جلسه اول
سلام
جلسه 1-975
یکشنبه - 18/06/1403
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
صاحب عروه فرمود فصل فی التسلیم و هو واجب علی الاقوی و جزء من الصلاة فیجب فیه جمیع ما یشترط فیها من الاستقبال و ستر العورة و الطهارة و غیرها و مخرج منها و محلل للمنافیات المحرمة بتکبیرة الاحرام.
بررسی اقوال قدما
منسوب به مشهور این هست که آخرین جزء نماز سلام هست بلکه در جواهر متمایل است به ادعای اجماع بر این مطلب.
مرحوم سید مرتضی در المسائل الناصریات صفحه 208 از جد مادریش، ناصر، که جد مادریش بود که متن از اوست، حاشیه و تعلیقه از سید مرتضی است نقل میکند که تکبیرة الافتتاح من الصلاة و التسلیم لیس منها. خود سید مرتضی نظرش این است که یقوی فی نفسی ان تکبیرة الافتتاح من الصلاة و ان التسلیم ایضا من جزء الصلاة و هو رکن من ارکانها و هو مذهب الشافعی. در ادامه هم میگوید و وجدت بعض اصحابنا یقول فی کتاب له ان السلام سنة غیر مفروض و من ترکه متعمدا لا شیء علیه و قال ابو حنیفة التسلیم لیس بواجب و لا هو من الصلاة و اذا قعد قدر التشهد خرج من الصلاة بالسلام و الکلام و غیرهما.
یک عبارتی دارد سید مرتضی و لو نظر خودش این است که سلام جزء نماز است، از این عبارت استفاده میشود که این قول مشهور بین اصحاب نبوده، میگوید لم اجد لاصحابنا نصا فی هاتین المسألتین، اصحاب ما کلام صریحی در این رابطه ندارند که سلام جزء نماز است یا جزء نماز نیست. و لذا اینکه ادعا میشود مشهور بین اصحاب این بود که سلام جزء اخیر نماز است این مورد تشکیک قرار گرفته.
در کتاب جامع المقاصد مرحوم محقق کرکی صریحا اشکال کرده در جلد 2 صفحه 323 در ذیل عبارت علامه حلی در قواعد که میگوید الاقوی عندی استحباب التسلیم بعد التشهد، مرحوم صاحب جامع المقاصد فرموده اختلاف الاصحاب فی التسلیم هل هو واجب او مستحب فقال المرتضی و ابو الصلاح الحلبی و جمع من الاصحاب باللزوم و قال الشیخان (شیخ مفید و شیخ طوسی) و ابن البراج و ابن ادریس بالاستحباب و اختاره المصنف هنا (در کتاب قواعد) و فی اکثر کتبه و اختاره فی المنتهی الوجوب. بعد خود صاحب جامع المقاصد محقق کرکی میگوید در انتها: القول بالاستحباب ارجح و ان کان القول بالوجوب احوط.
در مدارک جلد 3 صفحه 429 میگوید قال الشیخان و ابن البراج و ابن ادریس و اکثر المتاخرین بالاستحباب و هو المعتمد.
شیخ مفید کلامش که قائل به استحباب سلام شده در کتاب مقنعه هست. صفحه 139 کتاب مقنعه میگوید السلام فی الصلاة سنة و لیس بفرض تفسد بترکه الصلاة، واجب نیست که با ترک آن نماز باطل بشود.
شیخ طوسی در تهذیب جلد 2 صفحه 159 و استبصار جلد 1 صفحه 345 همین نظر را اختیار کرده که فرموده باب ان التسلیم لیس بفرض، تسلیم واجب نیست. در کتاب نهایه صفحه 89 واضحتر بیان کرده فرمود التسلیم سنة لیس بفرض من ترکه متعمدا کان مضیعا فضیلة و لم تبطل صلاته. اگر کسی عمدا هم ترک کند سلام آخر نماز را یک فضیلتی را از دست داده، نمازش باطل نیست. و همینطور صاحب سرائر در جلد 1 صفحه 241 او هم میگوید التسلیم سنة و لیس بفرض من ترکه متعمدا لا تبطل صلاته.
پس این ادعای صاحب جواهر که میخواهد تقویت کند اجماع را در مسأله این درست نیست.
مثل محقق همدانی خواستند بگویند اجماع بوده بر وجوب تسلیم، اختلاف سر این بود که آیا السلام علیکم واجب است یا ما مخیریم بین اینکه به السلام علینا و علی عباد الله الصالحین اکتفا کنیم یا به السلام علیکم اکتفا کنیم، اختلاف سر این بوده، قائلین به استحباب سلام میگفتند استحباب دارد السلام علینا، قائلین به وجوب سلام میگفتند السلام علینا واجب است. آنهایی که قائل بودند به استحباب سلام میگفتند واجب نیست السلام علیکم بگویید اما آنها نمیگفتند السلام علینا هم لازم نیست بگویید. السلام علینا از مکملات تشهد بوده، اگر السلام علینا را بگویید قائلین به استحباب سلام میگفتند دیگر السلام علیکم لازم نیست بگویید، قائلین به وجوب سلام میگفتند نخیر، السلام علینا را مستحب است بگویی میخواهی هم نگو ولی اگر گفتی السلام علیکم را باید حتما بگویی، چه السلام علینا بگویی چه نگویی السلام علیکم را باید بگویی، اینها قائل به وجوب سلام بودند، قائلین به استحباب سلام نمیگفتند هیچ چیز نگو نه السلام علینا بگو نه السلام علیکم آنها میگفتند السلام علیکم مستحب است ولی اگر السلام علیکم نگویی السلام علینا را باید حتما بگویی.
این چه توجیهی است. علامه در قواعد تصریح میکند میگوید مستحب است سلام بعد میگوید و صیغۀ سلام این است که یا بگویی السلام علینا و علی عباد الله الصالحین یا بگویید السلام علیکم، و جمع اولی است. اصلش را میگوید مستحب است بعد کیفیتش را میگوید مخیری بین دو نقل، چه جور ما توجیه کنیم کلام امثال علامه را در قواعد بگوییم ایشان آن السلام علیکم را میگوید مستحب است اما اینکه اصل سلام را یا بگویی السلام علینا و علی عباد الله الصالحین یا بگویی السلام علیکم اصلش واجب است، خب خلاف مفاد کلام علامه است در قواعد و خلاف استدلالاتی است که شیخ طوسی در تهذیب و استبصار کرده، به روایاتی استدلال کرده که ظاهرش گفته این است که تشهد خواندی نمازت تمام است دیگر بعدش چیزی لازم نیست.
[سؤال: ... جواب:] السلام علینا و علی عبادالله الصالحین اینکه بگوییم این را جزء تشهد میدانستند حالا ممکن است برای کلام بعضیها این توجیه را ذکر کرد اما علامه که در قواعد تصریح میکند میگوید سلام مستحب است و صیغۀ سلام این است که یا بگویی السلام علینا و علی عبادالله الصالحین یا بگویی السلام علیکم، و بهتر این است که جمع کنی بین این دو. صریحا میخواهد بگوید اصل سلام مستحب است.
پس اینکه ادعا کنیم مشهور قائلند به وجوب سلام این ثابت نیست.
بررسی ادلۀ وجوب
حالا ما ابتدا ادلۀ وجوب سلام را و اینکه سلام آخرین جزء نماز است ذکر کنیم بعد برویم ببینیم بزرگانی مثل شیخ مفید، شیخ طوسی، علامه در اکثر کتبش، صاحب جامع المقاصد، صاحب جامع المدارک، اینها که میگویند سلام واجب نیست، بعد از تشهد نماز تمام است، مستحب است سلام بدهی، ندادی هم ندادی، آنها دلیلشان چیست؟
اما بحث اول بحث از ادلۀ وجوب سلام در آخر نماز است، وجوهی ذکر شده:
دلیل اول: روایات
وجه اول تمسک به روایاتی است که مفادش این است که الصلاة تحریمها التکبیر و تحلیلها التسلیم. ادعا کردند که این حدیث یا سند صحیح دارد یا مستفیض بلکه متواتر است. مفاد این حدیث هم این خواهد بود که با تکبیرة الاحرام حرام میشود بر نمازگزار اموری و با تسلیم حلال میشود آن محرمات، ظاهرش این است که با چیز دیگری حلال نمیشود، و تحلیلها یعنی و محللها التسلیم، محلل محرمات در نماز تسلیم است، اطلاقش اقتضا میکند چیز دیگری قائم مقام تسلیم نمیشود. این وجه اول برای استدلال به اینکه سلام آخرین جزء واجب نماز است.
مرحوم مقدس اردبیلی و صاحب مدارک گفتند این روایات سندش ضعیف است. آقای خوئی هم فرموده درست میگویند، سندش ضعیف است، ما هم این اشکال را تایید میکنیم.
حدودا هفت جا این تعبیر آمده، ما بیان کنیم، سندهایش را هم بخوانیم:
اول در کافی جلد 3 صفحه 69، علی بن محمد، ایشان علی بن محمد بن بندار هست که از مشایخ کلینی است و گاهی تعبیر میشود علی بن محمد بن عبدالله یا علی بن عبدالله بن ابی القاسم که شخص جلیل القدری است و نیاز به بررسی رجالی ندارد و بهعنوان محمد بن ابی القاسم عبیدالله بن عمران، نجاشی توثیقش کرده و قرائنی هست که در ترجمۀ محمد بن ابی القاسم عبید الله بن عمران، نجاشی این علی را توثیق کرده.
اما ادامۀ سند یک مقدار مشکل دارد، عن سهل بن زیاد. این دیگر نزاع معروف است که الامر فی سهل سهل یا الامر فی سهل لیس بسهل. بزرگانی مثل امام، آقای زنجانی قبول دارند که سهل بن زیاد ثقه است چون بیش از دو هزار روایت کلینی از او با واسطه عدة من اصحابنا و امثال آن دارد، این نشان میدهد که شخص جلیل القدری بوده که کلینی اینقدر به او اعتماد کرده. و متن روایاتش هم گفتند متنهای خوبی است که در روایات صحیح وجود دارد و خود این متنشناسی را بعضیها علامت وثاقت قرار میدهند میگویند ما وقتی متن روایات یک راوی را نگاه کنیم اکثرا مطابق است با متنهای صحیح وثوق پیدا میکنیم که این شخص شخص ثقهای بوده.
در مقابل، کسانی مثل آقای خوئی، آقای سیستانی میگویند سهل درست است ممکن است از راههایی اثبات کنید دلیل وثاقت دارد اما معارض است این دلیل با تضعیف که امثال فضل بن شاذان تضعیف کردند سهل بن زیاد را. ما در مورد سهل بن زیاد شبهه تعارض را قوی میدانیم. اینکه آقای زنجانی میفرمایند اینکه گفتند ضعیف هست این ممکن است ضعفش ناشی از این بوده که فکر میکردند این تفکر غلوآمیز راجع به ائمه دارد، این مشکل است، آخه ما همۀ تضعیفها را همنیجوری جواب بدهیم [درست نیست چون] عرف معارض میداند ثقة را با ضعیفٌ. بله از نظر کلینی ثقه بوده اما این معارض دارد با تضعیف دیگران.
حالا این هم اگر مشکلش حل بشود، [اما راوی بعدی] جعفر بن محمد اشعری است که توثیق ندارد. مگر اینکه کامل الزیارات را آقای خوئی یک زمانی میگفت هر راوی که اسمش در کامل الزیارات آمده او ثقه است چون ابنقولویه صاحب کامل الزیارات میگوید و قد علمت انا لا نحیط بجمیع ما روی عنهم فی ذلک و لا فی غیره و لکن ما وقع لنا من طریق الثقات من اصحابنا، من احادیثی را نقل میکنم که از طریق ثقات به دست من رسیده. این هم بحثش مفصل است ما بارها بحث کردیم، خود آقای خوئی هم برگشت از این نظر گفت من فقط راویهای بلاواسطۀ کتاب کامل الزیارات را ثقه میدانم.
عن القداح. او مشکل ندارد، عبدالله بن میمون قداح از اجلاء است.
[سؤال: ... جواب:] جعفر بن محمد اشعری در رجال نوادر الحکمة است اما ما اینکه ابنالوید استثنا نکرده از رجال نوادر الحکمة ایشان را این را دلیل بر توثیق نمیدانیم، آنهایی که میگویند هر کس در رجال نوادر الحکمة محمد بن یحیی اشعری بود و ابنالولید او را استثنا نکرد پس او ثقه است، این برای ما ثابت نیست.
این روایت اول، قال رسول الله صلی الله علیه و آله، امام صادق علیه السلام طبق این نقل از پیامبر نقل کردند که افتتاح الصلاة الوضوء و تحریمها التکبیر و تحلیلها التسلیم.
من لا یحضره الفقیه جلد 1 صفحه 33: قال امیرالمؤمنین علی علیه السلام افتتاح الصلاة الوضوء و تحریمها التکبیر و تحلیلها التسلیم.
این هم که مرسل است. منتها مرسل جزمی صدوق است، یک مبنایی هست، آقای خوئی در آن دورهای که مرحوم آسید علی شاهرودی تقریر بحث اصول ایشان را مطرح کردند در قاعدۀ لاضرر این مبنا را قائل بودند، در دورههای بعد که مصباح الاصول نوشته شده برگشتند، ولی امام ظاهرا تا آخر قائل بودند که آن مرسلهایی که جزما صدوق به امام نسبت میدهد، او معتبر است. یک وقت میگوید رُوی و لو در فقیه گفته باشد روی، امام قبول نداشتند، آن تعبیر اول فقیه که من فقط روایاتی را که مطرح میکنم که حجت بین خودم و خدای خودم هست میگویند او دلیل نمیشود که حالا حجت پیش صدوق است، حجت پیش صدوق حجت پیش ما هم هست؟ کی میگوید. ولی مثل امام میگویند تعبیر قال علی علیه السلام یعنی صدوق علم دارد که امیرالمؤمنین این را فرموده است و الا قول به غیر علم که حرام است، آیا صدوق نمیداند که علی علیه السلام این را فرمود باز میگوید قال علی؟ اینکه خلاف تدین است، اسناد جزمی داده و ما احتمال میدهیم به طریق معتبر به دست صدوق رسیده و لذا حکم به اعتبارش میکنیم. که ما این مبنا را قبول نداریم. اصلا برای ما روشن نیست که در آن زمان این بزرگان بین قال و روی فرق میگذاشتند، شاید یک قرینۀ لبیه عامه بود که من میگویم قال علم غیب که ندارم، قال یعنی علی ما فی الکتب. و آنقدر این قال زیاد است، همین نهج البلاغة همهاش همین است، و من قوله و من خطبته و من کتاب له، و قطعا به همۀ اینها سند معتبر نداشتند اینها.
و اصلا در سیرۀ عقلاییه اینطور نیست که اگر شما بیایید بگویید قال الشیخ الانصاری بعد بگویند شما که ثقه هستی پس روی چشم میگذاریم این نقل شما را، میگویند خود ایشان که زمان شیخ انصاری را درک نکرده، ایشان یک طریقی دارد به کلام شیخ انصاری خب این طریقش را ما باید ببینیم کیه و چیه، همینجوری عقلاء بگویند سمعا و طاعة؟ همچین چیزی ما نداریم. صحیحۀ حمیری هم مفادش این نیست، صحیحۀ حمیری این است که عمری از من نقل کند که ظاهرش این است که یعنی بلاواسطه، نه اینکه عمری بیاید از امیرالمؤمنین یک چیزی را نقل کند، او را که نگفتند، ما ادی الیک عنی فعنی یؤدی نه ما ادی الیک عن امیرالمؤمنین فعن امیرالمؤمنین، همچون چیزی که نیست.
این میشود روایت دوم.
البته صدوق در کتاب الهدایة صفحه 133 میگوید عن الصادق علیه السلام، او کافی نیست، او ممکن است تکرار روایت اول باشد. ما بنا بر این نقل من لا یحضره الفقیه این را بهعنوان روایت دوم مطرح میکنیم که از علی علیه السلام نقل میکند در حالی که در روایت اول از امام صادق از پیامبر نقل میکرد.
روایت سوم، مناقب ان شهر آشوب جلد 4 صفحه 143 عن ابی حازم سئل علی بن الحسین علیه السلام ما افتتاح الصلاة قال التکبیر قال ما تحلیلها قال التسلیم. این هم از امام زین العابدین نقل کرده منتها مرسل هست.
روایت چهارم، علل جلد 1 صفحه 262 و عیون الاخبار جلد 2 صفحه 108، آن سند معروف از فضل بن شاذان که احمد بن عبدوس عن علی بن محمد بن قتیبه، ابنعبدوس عبدالواحد بن عبدوس است، عبدالواحد بن عبدوس عن علی بن محمد بن قتیبه عن الفضل بن شاذان عن الرضا علیه السلام قال انما جعل التسلیم تحلیل الصلاة و لم یجعل بدلها تکبیرا أو تسبیحا أو ضربا آخر لانه لما کان الدخول فی الصلاة تحریم الکلام للمخلوقین کان تحلیلها کلام المخلوقین، وقتی میخواهی حلال کنی محرمات نماز را باید یک سخنی بگویی که یک کلام مخلوق است، کلام آدمی است و آنکه کلام آدمی است سلام است، الله اکبر که ذکر خداست، پس باید یک چیزی بگویی که کلام آدمی باشد تا بشکنی آن محرمات نماز را.
کسانی مثل آقای زنجانی این روایت را قبول دارند. محقق همدانی هم تعبیر میکند اسناده الحسن کالصحیح. یا در جواهر میگوید اسناده الذی قیل انه لا یقصر عن الصحیح. ولی دو تا اشکال مهم هست اینجا:
یک اشکال، اشکال مثل آقای خوئی است که عبدالواحد بن عبدوس توثیق برایش ثابت نیست، علی بن محمد بن قتیبه توثیق برایش ثابت نیست. این یک اشکال، توثیق ندارند، سند ضعیف است.
اشکال دوم اشکال آقای سیستانی است، میگوید: اصلا این کتاب فضل بن شاذان کتاب تصنیف است نه کتاب حدیث، اصلا فضل بن شاذان در سنی نبود که این مقدار از امام رضا مطالبی را دریافت کند و بر اساس احادیث امام رضا کتاب حدیث بنویسد، این کتاب مجعول بر فضل بن شاذان است به این لحاظ که کتاب فضل بن شاذان را افرادی به اسم کتاب حدیث به ایشان نسبت دادند، بندۀ خدا فضل بن شاذان اگر هم این کتاب را تالیف کرده بهعنوان یک کتاب تصنیف، کتاب تحقیقی است، دیگران به او نسبت دادند که او گفته من تمام اینها را از امام رضا شنیدم.
[سؤال: ... جواب:] ایشان وقتی میگویند قرائن داریم، چه قرائن بهلحاظ عمر فضل بن شاذان و چه بهلحاظ متن این کتاب که امام رضا علیه السلام اینها را نفرمودند، طبعا خود فضل بن شاذان که شخص جلیل القدری است، پس آنی که از قول او نقل میکند سمعتها عن مولای الرضا مرة بعد مرة، او دروغ بسته به فضل بن شاذان یا اشتباه میکند، حمل به صحتش این است که بگوییم اشتباه کرده، فضل بن شاذان یک چیز دیگری گفته، گفته خیلی دوست داشتم این مطالب را از امام رضا بشنوم این فکر کرده میگوید من شنیدم. مثلا میگویم. حالا این چون بحث خیلی مفصلی است ما اینها را قبلا چون بحث کردیم سعی میکنیم تکرار نکنیم مگر نیاز پیدا بشود.
این فرمایش آقای سیستانی مستند است به یک نکاتی است که در خود کتاب علل است، ایشان میگوید از امام صادر نمیشود این مطالب. میگوید چرا مس پرنده غسل مس میت ندارد چون میگوید پرنده پر دارد، شما دستت به گوشت او نمیرسد، حالا آمد دست ما به مرغ مردۀ پرکنده رسید، غسل مس میت دارد؟ میگوید چرا غسل میت واجب شده چون میگوید آدمی که میمیرد منی از او خارج میشود، جنابت از او خارج میشود در هنگام موت و لذا از باب اینکه جنب شده باید غسلش بدهند، برای همین غسل میت واجب شده. این حرفهایی که اصلا قابل تصدیق نیست. یک جا دارد ان قیل چرا اینجور شده؟ میگوید قلنا لعلل که بعض این علل را ما میدانیم بعضش را ما نمیدانیم، امام میفرماید بعضش را نمیداند؟ اگر امام بعضش را نمیداند پس کی میداند؟ قیل منها ما نعرفه و منها ما لا نعرفه. اینها نمیشود حدیث از امام رضا باشد، اینها حرفهای خود فضل بن شاذان است. علاوه بر اینکه ایشان شواهدی ذکر میکند که اصلا فضل بن شاذان صغیر السن بوده در زمان امام رضا، می گوید سمعتها عن مولای الرضا مرة بعد مرة و شیئا بعد الشیء، این نمی شود. حالا فعلا اشکال را مطرح کنیم تا بعد ببینیم نیاز به جواب پیدا میشود یا نه.
این هم روایت چهارم بود.
روایت پنجم، علل الشرایع جلد 2 صفحه 359، این هم سند مرسل نیست ولی سند خیلی مجهولی است، حدثنا علی بن احمد بن محمد قال حدثنا محمد بن ابی عبدالله الاسدی الکوفی قال حدثنا محمد بن اسماعیل البرمکی عن علی بن ابی العباس قال حدثنا القاسم بن الربیع الصحاف عن محمد بن سنان عن المفضل بن عمر. اینجا هم دارد سألت اباعبدالله علیه السلام عن العلة التی وجب لاجلها التسلیم فی الصلاة قال لانه تحلیل الصلاة، سلام است که موجب میشود محرمات در نماز حلال بشود بر انسان. قلت فلمَ صار تحلیل الصلاة التسلیم، باز بعد از چند سطر این سؤال مطرح میشود باز حضرت طبق نقل جواب دادند لانه تحیة الملکین. پس محلل صلات شد سلام، بدون سلام حلال نمیشود محرماتی که در نماز بر شما حرام است مثل تکلم.
صاحب جواهر گفته این سند یمکن ان یکون معتبرا.
آخه در سند علی بن عباس است که تضعیف شده، قاسم بن ربیع صحاف است که توثیق ندارد، مفضل بن عمر است که محل نزاع است و به نظر ما وثاقتش ثابت نیست، علی بن احمد دقاق است که حالا محل بحث است، شیخ صدوق به او رضی الله عنه گفته ولی توثیق خاص ندارد، بهرحال سند اینطوری چطور میتواند معتبر باشد؟
روایت ششم، روایت معانی الاخبار صفحه 176 این هم سندش احمد بن الحسن القطان عن احمد بن یحیی زکریا القطان، پنبهفروش بودند، عن بکر بن عبدالله بن حبیب عن تمیم بن بهلول عن ابیه عن عبدالله بن الفضل الهاشمی، غیر از عبدالله هاشمی بقیه توثیق ندارند. اینجا هم دارد که سألت اباعبدالله علیه السلام عن معنی التسلیم فی الصلاة قال التسلیم علامة الامن و تحلیل الصلاة. این هم سندش مشکل داشت. صاحب حدائق وقتی این روایت را مطرح میکند میگوید ما رواه الصدوق بسند معتبر. این هم چیز عجیبی است.
روایت هفتم، عیون اخبار الرضا جلد 2 صفحه 121، حدثنا عبدالواحد بن عبدوس النیسابوری قال حدثنا علی بن محمد بن قتبیة النیسابوری عن الفضل بن شاذان قال سأل المأموم الرضا علیه السلام ان یکتب له محض الاسلام علی الایجاز و الاقتصار فکتب علیه السلام له، رسالۀ امام رضا علیه السلام به ماموم که نامش هست رسالة محض الاسلام، در آنجا همین مطرح شده که لا یجوز ان یقول فی التشهد الاول السلام علینا و علی عباد الله الصالحین لان تحلیل الصلاة التسلیم، مبادا در تشهد اول نماز در رکعت دوم که میخوانی بگویی السلام علینا و علی عباد الله الصالحین چون تحلیل نماز تسلیم است یعنی با این تسلیم شما محرمات نماز بر شما حلال میشود و از نماز خارج میشوی، فاذا قلت هذا فقد سلّمت وقتی این را بگویی سلام نماز را گفتی و از نماز خارج شدی.
آقای سیستانی یک استبعادی کردند که اصلا این رسالۀ محض الاسلام مال امام رضا علیه السلام باشد. فرمودند: آخه امام در شرائط تقیه میآید نامۀ رسمی مینویسد به مأمون خلیفه؟ در این نامه اینجوری میگوید، البراءة من الانصاب و الازلام ائمة الضلالة و قادة الجور کلهم اولهم و آخرهم و البراءة من اشباه عاقر الناقة اشقیاء الاولین و الآخرین و ممن یتولاهم، بعد کل ائمه دوازده نفر را هم اسم میبرد، حالا تا امام رضا مشکلی نیست، امامهای بعدی را هم معرفی میکند، امام جواد، امام هادی، امام عسکری، امام زمان، همۀ اینها هست در این رسالۀ محض الاسلام، در یک رساله و نامۀ رسمی امام رضا این کار را میکند؟ این خلاف تقیه بوده، اسمای ائمه را مخفی میکردند، و اینجور صریح راجع به خلفاء در نامههای رسمی موضع نمیگرفتند.
حالا اشکال سندی هم کردند که این اشکال را آقای خوئی و دیگران دارند، میگویند عبدالواحد بن عبدوس توثیق ندارد، علی بن محمد بن قتیبه هم توثیق ندارد.
عملا شد هفت تا روایت که این هفت تا روایت فعلا هیچکدام سندش تمام نشده. آقای خوئی هم فرموده نگویید ما قطع به صدور پیدا میکنیم اجمالا، کدام قطع به صدور؟ اگر روایاتی بود که مقبول نزد اصحاب بود حرفی نبود، اما به قول محقق اردبیلی و صاحب مدارک اصلا این روایات اکثرش در کتب اربعه نیامده، یک روایت را کافی داشت یک روایت مرسله هم فقیه داشت، بقیهاش در مناقب و کتابهای دیگر بود. لذا ایشان فرمودند به این روایت نمیشود استدلال کرد.
روایت هشتم هم هست او را هم مطرح کنم این بحث را تمام کنیم امروز، روایت هشتم خصال جلد 2 صفحه 603، این هم روایت اعمش است، عن الاعمش عن جعفر بن محمد ان تحلیل الصلاة هو التسلیم.
آقای خوئی فرموده این مرسل است.
مرسل نیست. ببینید! در سند خصال ارسال نیست ولی سند مجهولی است، سند مفصل است و مجهول است.
پس عملا حدود هشت روایت شده که البته اگر روایت دوم بر اساس متن هدایه باشد با روایت اول احتمال تداخل دارد ولی اگر متن فقیه باشد غیر از روایت اول میشود و عملا میشود هشت تا روایت، حالا هفت تا روایت یا هشت تا روایت با سندهایی که تضعیف شده، میگوید آخر الصلاة یا تحلیل الصلاة التسلیم، ببینیم آیا این اشکال در سند تکتک این روایات و اشکال دوم در اینکه ما از کثرت این روایات وثوق به صدور بعض اینها پیدا نمیکنیم آیا اشکال واردی هست یا نه انشاءالله فردا دنبال میکنیم.
و الحمد لله رب العالمین.
بدون نظر