نفاق عملی چه معنایی دارد؟ ولی ابن کثیر برای این که این حرف را قبول نکند اصطلاح نفاق عملی را اختراع می کند.

غیر از این سه آیه که بحث آن به تفضیل گفته شد، آیاتی دیگری هم همستند که می توان آنها را به عنوان مؤید آورد، هر چند به خودی خود هنوز اثبات کاملی نیستند، ولی چنانچه روی آنها کار شود شاید بتوان از آنها به عنوان مثبت هم استفاده کرد.

مورد اول آیه 91 سوره نحل:

وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ(91)

تفسير ابن كثير - ابن كثير - ج 2 - ص 605/ لا يحملنكم قلة محمد وكثرة المشركين أن تنقضوا البيعة التي بايعتم على الاسلام .

بر اساس حرف ابن کثیر خداوند هشدار می دهد که زیادی دشمن و کمی دوست شما را به این وا ندارد که عهد خود را با پیامبر نقض کرده و از اسلام برگردید. باز با ترسیم چنین فضایی کاملا احتمال آن می رود که اینچنین کسانی همان زمان در بین مسلمین بوده اند.

مورد دوم آیه 94 سوره ی نحل:

وَلَا تَتَّخِذُوا أَيْمَانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا وَتَذُوقُوا السُّوءَ بِمَا صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَلَكُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (94)

الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل - الزمخشري - ج 2 - شرح ص 427/ كأن قوما ممن أسلم بمكة زين لهم الشيطان لجزعهم لما رأوا من غلبة قريش واستضعافهم المسلمين وإيذائهم لهم ولما كانوا يعدونهم إن رجعوا من المواعيد أن ينقضوا ما بايعوا عليه رسول الله صلى الله عليه وسلم فثبتهم الله

در این جا زمخشری می گوید در مکه کسانی بودند که وقتی کفار قریش شرایط را سخت می کردند و شیطان هم به ناتوانی آنها دامن می زد می گفتند که ما از آنچه با پیامبر عهد و بیعت کردیم بر می گردیم. ولی خداوند آنها را ثابتشان کرد. هرچند نگفته که آنها منافق شدند، ولی قبول می کند که فضای مسلمین مکه طوری بوده که می خواستند به کفر بر گردند.

مورد سوم آیه 5 سوره هود:

أَلَا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلَا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ(5)

تفسیر طبری- ج11- ص238/ و قال آخرون، انما هذا اخبار من الله نبیه من المنافقین الذین کانوا یذبرون العدواه و البغضاء و یبدون له المحبه و الموده.

از طرفی سوره ی هود هم بلا اشکال مکی است. و کسان دیگری هم همچنین سخنی گفته اند.و این آیه هم می تواند مورد بررسی قرار گیرد و روی آن کار شود.

ما هدفمان در این بحث اثبات وجود نفاق در مکه بود. اما راجع به انگیزه نیز نکاتی را باید متذکر شد. انگیزه ی منافق صرفا ترس نیست، طمع هم می تواند باشد. بالاخره اهل کتاب می دانستند پیامبر می آید و در مکه به قدرت می رسد. به رفقایشان هم گفته بودند. آنها هم نه به خاطر آنکه پیامبر حق است بلکه به خاطر آنکه آنها را در حد رمال قبول داشتند که حرفشان در آینده درست در می آید، به دور پامبر جمع شدند و خود را خودی جا زدند که در آینده به پست و مقامی برسند. حتی خیلی دقیقتر هم می دانستند.

.

الكامل في التاريخ - ابن الأثير - ج 2 - ص 57/ قال عفيف الكندي : كنت امرأ تاجرا فقدمت مكة أيام الحج فأتيت العباس فبينما نحن عنده إ ذ خرج رجل فقام تجاه الكعبة يصلي ثم خرجت امرأة تصلي معه ثم خرج غلام فقام يصلي معه فقلت يا عباس ما هذا الدين فقال هذا محمد بن عبد الله ابن أخي زعم أن الله أرسله وأن كنوز كسرى وقيصر ستفتح عليه وهذه امرأته خديجة آمنت به وهذا الغلام علي بن أبي طالب آمن به

شخصی به نام عفیف کندی نقل می کند: روزی در بازار بین صفا و مروه ایستاده بودم، خورشید به وسط آسمان آمد، دیدم آقایی آمد جلو کعبه ایستاد، نوجانی پشت سرش و بانویی هم پش سرشان و شروع کردن به نماز خواندن و رکوع و سجود رفتن. به عباس ابن عبدالمطلب گفتم این ها کیستند؟ گفت این که جلو ایستاده برادر زاده ی من محمد ابن عبدالله است. گفتم چکار می کند گفت نماز میخواند، او می گوید خدا مرا به پیامبری مبعوث خواهد کرد و بوسیله من گنج های قیصر و کسری را بدست او خواهد گشود. با توجه به این که آنها 40 سال با پیامبردر مکه زندگی می کردند و می دانستند که پیامبر راستگو بوده و از خودش حرف نمی زده، چرا نباشند کسانی در بین آنها که به طمع آن گنج ها خود را همراه پیامبر معرفی کنند. هرچند ذات پستشان نمی گذارد ایمان بیاورند ولی از روی طمع منافق می شوند.البته نباید انتظار داشت که وقتی حق بر کسی آشکار شد، آن را بپذیرد. مانند جریان حضرت ابراهیم که در قرآن نقل شده: قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ( الأنبياء : 63 ) فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ( الأنبياء : 64 )حضرت ابراهیم گفتند که بت بزرگتان این ها را شکسته است. "فرجعوا الی انفسهم" آنها پیش خود تآمل کردند که بت بزرگ که نمی تواند کاری کند "ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ يَنْطِقُونَ( الأنبياء : 65 )" و سرشان را پایین انداختند. ولی باز حق را نپذیرفتند و گفتند که باید حضرت را بسوزانیم.قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آَلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ( الأنبياء : 68 ) حال آنکه حتی معلوم نیست که منافقین حتی مانند مسلمین مکه ، در سختی به سر می برده اند و سختی های بسیاری را متحمل می شدند. حال آنکه در بعضی جاها اصلا منافقین همراه مسلمین نبوده اند. که باید روی آن هم بحث شود. همچنین مؤید آنکه دلیل اظهار اسلام منافقین مکه، طمع آنها بوده در روایات شیعه موجود است و آن داستانی است که سعد بن عبدالله اشعری قمی در بین ناصبی های قم بوده، ناصبی های قم به او می گویند که این دوتا در مکه اگر اسلام آوردند یا اط ترس بوده یا واقعا اسلام آوردند، پس چرا می گویید آنها منافق بودند. می گوید من ماندم چه جواب دهم، بعدا که خدمت حضرت عسکری در سامرا مشرف شدم، ایشان آقا زاده ای را روی پایشان نشانده بودند که صورتشان مثل ماه می درخشید. شروع کردیم سوال کردن و ...تا اینکه بدون آنکه آن موضوع را نقل کنم، حضرت فرمود چرا نگفتی از روی طمع.

دیگر از بحث نفاق در مکه می گذریم. آنچه اکنون به بررسی آن می پردازیم بحث مدینه و جنگ بدر است.

جنگ بدر در سال دوم هجری در ماه رمضان اتفاق می افتد. پیامبر مطلع شدند که یک کاروان تجاری به سرکردگی ابوسفیان از شام به طرف مکه می آید. برای حمله بدر هم با مسلمان ها مشورت کردند. تصویری که در تاریخ از بدریون به ما ارائه شده انسان هایی بوده دلیر، اهل ایمان و تو کل، مخلص و مطیع پیامبر، تاحدی که گفته اند خداوند به اهل بدر نظر کرد و گفت شما تا آخر عمر هرکاری می خواهید بکنید که من شما را خواهم آمرزید. این حدیث هرچند مسخره کردن تعالیم تمامی پیامبران است، ولی آنها آن را جعل کرده اند تا نشان دهند مقام بدریون بسیار بالا بوده است.

حال آنکه ما معتقدیم نه تنها چنین نبوده، بلکه عده ای منافق در بین آنها بوده و عده ای انسان های سست ایمان. در اینجا بنای نقل تمامی حوادث جنگ بدر را نداریم، ولی در 6 محور می خواهیم جنگ بدر و احد را بررسی کنیم:

1- تعارض سیره با قرآن مجید در جریان بدر (سیره یعنی کتبی که آقاییون در تاریخ زندگی پیامبر نوشته اند و در حال حاضر محکم ترین منابع تاریخی آنها را تشکیل می دهد، همانند سیره ی ابن هشام ،تاریخ طبری، طبقات ابن سعد، ... )

2- وضعیت ایمانی جامعه ی مسلمین در جریان جنگ بدر

3- جعل فضائل برای خلفا در جریان جنگ بدر

4- فضائل امیرالمؤمنین در جنگ بدر

5- پوشاندن حقایق در اخبار جنگ بدر

6- ناگفته هایی از جنگ بدر

می خواهیم آیات و مستنداتی را در مورد جنگ بدر بیاوریم و در مورد این محور های 6 گانه روی آنها بحث کنیم. البته شاید یک آیه به دو محور از این چند محور برگردد.

قدم اول آنکه می گویند مسلمانان برای شرکت در جنگ بدر سر از پا نمی شناختند و مشتاقانه و بی صبرانه راهی جنگ بدر شدند. اما آیه قرآن خلاف این را نشان می دهد.

آیات 5 و 6 سوره ی انفال: كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ (5) يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَمَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرُونَ(6)

سوره ی انفال را همه ی آقایون گفته اند که در مورد جنگ بدر است. و این آیه در مورد آن هایی است که برای رفتن به جنگ اکراه داشتند. و چنان اکراهی که باعث می شد با پیامبر در حق مجادله می کردند مثل اینکه آنها را به سوی مرگ سوق می دهند. این آیه با تیتر های اول و دوم مربوط است. اول این که خلاف آنچه در سیره گفته شده، مسلمانان با شوق به جنگ بدر نیامدند. اگر مسلمانان مدینه همه مسلمان و مومن راستین بوده اند، اگر توصیف مسلمانان مدینه " از تو به یک اشارت از ما به صد دویدن" بوده، دیگر امکان نداشته در حق با پیامبر مجادله کنند انگار که به سوی مرگ سوق داده شده اند. دوم آنکه نشان از وضعیت ایمانی در آن زمان می دهد که مومنین در حق با پیامبر خدا منازعه و مجادله می کردند. که مجادله با پیامبر از بدترین گناهان است. تازه اینان غیر از منافقین هستند، چرا که آیه گفته مومنین. یعنی جدا از منافقین در بین مومنین عده ای سست ایمان بوده اند.

شاید ادعا شود که تمامی مسلمین مدینه مومن راستین بوده اند ولی چند تن معدود (شاید تنها سه نفر) اکراه داشته اند، و به همین دلیل این که سیره می گویند مسلمانان مدینه مشتاقانه به سوی میدان جنگ رفتند با این آیه تعرضی ندارد. یعنی این آیات در مورد آن سه نفر نازل شده ولی چون این سه نفر در مقابل جمع کثیر مسلمین قابل صرف نظر کردن هستند، در سیره گفته شده که مسلمین مشتاقانه به جنگ بدر آمدند. این ادعا را در آینده در کنار تمامی قرائنی که خواهد آمد بررسی می کنیم و نشان خواهیم داد که قابل قبول نیست.