نفاق
ذهبی با تمام تعصب و غرض ورزی که داشته، در ذیل حدیث علی مع القران و القران مع العلی که در تلخیص المستدرک آورده، آن را رد نکرده. درباره ی حضرت زهرا که می رسد می گوید سیده نساءالعالمین و اولادها خمسه الحسن و الحسین و زینب و ام کلثوم و محسن. تمامشون قبول دارند هرکس بغض داشته باشد کافر است و از این جهت مواظب هستند تا مبادا بغض خود را در مورد امیر المومنین آشکار کنند. البته بعضی از محققین معتقدند بعضی از مطاعنی که برای این دو نقل کرده اند در اصل می خواستند آنها مدح کنند. شخصی به نام شاعر نیل بوده که این شعر را در مدح عمر سروده است:" وقوله لعلی قالها عمراکرم بسامعها اعظم بملقیها - حرّقت دارک ان لم تبایع و بنت المصطفی فیها" ولی در بعضی جاها هم دیگر آشکارا ناصبی بودن خود را نشان می دهند. مثل حرفی که ابن حزم آندلسی و محمد بن ادریس شافعی زدند که قاتل ابوبکر، عمر و عثمان کافر و مرتد و محارب با خداست، قاتل علی مجتهد است، اجتهاد کرد خطا کرد. که آشکار است جز دشمنی با امیرالمومنین ریشه ی دیگری ندارد. یا در جای دیگر ابن حزم می گوید این حدیثی که گفته می شود ابوبکر و عمر وعثمان و طلحه و سعد بن ابی وقاص می خواستند پیامبر را از بالای کوه به پایین پرت کنند و ترور کنند دروغ است چراکه راوی آن ولید بن جُمیع است. حال آنکه اگر در کتب رجال دیگران نگاه کنیم می بینیم که آنها ولید ابن جُمیع را توثیق کرده اند.
حال به بحث خود در مورد آیات ده و یازده سوره ی عنکبوت می رسیم:
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آَمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ (10) وَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آَمَنُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِينَ(11)
بعضی از مردم که می گویند به خداوند ایمان آوردیم پس هنگامی که اذیت شدند در راه خدا ، فتنه و آزمایش مردم را مساوی عذاب خداوند قرار دادند(به جای این که بگویند این امتحان خدا است یا سختی است که در اره ایمان می کشیم) و اگر یاری از سوی پروردگارت آمد میگویند ما با شماییم. آیا خداوند داناتر نیست که در سینه ی جهانیان چه می گذرد؟ حتما خداوند می داند که چه کستانی ایمان آورده اند و حتما نسبت به منافقین علم دارد.
پله اول بحث در مورد مکی بودن است. به آیاتی که تا قبل از سال 13 که هجرت اتفاق افتاده، نازل شده اند مکی گفته می شود، به آیاتی که بعد از آن در مدینه نازل شده است، مدنی گفته می شود. البته بعد از آن که پیامبر به مدینه هجرت نمودند 2 بار به مکه باز گشتند. یکی در قضیه ی فتح مکه و دیگری در حجه الوداع که آیاتی که در این دو بازه نازل شده اند مشخص شده اند. بنابرین چنانچه گفته شود این آیه مکی است یعنی قبل از هجرت نازل شده است. جلال الدین سیوطی که از دانشمندانن بزرگ اهل سنت است در تفسیر الدر المنثور در جلد 5 نقل می کند:
‹ صفحه 140 › اخرج ابن الضريس والنحاس وابن مردويه والبيهقي في الدلائل عن ابن عباس رضي الله عنهما قال نزلت سورة العنكبوت بمكة * وأخرج ابن مردويه عن عبد الله بن الزبير رضي الله عنهما قال نزلت سورة العنكبوت ‹ صفحه 141 › بمكة
چند نفر از آنهایی که میدانستند اگر قبول کنند این سوره مکی است به معنای آنست که باید قبول کنند در بین مهاجرین منافق داشته ایم، ادعای دیگری کرده اند:
الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 5 - ص 142/ واخرج ابن جرير عن قتادة رضي الله عنه ومن الناس من يقول آمنا بالله إلى قوله وليعلمن المنافقين قال هذه الآيات نزلت في القوم الذين ردهم المشركون إلى مكة وهذه الآيات العشر مدنية.
تفسير الثعلبي - الثعلبي - ج 7 - ص 272/ قتادة : نزلت هذه الآية في القوم الذين ردهم المشركون إلى مكة . وهذه الآيات العشر مدنية إلى هاهنا ، وسائرها مكي
اولین نکته ای که باید توجه داشت اینست که آیه یازدهم هم کاملا در مورد منافقین صحبت می کند و قتاده تنها 10 آیه ی اول را مدنی توصیف کرده است. یعنی قبول کرده که آیه ی یازدهم مکی است. از طرف دیگر این ادعا که آیه ی 11 هر چند مکی بوده، ولی دلیلی بر وجود منافقین در آن زمان نیست، هم قابل قبول نیست. زیرا اگر هیچ منافقی نبوده و در آن زمان تمامی مسلمین، مسلمانان خالص و مومنین راستین بوده اند، چرا خداوند باید آیه ای نازل کند که من به منافقین علم دارم، هرچند هنوز در میان شما نباشند. و این حرف از نظر عقلا قابل قبول نیست. البته شاید بعضی از علمای شیه هم این حرف(که خداوند آیه ای را نازل نمی کرده و از موضوعی خبر نمی داده مگر آنکه زمینه ای در بین مسلمین داشته است) را با کلیتش نپذیرند ولی در این موارد روشن قبول دارند. مثلا خداوند داستان اقوامی را در گذشته نقل می کند، مثلا داستان قومی که کم فروشی می کرده. در این مورد شاید خود ما هم نپذیریم که آنزمان که خداوند این آیه را نازل کرده حتما در مکه کم فروشی بوده و رایج هم بوده است. ولی در موارد روشنی مانند آیه ی 10 و 11 سوره ی عنکبوت و با توجه به بقیه ی دلائل، این استدلال قابل قبول است.
در تفسیر طبری جلد 20 صفحه ی 129 ذیل آیه دوم سوره ی عنکبوت آمده: انما نزلت فی عمار بن یاسر اذ کان یُعذب فی الله. حال اگر ده آیه ی اول مدنی باشد پس چگونه این آیه در مورد عمار یاسر است و همه می دانند که عمار یاسر در مکه شکنجه می شد. قول سومی هم نیست که جز آیه دوم، 10 آیه ی اول مدنی است. پس تمامی 10 آیات اول باید مکی باشد.
ثعلبی(تفسیر ثعلبی جلد 7 صفحه 269) ،زمخشری، طبری و ابن کثیر همه در اول تفاسیر خود گفته اند که سوره ی عنکبوت مکی است. یعنی نظر آنها نیز آن بوده که کل سوره یعنکبوت در مکه نازل شده است.
اگر کسی اشکال کند در جنگ است که گفته می شود نصر خداوند می آید، تمامی جنگ ها هم در مدینه اتفاق افتاده، پس این آیات نمی تواند در مورد نفاق در مکه باشد. در جواب می توان گفت که نصر مصادیق بسیاری دارد که تنها یکی از مصادیق آن پیروزی در جنگ است. مصداق های دیگر آن مثلا می تواند آن باشد که کافر شکنجه گر دست از شکنجه بردارد. پس دلیلی ندارد این آیه در مورد جنگ باشد.
حال به پله دوم بحث می رسیم. یعنی اینکه از ظاهر آیه برداشت شود که در مورد نفاق است. از ظاهر آیه برداشت می شود که کسانی هستند که هروقت اذیت شوند حرف های کفر آمیز می زنند، و به طعنه می گویند خداوند دارد عذاب می کند، و هر وقت شرایط خوب است می گویند ما با شماییم. باید توجه داشت وقتی کسی حرف های کفر آمیز زد دیگر نمی تواند به معنای آن باشد که ایمان ضیفی دارد. این رفتار که کسی به حسب شرایط، رفتار متفاوت داشته باشد، به معنای نبود ایمان قلبی و از خصوصیات منافقین است. آیه ی بعد هم که کاملا واضح است و لفظ منافق در آن آمده است. از طرفی چون سیاق هم یکی از قرائن است، آنچه که از این دو آیه با هم برداشت می شود، بحث نفاق و منافقین است.
اکنون به پله ی سوم می رسیم. در اینجا اقوالی را از اهل سنت می آوریم که تصریح کرده اند این دو آیه در مورد منافقین مکه است. اول در تفسیر طبری جلد 20 صفحه ی 130 ذیل آیه 10 دارد: الآیه نزلت في ناس من المنافقين بمكة كانوا يؤمنون، فإذا أوذوا و اصابهم بلاء من المشرکین رجعوا الی الکفر.
تفسير الثعلبي - الثعلبي - ج 7 - ص 272/ الضحاك : نزلت في ناس من المنافقين بمكة كانوا يؤمنون ، فإذا أوذوا رجعوا إلى الشرك .
تفسير ابن كثير - ابن كثير - ج 3 - ص 416/ يقول تعالى مخبرا عن صفات قوم من المكذبين الذين يدعون الايمان بألسنتهم ولم يثبت الايمان في قلوبهم بأنهم إذا جاءتهم محنة وفتنة في الدنيا اعتقدوا أن هذا من نقمة الله تعالى بهم فارتدوا عن الاسلام.(هر چند طبری و ثعلبی از ضحاک نقل می کنند و ضحاک نیز شأن نزول آیه را گفته، ولی ابن کثیر برداشت خود را از آیه نقل کرده است و برداشت او از این آیه نفاق بوده است. یعنی این خود اثباتی برای مدعای بالای ما در پله ی دوم است که از ظاهر آیه بحث نفاق بر می آید)
در بین تمام این مفسرین ابن کثیر و آلوسی بوده اند که اشکال می کنند هر چند این آیه در مکه نازل شده باشد، و هرچند راجع به منافقین است، ولی خداوند در آنزمان از آینده اخبار می داده که عده ای منافق در بین شما مسلمین پدید خواهند آمد:
تفسير ابن كثير - ابن كثير - ج 4 - ص 462/ وكقوله تعالى "وليعلمن الله الذين آمنوا وليعلمن المنافقين " إلى أمثال ذلك من العلم بأنه تعالى يعلم الأشياء قبل كونها
جواب آنکه آیه سخن از قضیه ای می زند که رخ داده و اتفاق افتاده چراکه تمامی فعل های آیه ماضی است. و چنانچه کسی ادعا کند که این آیات اخبار از آینده است باید برای این موضوع قرینه بیاورد. و موضوع مورد بحث خود نمی تواند قرینه قرار گیرد. یعنی نمی توان گفت قرینه آنکه در مکه در آن شرایط سخت منافقی نبوده، چون این همان موضوعی است که بر سر آن بحث داریم.
تفسير الآلوسي - الآلوسي - ج 20 - ص 140/ والظاهر أن الآية بناء على أن النفاق ظهر في المدينة مدنية ، وهو يؤيد ما تقدم من عدها من المستثنيات ، ولعل من يقول إنها مكية لظاهر إطلاق جمع القول بمكية السورة ، وأن تعذيب الكفرة المسلمين إنما كان في الأغلب بمكة يمنع ذلك أو يذهب إلى أنها من الأخبار بالغيب فتدبر .
می گوید:" چون نفاق در مکه نبوده و در مدینه بوده پس آیه مدنی است. پس حرف آنها که می گویند ده آیه اول مدنی است درست است. آنها هم که گفته اند تمام سوره مکی است، شاید مجموع اقوال را گفته اند. اما چون شکنجه مسلمانان توسط مشرکین در مکه بوده این که بگویم آیه مدنی است هم مورد اشکال قرار می گیرد. پس این آیه اخبار از آینده است."
قسمت اول استدلال که کاملا مصادره به مطلوب است. بحث ما اینست که نفاق در مکه بوده یا نبوده، ولی آلوسی می گوید چون نفاق در مکه نبوده و در مدینه بوده پس آیه مدنی است و این استدلال قابل قبول نیست. در مورد این که مجموع اقوال را گفته اند هم باید گفت وقتی بحث به این مهمی -نفاق در مکه- در این آیات بوده کسی که نمی آید جمع اقوال را بگوید. در ادامه هم که خودش، استدلال خودش را رد می کند و قبول می کند این آیه در مکه نازل شده. یعنی همانند آنچه در بالا گفته شد، او نیز قبول دارد که این آیه باید مکی باشد. و در آخر استدلال اخبار از آینده را مطرح می کند که همان حرف ابن کثیر است و قبلا در مورد آن بحث شد.
بدون نظر