جلسه سوم
جلسۀ 3-977
سهشنبه - 20/06/1403
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
بحث در ادلۀ وجوب سلام در آخر نماز بود.
ادامۀ بررسی و تایید دلالی روایات "تحلیلها السلام"
دلیل اول هشت روایت بود که مفادش این بود که نماز تحریمها التکبیر و تحلیلها التسلیم. مرحوم صاحب مدارک فرمودند بر فرض سند این روایات تمام باشد ظهور در حصر ندارد، تحلیلها التسلیم، محلل متعارف نماز سلام است نگفت محلل منحصر نماز که با این سلام فقط آنچه که در نماز تحریم شده حلال میشود مثل تکلم، استدبار قبله، ظهوری در انحصار محلل به تسلیم ندارد.
مرحوم آقای خوئی فرمودند: ظاهر این تعبیر این است که امام علیه السلام بیان ماهیت نماز میکند که با تکبیرة الاحرام اموری مثل تکلم، استدبار قبله، قهقهه، احداث حدث، بر نمازگزار حرام میشود و با تسلیم آنها حلال میشود، این ظهور دارد در اینکه امام دارد تحدید میکند، در مقام تحدید است نه در مقام اهمال یعنی اگر امام بهجای و تحلیلها التسلیم میفرمود و التسلیم محلل لها، باز آقای خوئی این فرمایش را میفرمود که این ظهور دارد در تحدید.
هذا اولا. و ثانیا: آقای خوئی فرمودند گیرم ظهور در تحدید نداشته باشد، مفهوم فیالجمله که دارد، بالاخره نشان میدهد تسلیم یک نقشی در تحلیل محرمات در نماز دارد، فوقش بگویید واجب تخییری است واجب تعیینی نیست نه اینکه بگویید اصلا مستحب است یعنی شما تشهد که گفتید دیگر از نماز خارج شدید و تمام محرمات نماز بر شما حلال شده است بدون نیاز به تسلیم و بدون نیاز به کاری دیگر که نظر جمعی از بزرگان این بوده، بالاخره این روایات نشان میدهد که تسلیم و لو بهعنوان واجب غیر تعیینی سبب تحلیل محرمات در نماز میشود، پس چه جور این بزرگان آمدند گفتند نه سلام نه چیز دیگر، هیچ چیز لازم نیست، بعد از اینکه تشهد را تمام کردی بلند شو بگیر بخواب، این خلاف تحلیلها التسلیم است، اینطور که شما میگویید و تحلیلها التشهد نه تحلیلها التسلیم.
انصافا این اشکال دوم وارد است.
تفاوت بیان سیدخوئی (ظهور روایات در تحدید) با بیان مختار (ظهور موضوع در اطلاق شمولی)
اشکال اول ایشان نیاز به جزم بیشتری دارد که اگر روایت اینطور بود که التکبیر یوجب حرمة بعض الاشیاء فی حال الصلاة و التسلیم یوجب حلیتها، آیا این ظهور دارد که هیچ چیز جایگزین تسلیم نمیشود؟ اگر گفتند ثوبک تنجس بالدم و الماء مطهر له این ظهور دارد که غیر آب مطهر نیست؟ کسی پایش را گذاشت روی زمین نجس غصه دارد میخورد چه کنم وقت نماز نزدیک است میخواهم بروم مسجد به او بگویند الارض مطهر لها یعنی زمین مطهر است آب مطهر نیست؟ مفهوم دارد؟ اما اگر میآمدند مقدم میکردند المطهر را فی حد نفسه ظهور در انحصار داشت لولا ارتکازی که تنها مطهر زمین نیست، حالا اگر در همین مثال میگفتند الماء مطهر لرجلک، چرا ناراحتی، آب که هست، آب پایت را پاک میکند آیا این معنایش این است که چیز دیگر پاک نمیکند؟ اینکه ما بگویید ظهور در تحدید دارد فنی قابل اثبات نیست مصادرۀ وجدانیه است.
اما آنی که ما عرض کردیم فنی قابل اثبات است که محللها التسلیم یعنی المحلل لمحرمات الصلاة التسلیم مثل اینکه بگوییم عالم البلد زید، الفقیه زید. آن بزرگوای که گفت فقیه نائینی است میخواست حصر را اثبات کند و الا میگفت نائینی فقیه است، اینکه گفتن ندارد، نائینی فقیه است صدها فقیه دیگر هم ممکن است باشد، او که میگوید فقیه نائینی است، موضوع را فقیه قرار میدهد یعنی میخواهد نفی ماعدا کند و لو از باب ادعا. عالم البلد زید موضوع قرار داده عالم بلد را، اگر عالم بلد غیر از زید باشد کذب این قضیه لازم میآید. یک وقت میگویید العالم نافع للبشر، هر عالمی نافع بشر است اما هر نافع بشری لزوم ندارد عالم باشد ممکن است غیر از عالم هم گروههای دیگری باشند که هستند آنها نافع بشر باشند اما اگر گفتید النافع للبشر العالم، یعنی این عالم که محمول است ملاصق است با این موضوع و لذا میگویند موضوع اطلاق شمولی دارد یعنی اگر یک جا پیدا کردید النافع للبشر بود ولی عالم نبود کذب این قضیه لازم میآید، چرا شما گفتید النافع للبشر العالم، نخیر، نافع بشری بود هیچ سواد خواندن و نوشتن هم نداشت.
[سؤال: ... جواب:] من ینفع الناس العالم، الف و لام هم ندارد، نافع الناس العالم، چه فرقی میکند، موضوع وقتی شد این نتیجهاش اثبات حصر است.
اینجا هم همین است. تحلیلها التسلیم یعنی درست است که این تسلیم مصدر است اما مثل زید عدل است چون تسلیم که تحلیل نیست محلل است، محللها التسلیم، اگر محلل دیگری غیر از تسلیم داشت این کذب این قضیه لازم میآمد.
[سؤال: ... جواب:] قضیۀ حملیه را بگویید، قضیۀ حملیه که محمول بر موضوع حمل میشود و الا بگو ضرَبَ زید، زید منحصر در ضرب است؟ نخیر، قضیۀ حملیه را بگویید. محمول بر موضوع وقتی حمل شد آن موضوع اطلاق شمولی دارد یعنی اگر یک فردی بود فاقد این محمول بود کذب این قضیه لازم میآید.
[سؤال: ... جواب:] تقدیم ما حقه التاخیر مفید حصر نیست. ... موضوع اطلاق شمولی دارد، کجا نقض دارد؟ الماء طهور اگر یک آبی طهور نبود کذب این قضیه لازم میآید اما الماء طهور لازم نیست جمیع انواع طهور صادق باشد بر ماء، التراب طهور لازم نیست طهور من الخبث و الحدث معا باشد، الشمس طهور لازم نیست طهور من الخبث و الحدث باشد، اما موضوع اطلاق شمولی دارد.
و لذا به نظر ما استدلال به این روایات هم سندا درست است هم دلالتا.
[سؤال: ... جواب:] الماء موضوع است. یعنی چی حصر؟ هر فردی از آب باید طهور باشد، اینجا هم هر فردی از محلل نماز باید تسلیم باشد، اگر یک فرد دیگری غیر تسلیم بود که او محلل نماز بود کذب این قضیه لازم میآید. پس هر کجا محلل نماز بخواهید باید بروید سراغ تسلیم، کما اینکه در الماء طهور هر کجا بروید سراغ آب او طهور است چون الماء موضوع است، النافع للناس هو العالم، هر کجا دنبال نافع للناس هستید باید بروید سراغ عالم، چون اگر غیر عالم نافع للناس باشد کذب این قضیه لازم میآید که گفتید النافع للناس العالم.
[سؤال: ... جواب:] مقید است، اگر یک دلیل دیگری بیاید، مثل واجب تخییری، اگر گفت اعتق رقبة بعد یک خطاب دیگر گفت صم ستین یوما، تقیید احوالی میزنیم واجب تعیینی را با قرینه حمل میکنیم بر واجب تخییری و این هیچ مشکلی ندارد.
برخی اشکال کردند گفتند تحلیلها التسلیم، تسلیم که تحلیل نیست باید مقدری بگیریم، مقدر کی میگوید وجوب است؟ و تحلیلها التسلیم یعنی یجب تحلیلها بالتسلیم یا یستحب تحلیلها التسلیم، مقدر معلوم نیست چی هست، خود تحلیل که نمیتواند موضوع باشد. اشکال این است. چرا؟ مثل این میماند که شما بگویید تسلیم تحلیل است، تسلیم که تحلیل نیست، تسلیم محلل است، پس تحلیل یک مقدری دارد قبلش، آن مقدر چیست؟ یجب التحلیل یا یستحب التحلیل؟ شاید یستحب باشد.
این جوابش روشن شد. این از باب زید عدل است. تحلیلها التسلیم یعنی محللها التسلیم.
اما اشکالی که به این روایت تحلیلها التسلیم هست این است که ثابت نمیشود با این روایات که آخرین جزء واجب نماز تسلیم است، تحلیلها التسلیم، اگر بخواهید منافیات نماز را مرتکب بشوید تنها مجوزش به این است که سلام بدهید، اما سلام جزء اخیر نماز است؟ این ثابت نمیشود. این اشکال قوی است، اما احتمال دیگر چیست؟ احتمال دیگر این است که سلام جزء اخیر نماز نباشد و لکن شرط جزء باشد، شرط تشهد صحیح این است که بعدش سلام بدهید، میشود واجب شرطی. خب باشد، چه اثری دارد؟ چه فرقی میکند عملا؟ شرط الجزء باشد یا جزء اخیر باشد، اینکه فرقی نمیکند.
اشکال: روایات "تحلیلها التسلیم" نافی استحباب نفسی سلام نیست
اما این احتمال که بگوییم نه جزء اخیر است نه شرط الجزء است، یک مستحب مستقلی است که تحلیل محرمات نماز بر آن توقف دارد، نمیخواهید محرمات نماز حلال بشود مهم نیست، تشهد بخوانید سلام هم ندهید، همینجور ساکت بمانید، نمازتان تمام شده، محرمات نماز بر شما حلال نشده، اگر هم مرتکب محرمات نماز بشوید گناه کردید. مثل اینکه آقای زنجانی میگویند ارتماس در آب در روز ماه رمضان گناه است، شب که شد دخول لیل مجوز ارتماس فی الماء است، اینجا هم کسی بگوید شاید سلام صرفا مجوز ارتکاب محرمات نماز است، نمیخواهی مرتکب محرمات نماز بشوی لازم نیست سلام بدهی، اگر هم مرتکب محرمات نماز شدی بعد از تشهد و قبل از سلام یک گناهی کردی، اما نمازت مشکلی پیدا نمیکند.
پاسخ
انصافا این مطلب خلاف ظاهر است. چرا؟ برای اینکه اگر مراد از تحلیل تحلیل تکلیفی بود مثل همان قضیۀ نظر آقای زنجانی راجع به ارتماس صائم در آب که در روز حرام تکلیفی است حتی در روزۀ مستحب هم ایشان همین را میگوید، میگوید تا نیت روزۀ مستحب داری حرام تکلیفی است بروی ارتماس در آب کنی، اگر میخواهی ارتماس در آب کنی اول نیت صوم مستحبت را بشکن، از حالت صائم بیرون بیایی تا دیگر موضوع نباشی برای الصائم لا یرتمس فی الماء، اما اگر ارتماس در بکنی روزهات باطل نمیشود. اینجا هم کسی بگویی شما اگر سلام ندهی پشت به قبله بکنی نمازت باطل نمیشود نمازت تمام شده با آن تشهد، ولی اگر میخواهی گناه نکنی سلام بده بعد مرتکب این محرمات بشو، اگر گفتیم تحلیلها التسلیم یعنی محلل تکلیفی این محرمات نماز تسلیم است لقائل ان یقول که اگر تسلیم نکردی و مرتکب اینها شدی حرام تکلیفی مرتکب شدی. ولی خلاف ظاهر است برای اینکه الوضوء مفتاح الصلاة این صلات اعم از نافله و فریضه است، ارتکاب محرمات در نماز مستحب که حرام تکلیفی نیست، چون ادلهای که میگوید تکلم مبطل نماز است، قهقهه مبطل نماز است، استدبار مبطل نماز است که نمیگوید اینها حرام تکلیفی است، میگوید مبطل نماز است، حرام وضعی بودنش مسلم است حرام تکلیفی بودنش در نماز واجب مشهور قائل شدند از باب حرمت قطع فریضه و لذا تحریهما یعنی تحریمها الوضعی یعنی یکی از موانع نماز است تکلم، یکی از موانع نماز است استدبار قبله، یکی از موانع نماز است قهقهه. وقتی سلام ندادی مانعیت اینها سر جای خودش هست، سلام که بدهی مانعیت اینها برطرف میشود. تا سلام ندادی مانعیت اینها هست یعنی نماز را باطل نمیکند دیگر، حالا این سلام جزء اخیر نماز است یا شرط جزء اخیر است یا شرط کل نماز است، او که مهم نیست، اثر عملی خیلی ندارد.
این دلیل اول.
دلیل دوم: موثقۀ ابی بصیر (ان آخر الصلاة التسلیم)
دلیل دوم بر وجوب تسلیم موثقۀ ابی بصیر است، وسائل جلد 6 صفحه 416: سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول فی رجل صلی الصبح فلما جلس فی الرکعتین قبل ان یتشهد رعف، خوندماغ شد، قال فلیخرج فلیغسل انفه ثم لیرجع فلیتم صلاته فان آخر الصلاة التسلیم، آخرین جزء نماز تسلیم است.
این دیگر قابل حمل بر واجب شرطی بودن سلام نیست، این دیگر میگوید آخرین جزء. در عین حال آخرین جزء واجب است چون اگر جزء مستحب بر فرض کسی معقول بداند در آخر نماز بگوید سلام مستحب است ولی جزء مستحب، جزء است ولی جزء مستحب است، با امر امام که ثم لیرجع فلیتم صلاته سازگار نیست، برای چی امر میکنید؟ درست است سائل میگوید قبل ان یتشهد ولی امام در جواب فرمود ثم لیرجع فلیتم صلاته فان آخر الصلاة التسلیم برگردد نماز را کامل کند چون آخرین جزء نماز تسلیم است یعنی برگردد سلام بدهد، حالا تشهد اگر نخوانده بود تشهد هم بخواند اگر تشهد هم خوانده بود سلام را بدهد یعنی باید این جزء اخیر را انجام بدهد یعنی جزء واجب.
اشکال سندی و دلالی صاحب مدارک و پاسخ از آن
مرحوم صاحب مدارک گفته: اولا: این ابوبصیر مشترک است بین ثقه و غیر ثقه. اینها لیث مرادی را ثقه میدانند، یحیی بن القاسم که اجل قدرا بوده او را متهم میکنند که پنهانی برنامهریزی کرد برای واقفه، همانی که علی بن ابی حمزه بطائنی قائدش بود، چون یحیی بن القاسم نابینا بود علی بن ابی حمزه بطائنی دست او را میگرفت و این طرف و آن طرف میبرد، قائد او بود، علی بن ابی حمزه بطائنی رأس الواقفة است اینها متهم کردند یحیی بن القاسم هم لابد یک مشکلی داشته که قائدش همچون شخصی است. یک چیزهایی هم نسبت دادند به یحیی بن القاسم که آقای خوئی مفصل بحث کرده و برخی از بزرگان کتاب نوشتند راجع به جلالت قدر یحیی بن القاسم.
ولی صاحب مدارک غیر از این اشکال میگوید اصلا این هم نبود عثمان بن عیسی که واقفی است، سماعه که واقفی است در سند این روایت هستند و ما خبر غیر امامی عدل را قبول نداریم. آقای زنجانی هم الان میفرمایند ما هم قبول نداریم مگر وثوقآور باشد. قبلا آقای زنجانی میفرمودند همان نظر شیخ طوسی در عده که خبر امامی عدل حجت است، اگر خبر امامی عدل نبود آنوقت میرویم سراغ خبر ثقۀ غیر امامی، همانی که شیخ طوسی در عده گفته، اخیرا فرمودند: هیچ دلیلی بر حجیت خبر ثقۀ غیر امامی اثنیعشری نداریم مگر وثوق حاصل بشود از خبرش که حالا از خبر این هم که معلوم نیست وثوق پیدا بشود. ولی ما در اصول گفتیم ثقه به معنای عادل بودن نیست، ایشان ثقه را که در روایت است که فانه الثقة المامون یا امثال آن به معنای امامی عدل میگیرند، نه، ثقه یعنی متحرز از کذب و لو امامی عدل نباشد.
از جهت دلالی صاحب مدارک گفته: باشد، ان آخر الصلاة التسلیم، جزء اخیر نماز سلام است، مگر ما جزء مستحب نداریم؟ اصلا از نظر خیلیها السلام علیکم و رحمة الله و برکاته جزء مستحب است چرا؟ برای اینکه قبلش شما میگویید السلام علینا و علی عباد الله الصالحین خیلیها میگویند با همان سلام دوم شما از نماز خارج میشوید، او را هم نگوییم با السلام علیکم که دیگر از نماز خارج میشوید، و رحمة الله و برکاته میشود جزء مستحب، لازم نیست بگویید.
میگوییم: اولا: عرفا وقتی میگویند آخر الصلاة التسلیم یعنی نماز تمام نمیشود بدون او، آخه وقتی شما جزء اخیر که واجب است بیاوری بعد آنی که اسمش جزء مستحب است نیاورده باشی، آیا عرفا نماز تمام نشده؟ حالا عرف اسمش را میگذارد جزء مستحب ولی واقعا نماز تمام شده، آخر الصلاة همان چیزی است که مخرج از نماز است که السلام علیکم است، حالا و رحمة الله و برکاته که شما از نماز خارج شدید که دومرتبه الخارج لا یخرج ثانیا، دیگر خارج شدید از نماز با السلام علیکم، مگر توجیه کنیم بگوییم السلام علیکم را اگر تنها بگویی او مخرج است، اگر السلام علیکم و رحمة الله و برکاته بگویی کل این مخرج است یعنی اگر نگویی با السلام علیکم خارج میشوی، اگر بگویی با کل این خارج میشوی. اگر السلام علیکم را با السلام علینا بگویی با کل این خارج میشوی اگر این را نگویی با السلام علینا خارج میشوی. در حقیقت سرنوشت نماز شما را خودت رقم میزنی، اگر السلام علینا و علی عباد الله الصالحین تنها بگویی با این خارج میشوی، اگر بعدش بگویی السلام علیکم با مجموع این خارج میشوی، اگر و رحمة الله و برکاته هم میگویی باید صبر کنیم تا تمام بشود و برکاته تا با او خارج بشوی.
یک توجیه فنی هم میکنند این مطلب را که انشاءالله در بحث خودش میگوییم، ولی اینها خلاف ظاهر است.
علاوه بر اینکه امر را چکار میکنید، فلیرجع، امر لزومی است میگوید باید برگردی، خب برای جزء مستحب که نمیگویند برگردی، نمیخواهم برگردم.
[سؤال: ... جواب:] تعلیل نکرد لانه لم یتشهد، گفت برگرد فان آخر الصلاة التسلیم، تعلیل این است، برگرد تا سلام بدهی نگفت برگرد تا تشهد بخوانی. ... روایت میگوید آخر الصلاة التسلیم، یعنی پس بگویید آخر الصلاة این است که بگویی الله اکبر چون مردم اینجور میگویند، فان آخر الصلاة سه بار تکبیر بگویی چون مردم این کار را میکنند، اینکه نشد، امام علیه السلام بهعنوان مبیّن احکام شرع میفرماید فان آخر الصلاة التسلیم، آخر شرعی نماز را میگوید نه آخر متعارف را. ... سائل گفت قبل ان یتشهد ولی در تعلیل که فرمود و لیرجع و لیتم صلاته نفرمود لم یتشهد فرمود فان آخر الصلاة التسلیم، تاکید بر این مطلب کرد.
پس این دلیل هم سندا به نظر ما تمام بود هم دلالتا هم میفهماند سلام آخرین جزء واجب نماز است، دیگر واجب شرطی احتمالش در اینجا نمیآید. این امتیاز را دارد این دلیل دوم بر دلیل اول که میگفت فان تحلیلها التسلیم.
دلیل سوم: موثقۀ دوم ابی بصیر (تشهد طویل)
دلیل سوم استدلال شده در کلمات از جمله در کلام آقای خوئی به موثقۀ دیگر ابی بصیر که تشهد طویل را بیان میکند، آنجا دارد ثم قل السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته السلام علی انبیاء الله و رسله السلام علی جبرئیل و میکائیل و الملائکة المقربین السلام علی محمد بن عبدالله خاتم النبیین لا نبی بعده و السلام علینا و علی عباد الله الصالحین ثم تسلم یعنی بعد میگویی السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
اشکال
استدلال به این روایت هم شده. اما ما قرینۀ سیاق را که سیاق ذکر مستحبات است مانع میدانیم از ظهور این امر به سلام در وجوب بر خلاف مرحوم آقای خوئی که به قرینۀ سیاق اصلا اعتنایی نمیکند، صد تا مستحب هم بگویند در روایت، صد تا مکروه هم بگویند مثل مناهی النبی، در او یک نهی هم بیاید که مشکوک است، آقای خوئی میگوید من چکار به آن صد تای بقیه دارم این نهی که ظهور ندارد در کراهت، حکم عقل این است که این نهی را ما امتثال کنیم یا این امر را و لو در کنار صد تا معلوم الاستحباب آمده باشد ما چون شاید وجوب باشد امتثال کنیم. انصافا این عرفی نیست. عرف استیناس میکند که مقام مقام ذکر آداب است اعم از واجب و مستحب.
نمیگویم اگر یک دلیل دیگری بود مستقل او را حمل بر استحباب میکنیم. دیدیم یک آقایی بحث کرده راجع به استعمال آلات لهو، گفته یک روایت دارد که من ضرب البربط اربعین صباحا نبت النفاق فی قلبه[1] این سیاقش سیاق حرام که نیست، حالا چهل روز تار بزنی بعد از چهل روز تازه شیطان چی میشود، نفاق در دلت دیده میشود، اگر حرام است بگو از اول نزن، خب قبول، حالا بر فرض [این صحیح باشد] گفتند پس کل روایات نهی از استعمال آلات لهو را حمل بر کراهت میکنیم، آخه بقیهاش چرا؟ اینکه ظهور ندارد در نفی حرمت، جامع را میگوید فوقش، آنی که ظهور دارد مستقلا در حرمت او را چرا رفع ید میکنید. ما روایات دیگر را کار نداریم، ما میگوییم این روایتی که در کنار آداب است ظهور در حکم الزامی ندارد.
دلیل پنجم: استدلال به فعل پیامبر صلی الله علیه و آله
دلیل پنجم: در کافی نقل میکند از علی بن ابراهیم عن ابیه عن علی بن اسباط عنهم علیهم السلام، می گوید حضرت عیسی را خدا به او وحی کرد مطالبی را گفت، از جمله در این مطالب فرمود مردم را بشارت بده به پیغمبری که نماز که میخواند آخرش میگوید السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، اینجوری دارد.
آقای خوئی فرموده این هم یعنی واجب.
اشکال
انصاف این هم دلیل نمیشود. پیغمبری است که این کار را میکند، پیغمبر خیلی کارها میکرد آیا ما هم باید بکنیم؟
[سؤال: ... جواب:] و یختتم بالتسلیم، بشارت بدهد مردم را به پیغمبری که نمازش را با تسلیم ختم میکند. یفتتح بالتکبیر و یختتم بالتسلیم اما آیا واجب است ختم نماز به تسلیم؟ پیغمبر ختم نماز به تسلیم میکند اما آیا واجب است ما هم ختم نماز به تسلیم بکنیم؟ دلیل نمیشود. ... پیامبر افتتاح میکند به هفت تا تکبیر آیا واجب است ما هم افتتاح کنیم به هفت تا تکبیر؟ هر کاری پیغمبر کرد شما هم میکنی؟
دلیل ششم: روایات "تشهَّدْ و تسلَّمْ"
دلیل ششم، روایاتی است در مورد شک در رکعات امام فرموده اگر شک کردی در رکعات، تشهد و تسلم، و بعد نماز احتیاط میخوانی. مثلا صحیحۀ حلبی: اذا لم تدر ثنتین صلیت ام اربعا و لم یذهب وهمک الی شیء فتشهد و سلم ثم صل رکعتین باربع سجدات ثم تشهد و تسلم.
گفتند اگر تسلیم واجب نبود چرا امام امر کرد؟ فتشهد و سلم. این معلوم میشود سلام واجب است دیگر.
اشکال
به نظر ما استدلال به این روایات که متعدد هم هست، تنها یکی را خواندیم ولی متعدد است، کافی نیست. چرا؟ برای اینکه شاید این بهخاطر این است، همانطور که اشاره کردند برخی از بزرگان، عرفا آن نماز احتیاط مصداق زیادۀ فی المکتوبة نشود. شما اگر سلام ندهی برخیزی یک رکعت احتیاط بخوانی اگر فی علم الله چهار رکعت نماز خوانده باشی عرف میگوید زاد فی صلاته، آن سلام است که فاصل است میان نماز اصلی و نماز احتیاط که دیگر عرفا اگر نماز اصلی چهار رکعتی بود صدق زاد فی صلاته نکند.
[سؤال: ... جواب:] اصلا شما طواف کردید، هفت تا شوط بجا آوردی بعد میگویی این شوط آخری به دلم نچسبید، مگر باید به دلت بچسبد، میگوید آره باید به دلم بچسبد، میگوید یک شوط اضافه میآورم به قصد رجاء، آقای خوئی میفرماید به نظر من ایراد ندارد چون قصد نکردی این شوط هشتم جزء آن طواف باشد علی ای تقدیر، گفتی علی تقدیر اینکه آن شوط اخیر نقص دارد و لازم باشد اعاده کنم آن شوط را من این شوط را میآورم. ولی به نظر عرف میگویند هشت شوط بجا آورد و لو به قصد رجاء باشد، عرفا اینجور است، میگویند هشت شوط بجا آورد مخصوصا اگر از اولی که خلل در ذهنت آمد همان شوط هفتم گفتی این را تکمیل میکنم بعدش یک شوط بجا میآورم به نیت رجاء، قبل از انصراف تصمیم گرفتی این کار را بکنی، بعید نیست عرف بگوید زاد فی طوافه شوطا، لااقل من الاحتمال که امام به این خاطر اینجا فرموده اگر در نماز میخواهی این کار را بکنی سلام بده برو نماز احتیاط بخوان تا شبهۀ زیاده در رکعات نماز پیش نیاید.
[سؤال: ... جواب:] شوط هفتم طواف مگر مخرج نیست از طواف؟ مگر شما بعد از شوط هفتم میآیی به سر و صورت میزنی تا از طواف خارج بشوی؟ رسیدی به حجر در شوط هفتم از طواف خارج شدی، لازم نیست کار دیگری بکنی. اگر بخواهی شما یک شوط هشتم بجا بیاوری احتیاطا باید ببینیم عرف میگوید زاد فی طوافه شوطا ام لا، حالا بر فرض شما مطمئن نیستید عرف این را میگوید ولی احتمال دارد امام اینها را مد نظر قرار داده و لذا در نماز فرموده سلام بده تا دیگر آن رکعت بعدی عرفا حتی شبهۀ زیادۀ در نماز اصلی پیدا نکند.
دلیل بعدی را انشاءالله فردا دنبال میکنیم. روایاتی است که میگوید اگر کسی بهجای دو رکعتی در سفر چهار رکعت بخواند نمازش باطل است، گفتند چرا باطل است؟ اگر سلام لازم نیست با تشهد همان رکعت دوم خارج شده از نماز، بعدش دو رکعت اضافه خوانده، فدای سرش، چرا نمازش باطل است؟ من اتم فی السفر اعاد این معلوم میشود مشکلش این است که سلام نداده در رکعت دوم و الا اگر سلام میداد در رکعت دوم بعد آن دو رکعت را میآورد که مشکلی نداشت.
این را هم تامل بفرمایید انشاءالله تا فردا. فردا همین بحث فقه الصلاة هست، بحث مسائل مستحدثة، عقد استصناع روز دوشنبه هفته آینده از ساعت ده و ربع تا یازده.
[1] "من ضرب في بيته بربط أربعين يوما سلّط اللّه عليهم شيطانا يقال له القفندر فلا يبقى عضو من أعضائه إلّا قعد عليه فإذا كان كذلك نزع منه الحياء و لم يبال ما قال و لا ما قيل فيه."
"ضرب العيدان ينبت النفاق في القلب كما ينبت الماء الخضرة."
بدون نظر