جلسه چهارم
جلسۀ 4-978
چهارشنبه - 21/06/1403
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
ادامه بررسی ادلۀ وجوب سلام
بحث در وجوب تسلیم بود، دلیلهایی ذکر شد.
اولین دلیل روایاتی بود که میگفت تحلیلها التسلیم که ما به این روایات استدلال کردیم بر وجوب تسلیم در آخر نماز. اما روشن نبود که آیا تسلیم جزء نماز است یا شرط متاخر برای تشهد هست. ثمرۀ این اختلاف در رعایت شرایط نماز است که اگر جزء اخیر نماز است شرایط نماز: استقبال قبله و امثال اینها را باید رعایت کنیم، اگر شرط متاخر است همانطور که وضو شرط متقدم است و شرایط نماز را ندارد تسلیم میشود شرط متاخر، این هم لازم نیست شرایط نماز را داشته باشد. و لکن دلیل دوم که ذکر کردیم موثقۀ ابی بصیر داشت: آخر الصلاة التسلیم، روشن کرد که تسلیم جزء اخیر نماز است.
دلیل سوم موثقۀ طویله ابی بصیر است که ما گفتیم مشتمل بر مستحبات است. تشهد طولانی را ذکر کرده که مستحب است، بعدش هم دارد ثم تسلم. وجوب از آن فهمیده نمیشود.
دلیل چهارم هم صحیحۀ علی بن اسباط بود راجع به وحی خدا به حضرت عیسی، علی بن اسباط و لو یک زمان فطحی شد، کان فطحیا، و لکن بعد برگشت، فرجع علی بن اسباط عن ذلک القول و ترکه، نجاشی میگوید علی بن اسباط از فطحی بودن برگشت و کان اوثق الناس و اصدقهم لهجة، و لذا این روایت موثقه نیست، صحیحه است، علی بن ابراهیم عن ابیه عن علی بن اسباط عنهم علیهم السلام، در آنجا دارد خدا وحی کرد به حضرت عیسی یا عیسی اوصیک یابن مریم بسید المرسلین، بعد فرمود یسمی عند الطعام و یفشی السلام و یصلی و الناس نیام له کل یوم خمس صلوات متوالیات یفتتح بالتکبیر و یختتم بالتسلیم و یصف قدمیه فی الصلاة.
این عرض کردیم فعل نبی را بیان میکند ظهور در وجوب ندارد، مخصوصا که در کنار مستحبات هم ذکر شده. یصلی و الناس نیام، یسمی عند الطعام، یصف قدیمه فی الصلاة.
تنها مطلبی که میشود گفت که خیلی هم به این روایت نیاز نیست این است که بگوییم از سنت پیامبر ثابت شده که ایشان همیشه آخر نماز سلام میداده، اگر یک جا سلام نداده باشد مطرح میشود در تاریخ، چون هم عامه سلام میدهند آخر نماز هم خاصه، حالا اختلاف هست در کیفیت سلام بحث دیگری است، آنوقت با آن مبنایی که ما قبلا میگفتیم که اصلش هم در کلام محقق همدانی بود، اگر یک مخترعی اختراعی میکند و بر اساس او یک معجونی را که مشتمل بر مثلا ده جزء است میسازد مرتب، حالا اگر به غلامش بگوید اصنع معجون کذا، نام هم دارد، معجون مثلا کذا، به غلامش گفت اصنع معجون کذا، مطابق با ارتکاز عقلاء اصل بر وجوب آن ده جزئی است که خودش میساخت و اگر غلام یکی از این ده جزء را ترک کند به این بیان که ثابت نشد برای من وجوب این جزء، عقلاء نمیپذیرند. این بیان خوب است ولی اختصاص به این روایت ندارد.
البته در مقابلش هم ادعا میشود که اگر اینطور بود، پس چرا بین فقهای شیعه وجوب سلام واضح نبود، اگر تشهد اینطور است که شما میگویید پیامبر مرتب بعد از تشهد سلام میداد و واجب بود سلام، چرا بین فقهای شیعه واضح نبود، بزرگانی مثل شیخ مفید و شیخ طوسی قائل به عدم وجوب سلام شدند.
البته این به نظر ما قابل جواب است برای اینکه بین مؤمنین که واضح است و سلام میدهند، حالا شهرت بر خلاف وجوب سلام هم که ثابت نیست، شیخ مفید و شیخ طوسی بهخاطر شبههای قائل به عدم وجوب سلام شدند، شبههاش هم وجود برخی از روایات است که میخوانیم، آنجا نمیشود ما از اختلاف بین فقها کشف میکنیم پس واجب نبوده چون اگر واجب بود لبان و اشتهر با کثرت ابتلای مردم به آن، این را نمیشود گفت.
[سؤال: ... جواب:] زمان پیغمبر که پیغمبر نماز میخواند بعد آیه آمد اقیموا الصلاة... حالا یک جزئش را مردم فهمیدند مستحب است، آنوقت مجوز این میشود که جزءهای دیگر را ترک کنند؟ ... در همۀ نمازهایی که میخواندند، نماز واجب نماز مستحب، اینجور حساب کنید، بله در نماز واجب سه تا سبحان ربی العظیم و بحمده هم میفرمود، اما در نمازهای مستحب هم اینجور بود؟ ما میگوییم در کل نمازها. ... اگر واقعا اینطور باشد که بفرمایند نماز ظهر بخوانید و همیشه هم نماز ظهر را مستحباتش را میآوردند و آن مقدار که ما دلیل داریم مستحب است و الا ظهور اولیش این است که به این شکل نماز بخوانیم.
دلیل پنجم: روایات وجوب سلام در نماز اصلی و نماز احتیاط
دلیل پنجم روایاتی بود که در شک در رکعات بود مثل صحیحۀ حلبی که فرمود شک در دو و چهار کردی تشهد بخوان و سلام بده، بعد بلند شو دو رکعت دیگر بخوان و تشهد بخوان و سلام بده.
در نماز احتیاط که گفت سلام بده که ظاهرش وجوب است و به آن میشود استدلال کرد، آخر نماز احتیاط گفت تشهد و تسلمْ، صیغۀ مضارع است ولی ظاهرش این است که دارد امر میکند. اما اینکه در آخر نماز مصلی که بنا بر چهار گذاشته میگوید تشهد و سلم، او را ما اشکال کردیم گفتیم شاید وجه امر به سلام این است که اگر ما سلام نمیدادیم و همینجور بلند میشدیم دو رکعت دیگر نماز میخواندیم عرفا صدق میکرد زاد فی صلاته.
آقای خوئی دفاع کرد و جواب داد از این اشکال که وقتی ما قصد جزئیت نداریم نماز احتیاط میخواهیم بخوانیم کدام عرف میگوید زاد فی صلاته؟ آن ان السجود زیادة فی المکتوبة هم که زیادۀ تعبدیه است او در اثنای نماز بود نه بعد از تشهد در رکعت آخر. زیادۀ حقیقیه هم که آقای خوئی گفته صدق نمیکند چون قصد جزئیت ندارد.
این را ما نپذیرفتیم، شبههای این هست که این زیادۀ فی المکتوبة بشود، همین کافی است که شارع مقدس برای اینکه این شبهه پیش نیاید فرمودند سلام بدهد و صدق زیاده هم خیلی بعید نیست چون ما قصد تتمیم نقص داریم رجائا. مثل اینکه من نمیدانم در طواف هم هفت شوط بجا آوردم یا شش شوط، حالا دلیل که میگوید طواف باطل است را کار نداریم میخواهیم علیالقاعده حساب کنیم من یک شوط دیگر رجائا بجا بیاورم بعد بفهمم که هفت شوط بجا آورده بودم قبلش، این یک شوط اضافه است، آیا عرف نمیگوید طاف ثمانیة اشواط؟ و لو آن شوطی که آوردم به قصد احتیاط و رجاء بود، هر عرفی میگوید طاف ثمانیة اشواط. اینجا هم اگر بفهمند من چهار رکعت خوانده بودم قبل از سلام بلند شدم دو رکعت دیگر اضافه کردم و لو به قصد رجاء به قصد تتمیم ما نقص رجائا و احتیاطا، عرف میگوید شش رکعت نماز خواندی، بر خلاف اینکه بعد از سلام این کار را بکنیم چون سلام قاطع نماز است.
[سؤال: ... جواب:] سلام عمدا باعث میشود که دیگر رکعات بعد ملحق نشود به رکعات قبل. ... مثل اینکه احداث حدث بکند دومرتبه برود وضو بگیرد، این دیگر مانع میشود که نماز بعدی متصل و ملحق بشود به نماز قبلی. دلیل بر لزوم سلام نیست.
دلیل ششم: روایات بطلان نماز تمام در سفر
دلیل ششم روایاتی بود که بطور متفرق در وسائل جلد 8 صفحۀ 505 مطرح بود، افرادی بودند عمدا در سفر چهار رکعت نماز میخواندند، یا از روی فراموشی این کار را میکردند ولی داخل وقت ملتفت میشدند، در روایات دارد که نمازشان باطل است.
گفته میشود چرا نماز باطل است، اگر بنا بود سلام واجب نباشد، بعد از اینکه دو رکعتشان تمام شد دو رکعت بعدا آوردند، مثل اینکه بعد از سلام دو رکعت بیاورند چرا نماز باطل باشد؟
اینجا دیگر آقای خوئی هم تحمل نکرده گفته این کسی که چهار رکعت میخواند حالا یا عمدا یا نسیانا، قصدش این است که آن دو رکعت آخر جزء نمازش بشود، قصد جزئیت هم که دارد این دیگر مسلما صدق زیاده میکند. ولی اگر سلام میداد سلام فاصل است، قاطع ارتباط بین ما قبل و ما بعد است، اگر عمدا سلام بدهد، آنجا دیگر صدق زاد فی صلاته نمیکند. و لذا این دلیل ششم درست نیست.
دلیل هفتم: موثقۀ ابی بصیر: اذا قال السلام علینا.. فقد فرغ من صلاته
دلیل هفتم موثقۀ ابی بصیر است وسائل جلد 6 صفحۀ 423 اذا نسی الرجل ان یسلم فاذا ولّی وجهه عن القبلة و قال السلام علینا و علی عباد الله الصالحین فقد فرغ من صلاته. ظاهر این روایت این است که کسی فراموش کرد السلام علیکم بگوید، میگوید اگر رویش را از قبله منحرف کند، یک مقدار متمایل بکند به طرف راست یا چپ بگوید السلام علینا و علی عباد الله الصالحین آنوقت از نمازش فارغ شده، معلوم میشود سلام موجب فراغ از نماز است، حالا السلام علیکم را فراموش کردی السلام علینا را بگویی صدق میکند فرغ من صلاته ولی صرف تشهد موجب فراغ از نماز نیست.
این روایت هم سندش خوب است هم دلالتش.
دلیل هشتم: صحیحۀ حماد: فلما فرغ من التشهد سلم
دلیل هشتم: آقای خوئی استدلال کردند به صحیحۀ حماد، که در وسائل جلد 5 صفحه 461 آمده که امام فرمود یا حماد هکذا فصل و امام هم خود حماد میگوید فلما فرغ من التشهد سلم.
اشکال
این را قبلا بحث کردیم، ما صحیحۀ حماد را میگوییم این مشتمل بر آداب نماز بوده و امام علیه السلام آداب نماز را به حماد یاد داد، این را ما قبلا عرض کردیم.
دلیل نهم: صحیحۀ عمر بن اذینه: یا محمد سلم
دلیل نهم صحیحۀ عمر بن اذینه است که در وسائل جلد 5 صفحۀ 464 مطرح شده، در معراج پیامبر که در معراج بعد از سجدۀ دوم رکعت دوم جبرئیل گفت یا محمد سلم، تشهد که خواند بعد گفتند سلم، ایشان فرمودند السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
اشکال
این هم به نظر ما ایراد دارد و لو آقای خوئی این را پذیرفته میگوید ظاهر است در جزئیت سلام. نه، آن نماز پیامبر در معراج مشتمل بر مستحبات زیادی بود. و به پیامبر گفتند سلم، اما نماز واجب بر مردم هم مشتمل بر این سلام هست؟ هذا اول الکلام. ما هم اگر موفق میشدیم معراج میرفتیم ده تا از این نمازها میخواندیم غممان هم نبود!! ما روی زمین هستیم و مبتلا هستیم، جد ما هبوط الی الارض کرد حالا بر ما هم واجب است که سلام بدهیم؟ معلوم نیست، قیاس نمیشود کرد نماز پیامبر را در معراج با نماز واجب بر مردم.
دلیل دهم: صحیحۀ زراره: ثم سلموا
دلیل دهم صحیحۀ زراره است که در نماز خوف آمده که نماز مغرب چه جور بخوانند، دارد که امام دو فرقه میکند مامومین را، فرقۀ اول میآیند دو رکعت اول را اقتدا میکنند، بعد در تشهد از امام جدا میشوند، سریع رکعت سوم را میخوانند این فرقۀ اول، اینها نماز میخوانند یک رکعت اضافه میکنند، ثم سلموا، نماز اینها تمام میشود، بعد فرقۀ دوم میآیند تکبیر میگویند و در رکعت سوم به امام اقتدا میکنند فصلی بهم رکعة، امام رکعت سوم را با این فرقۀ دوم میخواند، ثم سلم، امام سلامش را میدهد نماز مغربش تمام میشود، تازه این فرقۀ دوم بلند میشوند رکعت دوم و سوم نماز مغربشان را میخوانند. یعنی همه جا بحث این است که سلم، آخر روایت هم دارد که فصار للاولین التکبیر، آن فرقۀ اول تکبیر امام گیرشان آمد، و للاخرین التسلیم، این فرقۀ دوم سلام امام گیرشان آمد، البته آنها سلام نمیدهند ولی بالاخره تا سلام امام اقتدا کردند به امام. این کیفیت نماز خوف در جنگ و مانند آن هست. وسائل جلد 8 صفحۀ 436.
این هم نشان میدهد سلام واجب است و الا ظاهرش این است که امر دارد میکند به این کیفیت و بعید است بگوییم در مقام بیان وجوب این کیفیت نیست.
[سؤال: ... جواب:] بالاخره تقابل هم گذاشته، گفته فصار للاولین التکبیر و للآخرین التسلیم. تقابل هم انداخته بین آن تکبیر و این تسلیم این ظاهرش این است که واجب بوده.
دلیل یازدهم: صحیحۀ حلبی: یسلم من خلفه
دلیل یازدهم صحیحۀ حلبی هست، وسائل جلد 6 صفحه 416، دارد که الرجل یکون خلف الامام فیطیل الامام التشهد قال یسلم من خلفه و یمضی فی حاجته ان احب.
اگر واجب نبود سلام چه لزومی دارد امام بفرماید یسلم من خلفه؟ این ظاهرش این است که برای خروج از نماز باید سلام بدهد این ماموم منتها زودتر میتواند سلام بدهد.
اینکه بعضیها اشکال کردند که کل این روایات غیر از آن دلیل اول که تحلیلها التسلیم، در مقام بیان حکم دیگری هستند که در مستمسک آقای حکیم هم هست، انصافا این قابل جواب است، ظاهر یسلم من خلفه وجوب است، اگر شما سلام ندهید میگوید من گفتم یسلم من خلفه نگفتم همینجور بلند شو برو.
دلیل دوازدهم: موثقۀ غالب بن عثمان: ثم رجع فسلم
دلیل دوازدهم، وسائل جلد 6 صفحه 425 موثقۀ غالب بن عثمان این هم دارد اگر وسط نماز خوندماغ بشوی غسله، بعد از تشهد هم اتفاقا هست، الرجل یصلی المکتوبة فیقضی صلاته و یتشهد، امام فرمود ان کان رعافا غسله ثم رجع فسلم. حالا یک فرض دیگری هم در روایت هست و آن این است که بعد از تشهد ینام قبل ان یسلم، آنجا امام فرموده تمت صلاته، بعد از تشهد خوابش ببرد قبل از اینکه سلام بدهد فرمود تمت صلاته، و ان کان رعافا ولی اگر خوندماغ بشود برود بشوید بدون استدبار قبله، این قید منفصل داریم که نباید استدبار قبله بشود، نباید فصل طویل بشود، خوندماغ شده برود بینیاش را بشوید ثم رجع فسلم، اگر واجب نبود سلام چرا فرمود ثم رجع فسلم. اما آنی که خوابش برده او محل بحث است.
آقای سیستانی میگویند این حرف دل ما هست، من السنة لا تنقض الفریضة را پیاده میکردم، بیاختیار کسی خوابش ببرد ولی فرائض نماز را آورده باشد من هم میگویم السنة لا تنقض الفریضة. مختص نیست السنة لا تنقض الفریضة به فرض نسیان و جهل، فرض اضطرار و عدم اختیار را هم میگیرد.
آقای خوئی چون قائل نیست به این مبنا که السنة لا تنقض الفریضة در غیر مورد جهل قصوری و نسیان جاری میشود او را مجبور شدند توجیه کنند. فرمودند: توجیه ما این است که بگوییم این آقا تشهد را بجا آورده با آن ملحقاتش که یکی از ملحقاتش از روایات دیگر استفاده کردیم السلام علینا و علی عباد الله الصالحین از ملحقات تشهد است، و قبل ان یسلم انصراف دارد به همان السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، اینجور توجیه کرده. حالا این باید جای خودش بحث بشود، آقای سیستانی نظرشان این است که این روایات نیاز به توجیه ندارد، اصلا قبل از تشهد خوابش رفته، مهم نیست، تشهد سنت است، سلام سنت است، نمازش با ترک سنت عن عذر باطل نمیشود، یکی از عذرها همین است که اصلا انسان بیاختیار خوابش ببرد.
[سؤال: ... جواب:] در دم رعاف میتواند بیاید ادامه بدهد، خواب وضو را باطل میکند، دم رعاف که وضو را باطل نمیکند.
پس ادلۀ وجوب تسلیم تمام شد.
[سؤال: ... جواب:] سندش موثقۀ غالب بن عثمان است تمام است. ... ما فرمایش آقای سیستانی را بهخاطر این روایت قبول میکنیم چون حمل این روایت که بعد ان یتشهد و قبل ان یسلم بر اینکه حتما السلام علینا و علی عبادالله الصالحین گفته عرفی نیست بلا وجه است، امام فرموده نماز صحیح است، حالا ما علیالقاعده فرمایش آقای سیستانی را قبول نکنیم، بهخاطر این روایت که باید قبول کنیم. در این مورد قبول میکنیم تعبدا. ... در نوم که سهو نیست، نوم غیر اختیاری که سهو نیست، همین محل بحث است، در عروه مطرح شده، صاحب عروه میگوید نماز باطل است، همانجا آقای سیستانی حاشیه زده گفته ممکن است بگوییم نماز صحیح است بهخاطر السنة لا تنقض الفریضة چون شامل اخلال عذری به سنت میشود و لو اخلال عذریش ناشی از غلبۀ نوم باشد. ... در این مورد ما میپذیریم. ... حالا این مورد از قضا شانس زد و مطابق بود با آن قاعدهای که آقای سیستانی استفاده کردند، دلیل نمیشود که ما بیاییم کل آنچه ایشان استظهار کرده از السنة لا تنقض الفریضة را بفهمیم. حالا این بحث مفصلی است. ما میگوییم قصور دارد لاتعاد از فرض التفات، لاتعاد ظاهرش این است که در موقعی که شما خلل رساندی ملتفت نبودی. مشکل کلمۀ لاتعاد است و این شامل موردی که من ملتفت هستم [نمیشود]. من شروع کردم الله اکبر گفتم، یادتان میآید مثالهایی که میزدیم!! مهر را دیدم در جیبم نیست یا بچه مهر را برداشت و رفت، انداخت ده بیست متر آن طرف، آقای سیستانی میگوید روی همین فرش نماز بخوان چون السنة لا تنقض الفریضة. ما یک مثال شوخی میزدیم میگفتیم یک زنی است مشکل ستر عورت ندارد ولی ستر کل جسدش را با یک چادری [انجام داده است]، بچهاش خیلی شیطون است، او الله اکبر که گفت این چادر را کشید برد انداخت آن طرف، لازمۀ آن مبنا این است که این زن با همین کیفیت نمازش را بخواند تمام کند، چون ستر جسد سنت است. حالا اگر عریان بود وظیفهاش عوض میشد، آن رکوع و سجود خراب میشد او حسابش جداست، فرض این است که ستر عورت است فقط ستر سایر جسد نیست. اینها عرفی به نظر ما نمیآید که بگوییم لاتعاد شامل همچون فرضی میشود. ... فکر کنم این مقدار اشاره به یک بحثی که هیچ ارتباط ندارد با اینجا کافی باشد.
ادلۀ منکرین وجوب تسلیم
ادلۀ منکرین وجوب تسلیم ببینیم چیست.
دلیل اول برائت، و مناقشۀ در آن
اولین دلیلشان متاسفانه اصل برائت است. صاحب مدارک گفته الاصل فان مقتضاه البراءة عن اعتبار الجزئیة و تشریع الوجوب.
جوابش هم روشن است، این همه دلیل آوردند، جلوی اصل برائت را نمیگیرد؟ یک دلیل بهتری میآوردید بر عدم وجوب. و لذا دلیلهای بعد را ببینیم که روایات هست.
دلیل دوم صحیحۀ محمد بن مسلم: عدم امر به سلام
دلیل دوم صحیحۀ محمد بن مسلم وسائل جلد 6 صفحه 397 قلت لابی عبدالله علیه السلام التشهد فی الصلوات قال مرتین قلت کیف مرتین قال اذا استویت جالسا فقل اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ثم تنصرف، نفرمود ثم تسلم، ثم تنصرف مثل زر و انصرف، انصرف یعنی برو، شهادتین را که گفتی برو دنبال کارت، نفرمود سلام بده بعد برو دنبال کارت.
اشکال
جوابی که داده میشود از این استدلال این است که گفته میشود در روایات انصراف اطلاق شده بر سلام. مثلا صحیحۀ حلبی میگوید ان قلت السلام علینا و علی عبادالله الصالحین فقد انصرفت. وسائل جلد 6 صفحۀ 426. یا در روایت ابی کهمش است که در جلد 6 صفحۀ 426 این هم هست دارد قلت و انا جالس السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته انصراف هو؟ قال لا و لکن اذا قلت السلام علینا و علی عبادالله الصالحین فهو الانصراف. پس ممکن است بگوییم ثم انصرف انصراف به همین سلام هست. اگر هم بگویید اطلاق دارد میگوییم قابل تقیید است به این ادلۀ وجوب سلام.
[سؤال: ... جواب:] بالاخره امام اطلاق انصراف را بر سلام منطبق کرده. پس محتمل است در ذهن عرف متشرعی وقتی میگفتند ثم تنصرف یعنی تنصرف بالسلام، این احتمالش که هست که مردم با سلام منصرف میشدند از نماز، بعد هم که میگفت ثم تنصرف عرف میفهمید یعنی تنصرف بالسلام، این احتمالش که هست و لو با توجه به ارتکاز متشرعه. ... فهو الانصراف، گفت انصراف [نه اینکه سبب انصراف باشد].
روایت دیگر صحیحۀ فضلاء میگویند، سه تا جلیل القدر هستند، زراره محمد بن مسلم و اینها، می گوید اذا فرغ من الشهادتین فقد مضت صلاته فان کان مستعجلا فی امر یخاف ان یفوته فسلم و انصرف اجزأه. میگوید اگر شهادتین را بگویید نمازتان تمام شده، ممکن است شما بگویید این به نفع مخالفین وجوب سلام هست، میگوییم نه یعنی رسیده به آن آخر کار، فان کان مستعجلا فی امر یخاف ان یفوته لازم نیست مستحبات تشهد را بخواند، فسلم و انصرف اجزأه، اگر مستعجل بود همین که شهادتین را گفت دیگر مستحبات لازم نیست، فقد مضلت صلاته یعنی آن مستحبات تشهد لازم نیست اگر عجله دارد یک کاری دارد سلام بدهد و انصراف پیدا کند مجزی است. بر خود سلام انصراف [منطبق شد] و الا انصراف که موجب اجزاء نیست، من نمیخواهم منصرف بشوم میخواهم روی همین محراب بنشینم. فسلم و انصرف اجزأه یعنی انصرف بالسلام اجزأه، دیگر آن مستحبات تشهد لازم نیست.
[سؤال: ... جواب:] شروع کرده ذکر خدا میگوید. ... پس فسلم و انصرف یعنی فسلم و انصرف بسلامه، ظاهر این روایت این است.
دلیل سوم: صحیحۀ علی بن جعفر: عدم امر به سلام
دلیل سوم بر عدم وجوب سلام صحیحۀ علی بن جعفر است، عن اخیه موسی علیه السلام قال سألته عن الرجل یکون خلف الامام فیطوّل الامام التشهد فیاخذ الرجل البول او یتخوف علی شیء یفوت او یعرض له وجع کیف یصنع؟ قال یتشهد هو و ینصرف و یدع الامام.
این هم گفتند ندارد یتشهد و یسلم، گفتند یتشهد هو و ینصرف.
اشکال
غیر از آن جوابی که برای دلیل دوم دادیم که ینصرف ممکن است ینصرف بالسلام باشد و لااقل اگر مطلق است قابل تقیید است، اصل اطلاقش ثابت نیست برای ما چون میگوییم در عرف متشرعی شاید میگفتند ینصرف در آن زمان یعنی ینصرف بالسلام ولی اگر هم بگویید مطلق است قابل تقیید است، علاوه بر اینکه اشکال اضافهای این روایت دارد و آن این است که این نقل در یک جای تهذیب است جلد 2 صفحۀ 349، اما در جلد 3 صفحۀ 283 و در من لا یحضره الفقیه جلد 1 صفحۀ 481 دارد یسلم و ینصرف و یدع الامام. یعنی تنها ینصرف نیست، یسلم و ینصرف. پس این دلیل سوم غیر از جوابی که از دلیل قبلی دادیم اشکال ویژهاش این است که اصلا دو تا نسخۀ دیگر است که یسلم و ینصرف دارد.
[سؤال: ... جواب:] یک السلام علیکم بگوید جونش درمیآید؟ اولا با یک السلام علیکم جونش درنمیآید، بر فرض جونش دربیاید نگوید بیاید یک بار دیگر نماز بخواند مگر باز مبنای آقای سیستانی را مطرح کنید که السنة لا تنقض الفریضة که فرض این است که او مورد قبول همه نیست.
این بخشی از ادلۀ منکرین وجوب تسلیم است بقیۀ ادلهشان را انشاءالله روز شنبه دنبال میکنیم.
و الحمد لله رب العالمین.
بدون نظر