رفتن به محتوای اصلی

جلسه هشتم

جلسۀ 8-982

سه‌شنبه - 27/06/1403

أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم ‌اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.

بحث راجع به این بود که کسی فراموش کند سلام را، بعد از اتیان منافی مثل حدث یا استدبار قبله یا بعد از فوت موالات یادش بیاید، حکم چیست؟

 برخی فرمودند نماز باطل است، مثل صاحب شرایع، و در متاخرین مرحوم نائینی، مرحوم آقای حکیم.

برخی گفتند نماز صحیح است مثل صاحب عروه، آقای خوئی، ‌امام که تعبیر این است که لا یخلو القول بالصحة مطلقا عن وجه.

 برخی مثل مرحوم آقای بروجردی چه در بحث استدلالی و چه در تعلیقۀ عروه و همین‌طور آقای زنجانی تفصیل دادند فرمودند اگر قبل از فوت موالات عرفیه منافی محقق بشود، قبل از فوت موالات عرفیه احداث حدث بشود، استدبار قبله بشود، در این صورت نماز باطل است، ولی اگر بدون اتیان منافی آن‌قدر ساکت بماند تا موالات عرفیه بهم بخورد که اگر الان سلام بدهد دیگر نمی‌گویند در نماز سلام داد، صورت صلات محو شد، اینجا این نماز صحیح است.

ما وجه قول به تفصیل را مطرح داشتیم می‌‌کردیم که اصل مسأله هم روشن می‌‌شود، وجه این تفصیل این بود که اگر موالات عرفیه مختل بشود بدون اتیان منافی، استناد پیدا می‌‌کند بطلان نماز اگر قائل به بطلان بشویم به نسیان سلام، حدیث لاتعاد می‌‌گوید سلام سنت است و نسیان او موجب بطلان نماز نمی‌شود، ولی اگر منافی اتیان بشود، مراد از منافی منافی عمدی نیست، مثلا تکلم مبطل عمدی نماز است، مبطل سهوی نیست، مقصود از منافی آنی است که چه در سهو چه در عمد در هر فرضی مبطل است، مثل احداث حدث، ‌مثل استدبار قبله، منافی مطلق، یا تعبیر می‌‌کنند المنافی السهوی و العمدی، اگر قبل از فوت موالات عرفیه منافی را اتیان بکند این مکلف بعد یادش بیاید سلام نداده، این قائلین به تفصیل گفتند نمازش باطل است. چرا؟ وجهی که ذکر می‌‌کنند این است، ‌می گویند در آنی که حدث صادر شد از این شخص هنوز امکان سلام دادن بود، درست است نسیان کرده سلام را اما نسیان منجر به ترک مطلق هنوز پیش نیامده، چون اگر این منافی را اتیان نمی‌کرد بعد از او امکان داشت سلام بدهد، این منافی بود که مانع شد از لحوق سلام. پس در زمانی که این آقا احداث حدث کرد هنوز حدیث لاتعاد در مورد سلام جاری نبود چون اخلال به سلام هنوز محقق نشده بود، به علت احداث حدث می‌‌گوییم دیگر امکان تدارک سلام نیست. بعد از این‌که احداث حدث شد در رتبۀ متاخره موضوع پیدا می‌‌کند اخلال سهوی به سلام و حدیث لاتعاد در رتبۀ متاخرۀ از آن احداث حدث رفع می‌‌کند جزئیت سلام را یعنی در رتبۀ وقوع حدث هنوز حکم به عدم جزئیت سلام نشده بوده، حکم به عدم جزئیت سلام نشده بوده یعنی هنوز در رتبۀ وجود حدث سلام جزء این نماز بوده، نماز هنوز تمام نشده بوده، پس این حدث واقع شده در اثنای نماز و حدیث لاتعاد استثنا کرده از لاتعاد الا من خمس یکیش اخلال به طهور هست که در اثنای نماز اخلال بشود به طهارت از حدث، این نماز را باطل می‌‌کند. 

مرحوم آقای خوئی در جواب فرمودند درست است که معلول در رتبۀ متاخرۀ از علت است و لکن زمانا با هم معاصر هستند. هر حکمی نسبت به موضوعش تاخر رتبی دارد، ‌مثلا اعتصام آب کر رتبتا متاخر از کریت آب است، اول باید آب کر بشود تا معتصم بشود، لا ینجسه شیء بشود و لذا رتبۀ اعتصام آب کر از رتبۀ کر شدن آب متاخر است، اما زمانا معاصر هستند با هم یعنی در همان آن اولی که این آب کر شد اگر در همان آن این آب با نجس ملاقات کند دیگر این آب نجس نمی‌شود. مرحوم نائینی همآنجا هم گفته نخیر نجس می‌‌شود، چرا؟ برای این‌که در آنِ کر شدن هنوز حکم به اعتصام نیامده، حکم به اعتصام متاخر است رتبتا از کر شدن آب و در زمان کر شدن آب اگر این آب ملاقات کند با نجس نجس می‌‌شود، آقای خوئی می‌‌گویند آنجا هم ما گفتیم موضوع و حکم تاخر و تقدم رتبی بین‌شان هست رتبۀ حکم متاخر است از موضوع اما احکام شرعیه تابع اختلاف رتبه نیست تابع زمان است، زمان حکم معاصر است با زمان موضوع، همان زمانی که موضوع حادث می‌‌شود حکم هم حادث می‌‌شود. وقتی حکم حادث شد مشکلی ما نداریم، تعاصر زمانی هست بین موضوع و حکم، تقارن زمانی هست بین موضوع و حکم و لو حکم رتبتا متاخر از موضوع باشد، اینجا هم همین‌طور است، ‌در زمان وقوع حدث حکم وقوع حدث این است که همان زمان اخلال به تسلیم می‌‌شود اخلال سهوی به تسلیم و هم‌زمان مشمول حدیث لاتعاد می‌‌شود، در همان آن وقوع حدث لاتعاد سلام را می‌‌گیرد، چون همان آن سلام شد مصداق سلامی که سهوا به او اخلال رسید و لاتعاد جزئیت آن را برداشت، ‌پس در آن وقوع حدث حکم شده است که سلام جزء این نماز نیست، در همان آن گفتند نماز شما با همان تشهد تمام شده است. در آن وقوع حدث گفتند این حدث در اثنای این نماز واقع نشده است چون سلام جزء این نماز نیست آخرین جزء این نماز قبل از وقوع حدث که تشهد گفتید آخرین جزء با همان تشهد حاصل شد.

[سؤال: ... جواب:] شارع وقتی بیاید بگوید حدث صادر شد پس شما دیگر اخلال سهوی کردی به سلام، اخلال سهوی به سلام هم مشمول دلیل لاتعاد است و می‌‌گوید سلام جزء این نماز نیست، تا دلیل گفت جزء این نماز نیست سلام معنایش این است که نماز شما با آن تشهدی که خواندی تمام شد، یعنی هم‌زمان وقوع با حدث و لو در طول آن رتبتا حکم شد این حدث خارج از نماز است. ... تقریب آقای خوئی این است که هم‌زمان با وقوع حدث گفتند سلام جزء این نماز نیست. اگر حدث موقعی بیاید که یک آن قبلش نماز بود که او مبطل نیست، حدث باید موقعی بیاید که در زمان نماز باشد و این حدث در زمان نماز نیست چون این حدث در زمانی است که شارع و لو در طول رتبۀ این حدث می‌‌گوید سلام جزء این نماز نیست یعنی نماز با تشهد تمام شده است در زمان وقوع حدث حکم شده است این نماز با تشهد تمام شده است یعنی این حدث در اثنای نماز واقع نشده است.

آقای زنجانی در بحث نکاح این را مطرح کردند چون اینجا هم فتوا دادند این نماز باطل است، نکته‌اش را در کتاب نکاح گفتند، مسأله‌ای هست آنجا مطرح می‌‌کنند ولی قبل از این‌که آن مسأله را مطرح کنم آنچه مربوط به این فرع نسیان سلام است عرض کنم. ایشان می‌‌فرمایند: کلا اختلاف بین علت و معلول رتبتا منشأ می‌‌شود عرف و لو به نظر اشتباه زمان وجود معلول را متاخر از زمان وجود علت بداند، هر چی برهان می‌‌آوردی که عقلا ممکن نیست انفکاک معلول از علت تامه، ‌هیچ آنی از آنات زمان نمی‌تواند فرض بشود که علت تامه موجود باشد معلول موجود نباشد، عرف می‌‌گوید من که این مطالبی که شما می‌‌گویید نمی‌فهمم، در ذهن من این است که اول علت موجود می‌‌شود بعد معلول، بعد رتبی هم در ذهن عرف نیست، بعد زمانی می‌‌بیند، ‌منتها آن‌قدر بعد زمانی‌اش نزدیک است که احساس فاصله نمی‌شود ولی یک بعدیت زمانی عرف احساس می‌‌کند. و لذا ایشان می‌‌گویند ما از بعضی از مراجع گذشته هم سؤال کردیم آن‌ها هم همین را گفتند که عرف وجود معلول را متاخر می‌‌داند زمانا از وجود علت و لذا وقتی علت (این تطبیق از بنده است) حکم به رفع جزئیت سلام وجود این حدث است پس برای این عدم جزئیت سلام یک تاخری زمانی عرف خیال می‌‌کند هست، وقتی این‌جور فکر می‌‌کند پس فکر می‌‌کند در آن وقوع حدث سلام جزء بود یعنی هنوز نماز تمام نشده بود یعنی این حدث در اثنای نماز واقع شد.

آن فرعی که در کتاب نکاح مطرح است چیست؟ آن فرع این است، مرحوم سید اصفهانی در وسیلة النجاة فرعی را که بزرگان گذشته مطرح می‌‌کردند ولی در عروه نیست مطرح کرده، که دو تا برادر هستند، ‌در یک خانه زندگی می‌‌کنند، این‌ها می‌‌گویند یک کاری بکنیم زن هایمان به ما محرم بشوند، بالاخره سخت است در یک خانه زندگی کردن و همیشه مقید باشد زن‌برادر حجاب کامل داشته باشد، راه حل چیست؟ گفتند هرکدام از این دو برادر بروند یک دختربچه‌ای که شیرخواره است عقد موقت با او ببندند با شرائط خودش، اذن ولی و شرائط دیگر، این دختربچه شد زن مثلا علی آقا، علی آقا می‌‌آید این دختربچه شیرخواره که زنش است می‌‌دهد به زن‌برادرش، زن احمد آقا، می‌‌گوید تو بچه شیر می‌‌دهی، می‌‌توانی بچۀ رضاعی هم قبول کنی، این دختر بچه را شیر بده، حالا پانزده بار فرض کنید این دختربچه را شیر می‌‌دهد این زن‌برادر، تا رضاع کامل شد این دختربچه می‌‌شود برادرزاده رضاعی علی آقا، زوجیت بین علی آقا و این دختربچه زایل می‌‌شود، چون می‌‌شود برادرزاده رضاعی، این علی آقا می‌‌شود عموی رضاعی این دختربچه، و لکن زن‌برادر به این آقا محرم است، چرا؟ برای این‌که امهات نساءکم است دیگر، ‌مادرزن است، مادرزن محرم است. این را نوعا کسانی که مطرح کردند قائل بودند تا فخرالمحققین. فخرالمحققین اشکال کرد گفت هیچ‌وقت تقارن زمانی ندارد، ام‌الزوجه یعنی هم‌زمان این مادر باشد و زوجۀ علی آقا هم دختر رضاعی او باشد، هم‌زمان نیست، زمانی که رضاع کامل محقق شد آن زن‌برادر شد‌ام رضاعی این دختربچه و در آن آنْ و در آن زمان، دیگر زوجیتی بین آن دختربچه و این علی آقا نیست، چون رضاع کامل که شد آن زن‌برادر‌ام رضاعی این دختربچه می‌‌شود و لکن هم‌زمان این دختربچه می‌‌شود برادرزاده رضاعی علی آقا و برادرزاده رضاعی که نمی‌تواند زوجه باشد پس زوجیت زایل می‌‌شود. یک آنی نمی‌توانید فرض کنید که جمع بشود هم مادر بودن آن زن‌برادر و هم زوجه بودن این دختربچه تا بگوییم زن‌برادر من شد ام‌الزوجۀ من و شد محرم من.

آقای زنجانی فرمودند: خود این‌که فخرالمحققین این اشکال را کرده که عقلی فکر می‌‌کرد نوعا هم قبول نکردند علامت این است که این حرف عرفی نیست، ‌حرف فخرالمحققین عرفی نیست. عرف می‌‌گوید سبب زوال زوجیت این دختربچه و موضوع زوال این زوجیت دختربچه چیست؟‌ مادر رضاعی شدن زن‌برادر، پس در رتبۀ تحقق موضوع مادرشدن این زن‌برادر هنوز حکم آن‌که زوال زوجیت زوجۀ صغیره است موجود نشده، درست است تقارن زمانی هست بین حکم و موضوع ولی عرف حکم را زمانا متاخر از موضوع می‌‌بیند، حالا عرف خضوع نمی‌کند در مقابل برهان عقلی به ما چه ربطی دارد، ‌عرف است دیگر، ما تابع نظر عرفی هستیم. و لذا یک آن فرض می‌‌شود که آن زن‌برادر مادر این دختربچه است و این دختربچه در همان آن اول تحقق این موضوع هنوز زوجۀ علی آقا است، همان آن کافی است برای این‌که دیگر زن‌برادر بشود ام‌الزوجه، یک آن بعدش هم زوجیت این زوجه صغیره زایل می‌‌شود بشود مهم نیست، او جدا می‌‌شود، او حرام ابدی می‌‌شود آن دختربچه بر این عموی رضاعی و لکن زن‌برادر بر او محرم شده، این‌ها هم دنبال همین بودند دیگر. این یعنی چی؟ یعنی عرف حکم را متاخر زمانی می‌‌بیند از موضوع و لذا در آن بحث دوبرادر ثمرۀ این ازدواج‌ها این بود که زن‌برادرها می‌‌شدند مادرزن آن برادرشوهر، با آن احتیال، امام هم این را قبول دارد می‌‌گوید یمکن الاحتیال، در تحریر این را قبول دارد می‌‌گوید یمکن الاحتیال، آن‌وقت در این مسألۀ مانحن‌فیه اثر معکوس دارد یعنی به ضرر است، ‌حکم می‌‌شود این نماز در آن وقوع حدث هنوز سلام جزئش بوده چون زوال جزئیت سلام متاخر است عرفا زمانا از زمان وقوع حدث، ولی امام اینجا دیگر آن مبنا را پیاده نکرده، اینجا معاملۀ تاخر زمانی نکرده. آقای زنجانی در هر دو جا چه به قول بعضی‌ها می‌‌گویند هم حسن بدش را قبول دارد هم حسن خوبش را قبول دارد، آنجا به نفع بود اثر محرمیت داشت، آقای زنجانی بار کرد، ‌اینجا به ضرر است اثرش بطلان نماز است بار می‌‌کند، ولی امام آنجا اثر محرمیت را قبول دارد اینجا اثر بطلان نماز را قبول ندارد، حالا فرقش چیست باید فکر کرد. البته ممکن است امام بگویند آنجا روایت داریم، در بحث محرمیت یک روایتی هست که در بحث مشتق هم مطرح می‌‌کنند، صالح بن ابی حماد می‌‌گوید عن ابی جعفر علیه السلام، حالا این ابی جعفر علیه السلام امام جواد است امام باقر است، اگر امام باقر باشد می‌‌شود مرسل، مقطوع حالا، مرفوع، هر چی، ‌اسم اصطلاحیش مهم نیست، دارد سؤال کردند از مردی که دو تا زوجۀ کبیره داشت و رفت یک زوجۀ صغیره گرفت، یک زوجه شیرخوار، شدند سه تا، آن زوجۀ صغیره را داد به زوجۀ کبیرۀ اولش گفت بی‌زحت تو این را شیر بده، او هم پانزده بار مثلا این زوجۀ صغیره را شیر داد، بعد این دختربچه را شوهر داد به آن زوجۀ کبیرۀ ثانیه، گفت حالا نوبت تو هست تو شیر بده، ان رجلا تزوج بجاریة صغیرة فارضعتها امرأته ثم ارضعتها امرأة له اخری فقال ابن‌شبرمة، علی بن مهزیار می‌‌گوید به ابی جعفر علیه السلام حالا بگوییم امام جواد علیه السلام عرض کردم همچین موردی پیش آمده، از ابن‌شبرمه سؤال کردند، ابن‌شبرمه یکی از فقهای عامه بوده در زمان امام باقر علیه السلام، و لذا یک شبهه‌ای که در سند این روایت این است که چه جوری می‌‌شود علی بن مهزیار از امام جواد علیه السلام نقل می‌‌کند راوی یک حرفی را از ابن‌شبرمه‌ای که در زمان ابی جعفر الباقر بوده نقل کند یعنی ابن‌شبرمه این‌قدر معروفیتش در طول تاریخ ادامه داشت؟ و لذا شبهه این است که این ابی جعفر ابی‌ جعفر الباقر باشد که زمان امام باقر نقل فتوای ابن‌شبرمه که معاصر بوده با امام باقر عرفی است و لذا شبهۀ ارسال پیدا می‌‌کند. فقال ابن‌شبرمة حرمت علیه الجاریة و امرأتاه، ابن‌شبرمه همه را یک‌کاسه کرد گفته همۀ این دو تا زن بزرگ و این زن کوچک حرام ابدی می‌‌شود بر این مرد، فقال ابوجعفر علیه السلام اخطأ ابن‌شبرمة، ابن‌شبرمه اشتباه کرده، تحرم علیه الجاریة و امرأته التی ارضعتها اولا، آن زوجۀ کبیرۀ اولی و این جاریه حرام ابدی می‌‌شوند، زوجۀ کبیرۀ ثانیه چرا حرام ابدی بشود، اما الاخیرة فلم تحرم علیه کانها ارضعت ابنته، دیگر وقتی که زوجۀ کبیرۀ ثانیه شیر می‌‌دهد به این دختربچه این دختربچه زن این مرد نیست، دختر رضاعی این مرد است، به مجرد اکمال رضاع زوجۀ کبیرۀ اولی حکم شد که دیگر این زوجۀ صغیره زوجۀ صغیرۀ این آقا نیست دختر رضاعی او است و آن زوجۀ کبیرۀ ثانیه هم دختر رضاعی این را شیر داده، ‌مادرزن نمی‌شود او، مادر زن سابق می‌‌شود، مادر زن سابق که حرام ابدی نیست. مادر زن سابق در مادر زن‌های نسبی معنا ندارد، چون مادر زن نسبی مادر زن حاضر بوده، رضاع می‌‌شود که شما یک دختربچه‌ای را بگیرید به عقد شرعی، بعد از این‌که مدتش تمام شد یک زنی بیاید او را شیر بدهد، این می‌‌شود‌ام زوجۀ سابقۀ شما، این‌که سبب محرمیت نیست، آن مادر که محرم نمی‌شود چون زمانی شیر داد به این دختربچه که دیگر عقد موقت شما با او تمام شده بود. اخطأ ابن‌شبرمة تحرم علیه الجاریة و امرأته التی ارضعتها اولا.

خب همین اشکال رتبه اینجا هم می‌‌آید. یکی به امام عرض کند آقا! چرا این زوجۀ کبیرۀ اولی حرام می‌‌شود بر این مرد؟‌ هیچ زمانی نیست که این زوجۀ صغیره زوجۀ این مرد باشد و آن زوجۀ کبیره‌ امّ او بشود، آن آنی که رضاع کامل محقق شد و آن زوجۀ کبیرۀ اولی مادر رضاعی این زوجۀ صغیره شد در همان آنْ زوجیت این زوجۀ صغیره از بین رفته با این مرد، چون وقتی پانزده بار رضاع محقق شد این باعث می‌‌شود هم‌زمان آن کبیرۀ اولی بشود مادر رضاعی این زوجۀ صغیره و این زوجۀ صغیره بشود دختر رضاعی این شوهر هم‌زمان، آن‌وقت معنای فرمایش امام علیه السلام این است که من این تقارن زمانی‌ها را قبول ندارم یعنی کلام آقای زنجانی تایید می‌‌شود که اختلاف رتبه عرفا با دید اختلاف زمان به او نگاه می‌‌شود، و لو عقلا موضوع و حکم تقارن زمانی دارند ولی چون تاخر رتبی دارد حکم از موضوع عقلا، عرف این تاخر رتبی حکم از موضوع را به‌عنوان تاخر زمانی حساب می‌‌کند. منتها یک تعبدی است در مورد خود این مورد مسأله. شاید امام چون این مورد تعبد است در بحث محرمیت قبول کردند و لکن در بحث مانحن‌فیه که تعبد نیست باید علی‌القاعده حساب بکنیم علی‌القاعده قبول دارند که علت و معلول چون تقارن زمانی دارند پس باید احکام تقارن زمانی را بار کنیم.

[سؤال: ... جواب:] معلوم نیست شاید یک تعبدی هم در این خصوص محرمیت باشد. سند روایت هم مشکل است، صالح بن ابی حماد توثیق خاص ندارد، دیگر باید تفسیر قمی را مثلا کسی قبول بکند، از این راه‌های غیر متعارف توثیق کند صالح بن ابی حماد را.

به نظر ما این ادعا که عرف وجود معلول را زمانا متاخر می‌‌داند از علت، ‌این ادعای بی‌دلیل است. ما خودمان را جزء عرف می‌‌دانیم دیگر و اقرب هستیم به عرف بی‌سواد تا امثال آقای زنجانی، عرف کی زمان وجود معلول را متاخر می‌‌داند از زمان وجود علت؟ به عرف توضیح بدهی همان مثال دو تا برادر، به عرف بگویی همان زمانی که این دختربچه شد برادرزادۀ رضاعی این علی آقا، همان‌ زمان زوجۀ او نیست دیگر، عرف می‌‌گوید چی؟ آیا می‌‌گوید نخیر، همان زوجۀ او هست یک ثانیۀ بعدش زوجۀ او نیست؟ نه دیگر، ‌موضوع محقق شده در این فرض، حکم هم محقق می‌‌شود. در آن آب کر عرف چی می‌‌گوید؟ هم‌زمان یک آبی کر شد یک بچۀ شیطانی هم دست نجسش را زد در این آب، هم‌زمان، آیا عرف می‌‌گوید نخیر این آب نجس شد، چون در آنِ کر شدن این آب هنوز حکم به اعتصام نیامده یک ثانیۀ بعد می‌‌آید؟ آیا عرف این‌جور می‌‌گوید؟ می‌‌گوید هم‌زمان با کر شدن این آب، آب معتصم شد و هم‌زمان با آن، بچه‌ای دست نجسش را زد به این آب، برای چی این آب نجس بشود؟ اگر قبل از کریت می‌‌زد نجس می‌‌شد، هم‌زمان با کریت دستش را زده برای چی نجس بشود؟

[سؤال: ... جواب:] اعتصام آب در طول کریت آب است، پس در زمان تحقق کریت هنوز اعتصام آب از نظر آقای زنجانی موجود نشده، تاخر زمانی دارد حکم از موضوع و فرض این است که هم‌زمان با تحقق این موضوع کریت آن بچه دستش را زده به این آب که هنوز حکم اعتصام از نظر عرف موجود نشده، یک ثانیۀ بعد موجود می‌‌شود. ... همان قبل از توجه دادن ما می‌‌گوییم عرف که توجه به این تفاصیل هم ندارد آیا واقعا این آب کر را می‌‌گوید نجس شد؟ هم‌زمان با کر شدن بچه‌ای دست نجسش را زد به این آب، قبلش که نزده. این‌که بگوییم عرف تاخر رتبی را مثل تاخر زمانی می‌‌بیند ما که این را نمی‌فهمیم.

و لذا این اشکال در ازداج آن دو برادر است. ببینید! آقای خوئی، آقای سیستانی قبول ندارند و می‌‌گویند آن سبب محرمیت نمی‌شود، برای این‌که ما زمانی نداریم که هم این دختربچه زن این برادرشوهر باشد و هم زن‌برادر مادر ضاعی این دختربچه باشد، ما یک آنی در خارج نداریم این‌جور، در آن آنی که او مادر رضاعی این دختربچه شد این دختربچه دیگر زوجۀ این برادرشوهر نیست، عرف این را می‌‌فهمد، ‌چرا نفهمد، ‌این جا هم عرف می‌‌فهمد. وقتی که احداث حدث شد در آن آنْ مصداق دارد من نسی التسلیم لا یعید صلاته. مفاد لا تعاد الصلاة این است دیگر، هم‌زمان مصداق دارد، وقتی هم‌زمان مصداق داشت دلیل لا تعاد نسبت به نسیان سلام که شامل شد ورود دارد بر دلیل الحدث یقطع الصلاة، دیگر حدث در اثنای نماز یقطع الصلاة، حدث بعد از نماز که لا یقطع الصلاة .

هر کجا دو تا خطاب داشتیم یکی ورود داشت بر دیگری، موضوع دیگری را از بین می‌‌برد، اگر بخواهیم آن خطاب مورود را مقدم کنیم بر خطاب وارد دور لازم می‌‌آید چون تقدم خطاب مورود فرع بر از بین رفتن دلیل وارد است و از بین رفتن دلیل وارد هم فرع بر تقدم دلیل مورود است می‌‌شود دور. برای چی حدیث لاتعاد نگیرد این نسیان تسلیم را؟ چرا نگیرد؟ چرا این دلیل وارد شامل نسیان تسلیم نشود؟ غیر از این است که شما مقدم می‌‌کنید دلیل الحدث یقطع الصلاة، را، او دلیل مورود است، او را اگر بخواهید مقدم کنید بر این دلیل وارد که نسیان سلام مشمول حدیث لاتعاد است اول باید این دلیل وارد را بزنید کنار، دلیل وارد را کنار نزنید جلوی موضوع دلیل مورود را می‌‌گیرد دیگر حدث در اثنای نماز نمی‌شود اگر سلام جزء این نماز نباشد، و ما هم فرض این است که راه دیگری برای از بین بردن آن دلیل وارد نداریم غیر از تقدیم این دلیل مورود، ‌وجهی ندارد تقدیم دلیل مورود.

و به نظر ما این عرفی هم هست. و لذا ما قول دوم را که قول به شمول حدیث لا تعاد است نسبت به مقام قبول داریم مطلقا. این بیان اول برای صحت این نماز.

البته یک وقت شما نسیان سلام نکردید حدث به غیر اختیار صادر بشود یا با توجه به این‌که سلام را نگفتید ملتفت هستید به آن ولکن غفلتا یا سهوا احداث حدث می‌‌کنید نه این‌که فراموش کردید سلام را، آنجا ممکن است کسی حدیث لاتعاد را جاری نداند چون حدیث لاتعاد مختص است به نسیان آن جزئی است که می‌‌خواهید در او حدیث لاتعاد جاری کنید و لکن روایت داشتیم‌، اصلا ما حرف آخرمان این است که حدیث لاتعاد بی‌ حدیث لاتعاد، روایت داشتیم که میی گفت احدث قبل ان یسلم لا شیء علیه، بله حالا آن روایت را آقای خوئی می‌‌گفت موضوعش آنی است که السلام علینا گفته السلام علیکم را فراموش کرده، این را که ما قبول نکردیم، نام بعد ان یتشهد قال لا شیء علیه، احدث قبل ان یتشهد قال لا شیء علیه، اگر قاعده هم اینجا نباشد روایت خاصه هست چرا ما ملتزم نشویم و روایت خاصه هم مثل ما مطلق است، اعم از این است که فراموش کرده سلام را یا حدث غیر اختیاری از او صادر شده، حالا مورد مسألۀ ما نسیان سلام است که دیگر می‌‌شود به آن روایات استدلال کرد.

بقیۀ مطالب ان‌شاءالله فردا.

و الحمد لله رب العالمین.