جلسه دوم
جلسه 2-976
دوشنبه - 19/06/1403
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
بحث راجع به این بود که آیا سلام در نماز واجب است یا واجب نیست؟ و اگر واجب هست جزء آخر نماز هست یا جزء آخر نماز تشهد است و سلام شرط صحت این جزء هست که میشود واجب شرطی و یا اصلا نه جزء نماز است نه شرط صحت نماز هست بلکه صرفا یک واجب نفسی است و مقدمۀ حلال شدن تکلم و اتیان به منافیات نماز هست.
اصل اینکه سلام واجب است یا واجب نیست مورد اختلاف بود و جمعی از بزرگان مثل شیخ مفید، شیخ طوسی، ابنادریس، علامه در قواعد و اکثر کتبش قائل شدند به عدم وجوب سلام.
یک نسبتی میدهند به مرحوم صدوق در امالی که ایشان فرموده من دین الامامیة وجوب التسلیم. در امالی این تعبیر نیامده، امالی صدوق صفحه 643 دارد من دین الامامیة، میرسد به اینجا، التسلیم فی الصلاة یجزی مرة واحدة و من کان فی جمع من اهل الخلاف سلّم تسلیمتین عن یمینه تسلیمة و عن یساره تسلیمة کما یفعلون للتقیة، ایشان میفرماید از دین امامیه است که یک سلام مجزی است نیاز به دو سلام نیست ولی اگر در شرایط تقیه قرار گرفتید مشکلی نیست مثل عامه یک بار به طرف راست بگویید السلام علیکم و رحمة الله یک بار به طرف چپ رو کنید بگویید السلام علیکم و رحمة الله. پس این عبارت ناظر به این است که دو سلام واجب نیست اما اینکه همۀ امامیه میگویند یک سلام واجب است نفی استحباب سلام بخواهد بکند با این عبارت بهعنوان دین امامیه، این روشن نیست. علاوۀ بر اینکه ایشان نظر خودش را بهعنوان دین امامیه میگفت، ادعای اجماع نمیکرد، مطالبی که در آن امالی هست تناسبش این است که نظر خودش را بهعنوان دین امامیه میگوید. کما اینکه در اعتقادات که آنجا هم اعتقادات امامیه را میگوید نظر خودش را میگوید و شیخ مفید تصحیح الاعتقاد نوشته در رد اعتقادات صدوق که برخی از ادعاهای ایشان درست نیست.
اعتبار سندی برای روایات وجوب سلام
بحث در ادلۀ وجوب سلام بود. دلیل اول این بود که حدود هشت روایت داشتیم که مفادش این بود که تحریم الصلاة التکبیر و تحلیلها التسلیم، ابتدا بحث راجع به سند این روایات شد، آقای خوئی سند تمام این روایات را مناقشه کردند و گفتند حق با مقدس اردبیلی و صاحب مدارک است که هیچکدام از این هشت روایت سندش تمام نیست و قطع به صدور هم ما پیدا نمیکنیم. و این عجیب است. هشت تا روایت حالا دو تا در کتب اربعه است بقیهاش در کتب اربعه نیست ولی بالاخره در کتب شیعه است، در علل الشرایع، خصال، مناقب ابنشهر آشوب است، ضرورت ندارد که حتما در کتب اربعه باشد. آن هم این هشت روایت برخی از اینها با چند سند نقل شده، روایت علل فضل بن شاذان سه تا سند دارد، روایت محض الاسلام سه تا سند دارد اینها را هم حساب کنید درست است که آخرش میرسد به فضل بن شاذان اما فضل بن شاذان جلیل القدر است او که در اوج وثاقت است، اما سندهای قبلش سه تا هست، سه تا سند به علل فضل بن شاذان، سه تا سند به رسالۀ محض الاسلام، اینها کافی نیست برای وثوق به صدور؟ علاوۀ بر اینکه ممکن است ما سند علل فضل بن شاذان را تصحیح کنیم و همینطور سند رسالۀ محض الاسلام را.
اشکال سندی آیتالله سیستانی بر رسالۀ علل فضل بن شاذان
آقای سیستانی در هر دو مناقشه کرده بودند و عمدۀ مناقشۀ ایشان این بود که فرمودند مطالبی در علل فضل بن شاذان هست که با صدور از امام تناسب ندارد مثل اینکه میگوید ان قیل فاخبرنی لمَ کلف الخلق قیل لعلل فان قال فاخبرنی عن تلک العلل معروفة ام غیر معروفة قیل بل هی معروفة موجودة عند اهلها فان قال قائل أتعرفونها انتم ام لا تعرفون قیل منها ما نعرفه و منها ما لا نعرفه ایشان میفرماید امام که اینطور صحبت نمیکند، معروفة عند اهلها بعد امام بفرماید منها ما نعرفه و منها ما لا نعرفه، اهلش غیر از ائمه هستند؟ بعد خود امام بفرماید معروفة عند اهلها بعضیهایش را ما میدانیم بعضیهایش را ما نمیدانیم. و اساسا این گونه نگارش متناسب با بیانات ائمه نیست که فان قال قائل قیل له فان قال قیل له. یا مثلا آن مطالبی که بود راجع به غسل مس میت، راجع به پرنده و حیوان، چون اینها پشم دارند، پر دارند، دست به گوشتشان نمیخورد غسل مس میت واجب نیست این هم تناسب با ائمه ندارد این مطالب سست را بیان کنند. یا دارد روی عن بعض الائمة ان من مات خرج منه جنابة، امام رضا میفرماید روی عن بعض الائمة؟ تناسب دارد که امام رضا اینجور بفرماید؟
بعد هم فرمودند اصلا فضل بن شاذان نه شیخ طوسی گفته از اصحاب امام رضا است نه نجاشی، حتی از اصحاب امام جواد هم ذکرش نکرده شیخ طوسی، آنوقت ما چه جوری بیاییم بگوییم آن نقلی که شده که ایشان این احادیث را از امام رضا علیه السلام شنید درست است؟ و همینطور نقل میکند ایشان از رجال کشی که فضل بن شاذان میگوید من نوجوانی بودم رفتم کوفه، ابنفضال که پیرمردی بود خیلی به من احترام کرد و میآمد حجرۀ من برای من احادیث میخواند، انا غلام حدث السن و هو شیخ، ابنفضال حدودا 23 سال بعد از امام رضا علیه السلام فوت کرده، کسی که 23 سال بعد از امام رضا فوت میکند آنوقت فضل بن شاذان در پیری او برود بگوید انا غلام حدث السن و هو شیخ کبیر، آنوقت بگوییم فضل بن شاذان امام رضا را درک کرد نه یک بار نه دو بار، سمعت منه مرة بعد مرة و الشیء بعد الشیء، این نمیشود.
پاسخ
به نظر ما این اشکال قابل جواب است، آن نگارش کتاب علل قطعا از فضل بن شاذان است، در این شکی نیست و آن مطالبی که هست مال خود فضل بن شاذان است اما نکات تعبدی که در این کتاب علل هست خودش دارد میگوید من از امام رضا گرفتم طبق نقل صدوق در مشیخه و طبق دو سندی که در کتاب عیون اخبار الرضا و علل الشرایع هست. بالاخره آن مقدار که ما مطمئنیم از خود فضل بن شاذان است مثل این نگارشهای فان قال قائل یا روی عن بعض الائمة یا منها ما لا نعرفه، معروفة عند اهله اینها را میگوییم از خود فضل بن شاذان است اما آن امهات مطالب که تعبدی است دیگر ربطی به نگارش ندارد، محتوایی است آنها را ما بگوییم از امام رضا نبوده خب خلاف این شهادت شیخ صدوق و همینطور آن دو سندی است که در کتاب علل و عیون اخبار الرضا هست و همینطور سند سومی که شیخ در فهرست ذکر میکند. حالا یک مطلبی اگر شد توجیه کنیم بگوییم حکمت است که غسل مس میت در حیوانات نیست حکمتش این است که آنها پشم و پر و اینها دارند، حکمت است، اگر توانستیم توجیه کنیم توجیه میکنیم اگر توانستیم این مقدار قطع به خلاف پیدا میکنیم نه کل کتاب را، مگر کتابهای دیگران چه جور است؟ همان سکونی، همان عمار ساباطی، دیگران، یک احادیثی دارند بعضیش قطع به کذبش است، لبن الجاریة یخرج من مثانة المرأة و لبن الغلام یخرج من ثدی المرأة خب این خلاف وجدان است، حالا سکونی نقل کرده از امام میبینیم اشتباه کرده. آن مقدار که میدانیم اشتباه است از او رفع ید میکنیم نه اینکه کل احادیث را ما از این کتاب بگذاریم کنار. اگر توانستیم توجیه کنیم بگوییم حکمت است، یا آن بحث جنابت خب روایاتی داریم حالا ما نمیفهمیم بگوییم همه که جنب نمیشوند، بچهای که غسل میتش واجب است او که دیگر جنب نمیشود، بالغین فوقش جنب میشوند، حالا او هم میتواند حکمت باشد یا یک مطلبی باشد که ما نمیفهمیم، روایات متعددی داریم در این رابطه، بهرحال این دلیل نمیشود که ما از کل این احادیث کتاب رفع ید کنیم و بگوییم اینها ساختۀ ذهن خود فضل بن شاذان است یا راویهای بعد.
[سؤال: ... جواب:] صدوق در مشیخه میگوید ما رویته عن الفضل بن شاذان فقد رویته عن عبدالواحد بن عبدوس عن علی بن محمد بن قتیبة عن الفضل بن شاذان عن الرضا علیه السلام. ... در کتاب من لا یحضره الفقیه نقل کرده از کتاب علل فضل بن شاذان، یکی دو تا نیست، خیلی نقل کرده، صریحا در مشیخه میگوید عن الرضا علیه السلام. ... در علل که دو تا سند دارد و آخرش هم از خود فضل بن شاذان نقل میکند با دو تا سند که تمام این مطالب فکر نکنید از خودم است همهاش را از امام رضا شنیدم، سمعتها منه مرة بعد مرة و الشیء بعد الشیء، از خودم نیست. شیخ هم که در فهرست سند سومی ذکر کرده به همین رسالة العلل.
اما اینکه شیخ طوسی نگفته که فضل بن شاذان از اصحاب امام رضا علیه السلام است، شیخ طوسی احادیث را نگاه میکرد شاید این رسالة العلل را نگاه نکرده، سند دارد به کتاب اما لزومی ندارد بگوییم مطالعه کرده این کتاب را.
[سؤال: ... جواب:] من لا یحضر کی میگوید همه را مطالعه کرده، لزومی ندارد بگوییم همه را مطالعه کرده، آن احادیثی که در دسترسش بوده شاید تهذیب و استبصار خودش را نگاه میکرد بر اساس او فهرستبندی میکرده بر اساس او رجال را مینوشته آنجا نبود که از امام رضا نقل میکند فضل بن شاذان.
با وجود سه تا سند به رسالة العلل فضل بن شاذان که در هر سه هست از امام رضا، رسالۀ محض الاسلام هم که نقل کرده از امام رضا، حالا او جدا، شما میفرمایید ما قطع پیدا میکنیم این اشتباه است، نه، ما قطع پیدا نمیکنیم این اشتباه است. شیخ طوسی آن احادیثی که در تهذیب و استبصار میدیده در آن نبوده فضل بن شاذان از امام رضا نقل میکند و لذا نگفته.
و اما آن قضیۀ ابنفضال، چه منافاتی دارد؟ انا غلام حدث السن نه اینکه نوجوان به آن معنا، مثل علی اکبر سلام الله علیه که برز الیهم غلام، علی اکبر سنش که کم نبود، می گویند فرزند داشت، علی اکبر بود دیگر، امام زین العابدین فرزند دارد امام باقر چهار ساله بوده در کربلا، برز الیهم غلام یعنی جوان، در مقابل شیخ، انا غلام حدث السن من جوانی هستم یعنی پیر نیستم. بعد حالا ابنفضال شاید آثار شیخوخت بر او ظاهر شده بوده، بعضیها همان چهل ساله هم که هستند به قول مرحوم آقای صدر این حالت را پیدا کرده بود گفته بود و انا فی شبه شیخوخة، یک شبه شیخوخهای خودش میبیند سنش زیاد نیست ولی دیگران که میبینند فکر میکنند این هشتاد سالش است، شناسنامه که نشان نمیدادند قیافه را میدیدند. فضل بن شاذان از حماد بن عیسی که حدودا هفت سال بعد از امام رضا وفاتش هست نقل حدیث میکند او را که دیگر نمیشود انکار کرد، آمده کوفه از حماد بن عیسی در کوفه نقل حدیث کرده، کسی که از شخصی مثل حماد بن عیسی که حدودا هفت سال بعد از امام رضا وفاتش هست نقل حدیث میکند آیا امکان ندارد از امام رضا هفت هشت سال قبلش همان سالهای آخر زندگی امام رضا علیه السلام از ایشان در چندین جلسه رفته و مطالب را آموخته، مخصوصا فضل بن شاذانی که میگویند یک شبه نبوغی داشته، افراد نابغه از همان نوجوانی هم مبرّز هستند، از همان موقع که نوجوانی فرهیختهای بوده رفته خدمت امام رضا، مگر چه میشود، مگر نمیگوید ابنفضال با اینکه به رؤساء اعتنا نمیکرد خودش کتابش را میآورد در حجرۀ من و برای من احادیث را میخواند و شدیدا به من علاقه ابراز میکرد، این شخص فرهیختهای بوده فضل بن شاذان چه اشکالی دارد در نوجوانی خدمت امام رضا رسیده باشد. بهرحال مشکل است برای ما از این شهادتها رفع ید کنیم به صرف این مطالب.
پاسخ از اشکال سندی سیدخوئی
اما اینکه آقای خوئی اشکال کردند به این سند گفتند عبدالواحد بن عبدوس توثیق ندارد، علی بن محمد بن قتیبة توثیق ندارد حالا ما وارد توثیق اینها نمیشویم، عبدالواحد بن عبدوس از مشایخ صدوق است که صدوق بارها گفته رضی الله عنه به نظر ما این کاشف از وثاقتش است پیش صدوق. علاوه بر اینکه احمد به ادریس قمی در سند شیخ طوسی است در عرض عبدالواحد بن عبدوس، احمد بن ادریس قمی از بزرگان است از اجلای قمیین است، که حتی آقای زنجانی بهخاطر او میگوید علی بن محمد بن قتیبة هم که از مشایخ احمد بن ادریس قمی است معلوم میشود او هم شخص ثقهای است و الا احمد بن ادریس قمی جلیل القدر نمیآید خودش را سست کند با نقل از یک شخص ضعیف. حالا علامه هم علی بن محمد بن قتیبة را توثیق کرده. اگر هم ما این را هم کافی ندانیم عرض کردیم سه تا سند است، سه تا سند، در علل و عیون دو تا سند ذکر میکند، شیخ در فهرست سند سومی ذکر میکند به رسالۀ علل.
اشکال سندی آیتالله سیستانی بر رسالۀ محض الاسلام
اما راجع به رسالۀ محض الاسلام آقای سیستانی فرمودند نمیشود امام رضا علیه السلام در نامۀ به مامون تقیه را بگذارد کنار و اینطور حمله کند به خلفای مرضی نزد عامه، این تعابیری که هست راجع به خلیفۀ سوم چه جوری از امام رضا علیه السلام در یک نامۀ رسمی صادر میشود، آقای سیستانی نظرشان این است که اینها نشان میدهد این رسالۀ محض الاسلام جعلی است. ببینید تعبیر در این رساله حالا غیر از اینکه از دوازده امام اسم میبرد که این هم معهود نیست، چون بنا بر اخفای اسمای ائمه بود و لذا زراره خبر وفات امام صادق را که شنید در کوفه زندگی میکرد فرزندش را فرستاد مدینه گفت برو ببین امام بعدی کیست. بعد پسرش دیر کرد، زراره دید در حال احتضار است گفت خدایا هر کس که امام مفترض الطاعه است بعد از جعفر بن محمد صادق من به او ایمان آوردم و فوت کرد، اینجور بوده قضیه. اما غیر از این مطلب، راجع به طعن به خلفای مرضی نزد عامه این تعابیری که هست که عبارتش را اگر برایتان بخوانم میگوید محض الاسلام این است: البراءة من الانصاب و الازلام ائمة الضلالة و قادة الجور اولهم و آخرهم و البراءة من الناکثین و القاسطین و المارقین الذین هتکوا حجاب رسول الله و نکثوا بیعة امام و اخرجوا المرأة و حاربوا امیرالمؤمنین و قتلوا الشیعة المتقین و البراءة ممن نفی الاخیار و شرّدهم و آوی الطرداء اللعناء و جعل الاموال دولة بین الاغنیاء و استعمل السفهاء مثل معاویة و عمرو بن العاص، دیگر مرجع ضمیر مشخص است، از این واضحتر نمیشود گفت.
[سؤال: ... جواب:] دارد خلیفۀ عامه را میگوید.
پاسخ
این هم قابل جواب است. عرض کردم محض الاسلام هم سه تا سند دارد، در خود عیون اخبار الرضا سه تا سند ذکر میکند، اتفاقا میگوید و سند عبدالواحد بن عبدوس عن علی بن محمد قتیبة اصح عندی، منتها آن تصحیح سند نیست، میگوید نقل او اصح عندی بهلحاظ متنش شاید باشد چون متنش یک اختلافی دارد با متن آن دو سند دیگر و لذا شاید صدوق میگوید آنی که نقل ابنعبدوس از ابنقتیبة هست اصح عندی بهلحاظ متن میگوید معلوم نیست بخواهد بگوید سندش صحیحتر است یعنی من سندش را قبول دارم. حالا مهم نیست. سه تا سند هست.
میماند چه جور امام رضا این را فرمودند؟ مامون تظاهر میکرد به شیعه بودن، کنفرانس برگزار میکرد، اصحاب مذاهب را دعوت میکرد، اثبات افضلیت امیرالمؤمنین میکرد بر همۀ اصحاب پیامبر، فدک را برگرداند به بنی هاشم، اصبح وجه الزمان قد ضحکا بردّ مامون هاشم فدکا، حالا امام رضا از این فرصت استفاده میکند بلکه یک عدهای از خلق الله هدایت بشوند. و معلوم نیست زمان بنی العباس روی خلیفۀ سوم اینقدر حساسیت بوده، آنی که آنها حساسیت داشتند روی خلیفۀ اول و دوم بوده، خلیفۀ سوم مورد نزاع بوده، مورد بحث بوده، معلوم نیست آنها روی او حساس بودند. حالا حساس هم باشند، قدرت امام رضا در آن زمان مانع میشد که آنها برخورد بکنند و چیزی بگویند. حالا نامه هم به ماموم است، حالا هر وقت پخش کرد و علنی شد یک کاری میکند، اینجوری نیست که بگوییم قطعا امام رضا این کار را نمیکند، از همین فرصتها استفاده میکردند برای هدایت مردم.
[سؤال: ... جواب:] عرض کردم، سه تا سند هست به رسالۀ محض الاسلام، آخه سه تا سند وثوق به صدور نیاید دیگر چه جور وثوق به صدور پس میآید؟ ... میگوید فضل بن شاذان عن الرضا علیه السلام فیما کتبه الی مامون. فضل بن شاذان که جعل نمیکند، سه تا سند است به فضل بن شاذان، فضل بن شاذان هم که میگوید ما کتبه الرضا علیه السلام الی مامون فی ما سأله عن محض الاسلام، آخه کی این وسط جعل کرده، آیا جرأت دارید بگویید فضل بن شاذان جعل کرده؟ جرأت دارید بگویید. بعدش هم که سه تا سند است. حالا این مقدار خلاف تقیه کی میگوید مرتکب نمیشدند؟ فرصت اگر پیدا میشد حرف دلشان را میزدند، مگر خود جد بزرگوارشان امیرالمومنین نفرمود شقشقة هدرت ثم قرّت، دیگر چیزی گذاشت برای آنها در آن خطبه؟ اول و آخرشان را شست. تازه ابنعباس میگوید از آقا خواستیم ادامه بدهد فرمود بس است، دیگر چی میخواست ادامه بدهد، همه را گفت، و ظاهرش هم این است که مجلس علنی بود، اینطور نبود که بگوییم خصوصی در گوش ابنعباس اینها را فرمود. حالا اسم ائمه را هم در این نامه برده باشند، بله به شکل علنی که اعداء مسلط بشوند بر ائمه بعدی این کار را نمیکردند، شاید امام رضا مطمئن بوده که مامون نمیتواند آسیبی به امام جواد بزند، چه میدانیم.
بهرحال پس ما هم هشت تا حدیث هست و دو حدیثش هرکدام سه تا سند داشت اگر قطع به صدور پیدا نکنیم این دیگر خیلی باید مشکل داشته باشیم، خب صرف اینکه اینها در کتب اربعه نبوده فقط دو تایش بوده که آقای خوئی مطرح میکند که دلیل نمیشود. آن روایتی هم که در کافی هست که علی بن محمد حالا که علی بن محمد بندار است که ما دیروز گفتیم یا علی بن محمد العلّان است که دایی کلینی است که بعضیها استظهار میکنند هرکجا علی بن محمد عن سهل بن زیاد بود این علی بن محمد علّان است چون عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد که کلینی گفته یکی از آن عدة من اصحابنا علی بن محمد علان است، بر خلاف آن عدة من اصحابنا برقی، او علی بن محمد بن بندار است که پسرخواهر برقی بوده، بهرحال هرکدام باشد مشکلی نیست، اینها در اوج وثاقت هستند، او هم اگر سهل بن زیاد مشکلش حل شد که به نظر بعضیها حل است، اشعری مشکلش حل شد چون از رجال نوادر الحکمة است که آقای زنجانی اینها را قبول دارند سند او هم درست میشود. و آقای زنجانی آن رسالۀ علل فضل بن شاذان هم سندش را قبول دارند، هم متنش را حدیث میدانند هم سندش را قبول دارند چون عرض کردم، نکتهاش را گفتم علی بن محمد بن قتیبه از مشایخ احمد بن ادریس قمی است و احمد بن ادریس قمی جلیل القدر است لا یکثر الروایة عن الضعیف، نمیآید شیخ الروایةاش را یک شخص ضعیف قرار بدهد و لذا آن روایت به نظر آقای زنجانی صحیح است.
اعتبار دلالی روایات
این راجع به سند این روایات، اما متن آن:
مرحوم صاحب مدارک غیر از اشکال سندی آمده اشکال متنی هم کرده، فرموده تحلیلها التسلیم یعنی تحلیل الصلاة التسلیم این مگر ظهور در حصر دارد؟ مگر گفت تنها محلل محرمات در نماز این است که سلام بدهی؟ یک محللش این است، اینکه ما بیاییم بگوییم مصدر مضاف یعنی تحلیلها ظهور در حصر دارد یا تقدیم خبر چون تحلیلها خبر است، التسلیم تحلیلها، این ظهور در حصر پیدا میکند ایشان فرموده این را ما قبول نداریم ممکن است این اضافۀ تحلیل به صلات ناشی از عهد باشد، یعنی تحلیل معهود نماز تسلیم است اما تحلیلهای غیر معهود هم دارد. تحلیل متعارف و مستحب سلام است و همین کافی است برای اضافه.
انصافا این اشکال درست نیست. تحلیلها التسلیم این ظاهرش این است که یعنی محللها، مثل زید عدل است، محللها التسلیم، محلل در نماز تسلیم است. ما اصلا بحث اینکه تقدیم ما حقه التاخیر مفید حصر است را مطرح نمیکنیم قبول هم نداریم آن را، و نوحا هدینا معنایش این است که ما غیر نوح را هدایت نکردیم فقط نوح را هدایت کردیم؟ اما وقتی شما یک چیزی را موضوع قرار بدهید ظاهرش این است که این محمول ملاصق است با این موضوع، یدور معه حیثما دار، اگر آمدید گفتید العالم نافع للبشر یعنی هرکجا عالمی بود ملاصق است با او که او نافع برای مردم هست، اگر یک حصهای از علما نافع برای بشریت نبودند این خلاف العالم نافع للبشر است، بر خلاف محمول، محمول ظهور در اطلاق شمولی ندارد، موضوع ظهور دارد در اطلاق شمولی، العالم نافع ظهور ندارد که نافع بنفع مادی بنفع معنوی، نه، زید عالم چون عالم محمول است ظهور ندارد که هم فیلسوف است هم فقیه است، نه، صرف الوجود عالم، حالا ممکن است ادیب باشد. پس فرق است بین موضوع و محمول. اینجا آمد گفت تحلیلها یعنی محللها التسلیم، محلل نماز تسلیم است، اگر یک محللی داشتیم در نماز غیر از تسلیم کذب این قضیه لازم میآید. الان شما بیایید بگویید یک آتشی در یک جایی شعلهور شده بگویید خاموشکنندۀ این آتش کپسول آتشنشانی است، این ظاهرش این است که یعنی چیز دیگری این را خاموش نمیکند.
[سؤال: ... جواب:] محلل الصلاة التسلیم، مثل این است که بگوییم المطهر لهذا الثوب الماء یعنی مطهر آخری ندارد دیگر، اگر میگفت الماء مطهر له بله منافات نداشت الماء مطهر له، ممکن است ارض هم مطهر باشد، اما اگر دارد میگوید المطهر لهذا الثوب المتنجس الماء خب ظهور اطلاقیش یعنی غیر ماء مطهر نیست و الا اگر مطهر آب باشد و خاک، پس اینطور نیست که بگویید هرکجا این موضوع بود این محمول هم هست، هرکجا مطهر این ثوب بود پس وصف ماء هم بر او صادق است.
[سؤال: ... جواب:] اگر گفت اذا شربت السم تموت معنایش این نیست که اذا فعلت فعلا آخر لا تموت اما اگر بیاید بگوید الذی یوجب زهاق روحک هو شرب السم، این ظاهرش این است که غیر از سم چیز دیگری جان تو را نمیگیرد.
این را انشاءالله فردا بیشتر توضیح میدهیم. موضوع در قضایای حملیه اطلاق شمولی دارد بر خلاف محمول که اطلاق شمولی ندارد کانّه اینجا گفته المحلل للصلاة التسلیم، یعنی اگر بنا بود یک محلل دیگری نماز داشته باشد غیر از تسلیم کذب این قضیه لازم میآمد. حالا ببینیم این مطلب آیا اشکال دارد یا نه، و اگر این مطلب درست بشود آیا دلیل هست بر اینکه جزء اخیر نماز است سلام یا نه، صرفا محلل است، جزء نماز نیست فقط محلل محرمات نماز است و لو یک فعل اجنبی باشد، این را انشاءالله فردا بررسی میکنیم.
و الحمد لله رب العالمین.
بدون نظر