رفتن به محتوای اصلی

بدر

قرار بود جنگ بدر را حول 6 محور بررسی کنیم:

1-     تعارض سیره با سنت (سیره منظور کتبی است که وقایع دوران پیامبر را گزارش می دهند، مثل سیره ابن هشام، طبقات ابن سعد، سیره ابن اسحاق، البدایه و النهایه، تاریخ طبری ...)

2-     وضعیت ایمانی مسلمانان در زمان حضرت رسول

3-     جعل فضائل برای خلفا

4-     فضائل امیرالمومنین

5-     سانسور و کتمان حقایق

6-     فعالیت های جبهه ی نفاق در جنگ بدر

پس هرچه که در جنگ بدر می گوییم به یک یا چند تا از این تیتر ها مربوط می شود. در این بحث متوجه می شویم که سیره ها چه قدر اعتبار دارند و تا چه میزان مغرضانه نوشته شده اند و همچنین با حقایق تاریخ صدر اسلام آشنا می شویم.

در قدم اول دعوت به جنگ را بررسی کردیم. مشهور شده است که مسلمانان با اشتیاق پس از فراخوان پیامبر در جنگ بدر حاضر شدند. همه آمدند که همراه پیامبر به جنگ بروند. اولا گفته شده که مسلمانان از این فراخوان پیامبر استقبال کردند، دوم آنکه کسانی که از این فراخوان تخلف کردند، ملامت نشدند، توبیخ نشدند. آنها این دو ادعا را در مورد فراخان به جنگ بدر در کتاب هایشان آورده اند.

 در جلسه ی پیش گفتیم هر دوی این ادعا ها مخالف قرآن است. و با بررسی آن، شمایلی از وضعیت ایمانی جامعه مدینه را به دست آوردیم. دریافتیم اولا دروغ است که آنها با شوق و ذوق آمدند. ثانیا دروغ است که آنها ملامت نشدند. که به عنوان شاهد آیه قرآن را آوردیم:

"کما اخرجک رُبّک من بیتک بالحق فإن فریقاً من المومنین لکارهون، یجادلونک فی الحقّ بعد ما تبیّن."

اولا این فسق است و ثانیا درجه ی ایمانی اهل مدینه را می رساند. نشان می دهد اصلا این طور نبوده که از تو به یک اشارت از ما به سر دویدن. مورخین اهل سنت و محدثین و مفسرین در این 14 قرن تلاش جدی کردند تا که بگویند صحابه رسول الله عادل بودند، یعنی نه تنها فاسق نبودند، بلکه عاشق پیامبر بودند.  عاشقانه، مخلصانه، داوطلبانه و با شور و اشتیاق اوامر رسول خدا را اطاعت می کردند. یکی از جاهایی که این نظریه کثیف را در حد اعلی پرورش داده اند، قضیه جنگ بدر است. سعی کردند که بدریون را بر سر زبان ها بیاندازند و دیگران باور کنند که بدریون چه آدمهای عالیی بوده اند. تا جایی که حریث جعل کردند که خداوند نگاه کرد به اهل بدر گفت " إعملوا ما شئتم فقد غفرت لکم" که اصلا این حرف مسخره کردن تعالیم انبیاست. در روایات هیچ جا نمی بینیم که گفته شود هرکاری می خواهی بکن. ولی در بعضی جاها گفته شده دوباره از سر بگیر. یعنی اعمال قبلی را پاک شده در نظر بگیر و از این به بعد درست رفتار کن.هر جاهم شبیه این تعابیر آمده قطعا به این معنا نیست که از این به بعد هر گناهی که خواستی مرتکب شو، ولی قطعا گناهت آمرزیده است. و در مذهب شیعه هیچ کجا به ما در هیچ شرایطی ، اجازه گناه، عامداً و عاملاً داده نشده است. اما در اینجا حرف اهل سنت این است که اگر یک بدری مثل عمر بن الخطاب بعدا فسقی مرتکب شد او از قبل آمرزیده است.

 این جا دارد به سوال پاسخ داده شود که پس در مورد روایات خودمان چی؟ مانند: من مات علی موالاتنا فی غیبته [حضرت] اعطاه الله اجر شهداء بدر و احد. یا زیارت حضرت ابالفضل:"اشهد انک مضیت بما مضی به البدریون" اما در اینجا باید ادامه آنرا نیز مد نظر داشته باشیم که "المجاهدون فی سبیل الله " یعنی آنهایی که به این صفات متصف بوده اند. یعنی این صفات به یک گروهی از بدریون اشاره می شکند. و این الف لام نمی تواند الف لام جنس باشد، زیرا مخالف با قرآن است، چرا که در بدر ما منافق داشته ایم. پس این الف لام مقید می کند. یا اینکه اصلا بدریون به آنهایی اطلاق می شود که واقعا در راه خدا جنگیدند، و این گروه در مقابل لشکر مسلمانان کم بودند. مثل اینکه گفته می شود این کلاس سی نفره درسخوان هایش ده نفر است. همه به حسب ظاهر برای درس خواندن آمده اند و کتاب و دفتر هم جلویشان باز است، سر کلاس هم می آیند ولی درس خوانشان ده نفر است. مورد دیگر در روایات ما این که گفته می شود یاران اصلی امام زمان مانند اصحاب بدر 313 نفرند چی؟ و از آنجا که ما با قرآن و روایات احوالات مسلمانانی که در بدر حاضر شدند را دریافتیم، می توان گفت که این تشبیه تنها در مورد اعداد است. که خداوند تنها با همین تعداد که بیشترشان هم فشل بودند پیامبر را پیروز کرد. اصحاب بدر یعنی کسانی که در بدر شرکت داشته اند. صاحب تنها به معنای همراه است نه مطیع. قرآن از کافرهم تعبیر به صاحب کرده است:"اذ یقول لصاحبه و هو یحاوره، أکفرت بالذی خلقک من تراب" نمی توانیم بگوییم که اینجا هم کافر به معنای دوست آمده، مومن که حق ندارد با کافر دوست شود. پس در زبان عربی اصحاب نشان دهنده الزاماً یک جور مقام نیست.

پس در همین قدم اول این طرز فکر که آنها بسیار مطیع و فرمانبردارو مشتاق بودند با قرآن رد شد. قدم بعدی در مورد آیات 9 تا 12 سوره ی انفال است. بحث در مورد استغاثه ی اهل بدر است:

اذ تستغیثون ربکم فاستجاب لکم أنّی ممّدکم بالف من الملائکته مردفین(9) به یاد بیاورید آن هنگامی که از خدا طلب کمک کردید، و خداوند طلب شما را استجابت کرد و هزار فرشته به کمک شما می فرستد.

آیه را در ذهن داشته باشیم و ببینیم سیره چه می گوید، سیره گفته است که شب بدر که شد، پیامبر مرتبا دعا می کرد که خدایا نیرو بده، خدایا کمک کن، خدایا امداد بفرست و ... این قدر گفت که ابوبکر جلو آمد گفت نگران نباش خداوند کمکت می کند. تا ابوبکر این حرف را زد آیه نازل شد. اول متن حدیث آنه را می آوریم بعد راست و دروغ بودن آن را بررسی می کنیم.

حدیث در صحیح مسلم آمده/ج5/ص156: " قال لما کان یوم بدر نظر رسول الله الی المشرکین و هم الف و اصحابه ثلاثه مئه و تسعته عشر. فستقبل نبی الله القبله ثم مدّ یدیه فجعل یهتف بربه: اللهم انجزنی ما وعدتنی اللهم آت ما وعدتنی اللهم ان تهلک هذه اعصابه .....

خلاصه ابوبکر که آمد و دلداری داد، آیه نازل شد. حال چرا این آیه غلط است؟ ظاهر آیه این است که شما مسلمانان استغاثه می کردید نه پیامبر. ما منکر دعای پیامبر نیستیم. ولی این آیه در مورد مسلمانان است. آنچه که عرب زبان از این آیه می فهمد با اینکه این آیه تنها به استغاثه ی پیامبر اشاره دارد، متفاوت است. سیره می گوید پیامبر تنهایی استغاثه می کرد.و این با ظاهر آیه نمی خواند.

البته شاید گفته شود که در روایات شیعه هم شبیه این حرف را داریم. مثلا در مورد آیه ی ولایت که ضمائر به صورت جمع آمده است، ولی گفته می شود آیه به شخص امیرالمومنین اشاره دارد. باید در این جا توجه کرد که استدلال ها تاریخی با استدلال های ریاضی تفاوت دارد. استدلال های تاریخی بر پایهه بداشت و فهم عقلا است.

 برای مثال یکی از بزرگان راویان حدیث در شیعه به نام ابراهیم بن هاشم بوده. بعضی ها گفته اند در کتب رجال باید کلمه ثقه، صدوق، ثبه را ببینیم و ببینیم که یک رجالی تصریح شده که قابل اعتماد و ثقه است تا بتوانیم به حدیث او اعتنا کنیم. ابراهیم بن هاشم از مدینه به قم آمد، جلسه ای گذاشت و محدثین بزرگ قم هم آمدند و او چند هزار حدیث روایت کرد. رئیس علمی قم احمد بن محمد ابن عیسی اشعری بود که قدرت سیاسی هم داشت. ایشان هر کسی که حدیث ضعیفی نقل می کرد از قم اخراجش می کرد. هر کس ضعیف بود از قم اخراجش می کرد،هر کس ارتباط داشت با ضعفا هم از قم اخراجش می کرد. آدمی سختگیر و دقیق بود. اگر کسی متهم به ارتباط با ضعفا بود از قم اخراج می شد. خوب در این فضا که رئیس علمی قم به این میزان سخت گیر است، و این همه آدم به مجلس این محدث می رفتند و قم هم شهر کوچکی بوده و خبر ها به تندی پخش می شده، این فرد در قم مانده و اخداج نشده. و محدثین بزرگ شیعه هم از او حدیث نقل کرده اند. پسرش هم که از برگان شیعه است هزاران حدیث از او نقل کرده است. که البته بسیار با تقواتر از این بوده که فرض آن برود که به خاطر رابطه پدر و پسری بوده است.خوب این از یک کلمه ی ثقه در کتب رجال بسیار محکم تر است. ولی شاید یک ذهن ریاضی بگوی نه حتما باید کلمه ی ثقه در مورد این فرد بکار رفته شده باشد تا بتوان به حدیث او اعتنا کرد. این جا ما استدلال عقلایی عرفی می کنیم می گوییم محال است که ایشان ثقه نباشد. این که در آن فضای قم، در حالی که احمد بن محمد بن عیسی اشعری با آن سختگیری رئیس علمی قم بوده، محدثین بزرگ به جلسه نقل حدیث او می رفتند، و نه تنها اخراج نشده بلکه از او حدیث هم نقل شده است، نشان می دهد حدیث او قابل اعتناست. و این اطمینان قلبی را به انسان می دهد که می توان حدیث او را قبول کرد.

در آیه ولایت می بینیم در مصداق یک نفر است هرچند ظاهر آیه جمع آمده. ولی درآیه ولایت ما حصر می بینیم ولی اینجا حصری نیامده بلکه عمومیت است. یعنی یک عرب زبان مسلمان وقتی آیه ولایت را بخواند می گوید باید ببینم منظور آیه چه گروهی است، ولی در مورد این آیه می گوید منظور مسلمانان است. در مبنای اهل سنت برداشت عرب زبان از طاهر آیه دلیل و حجت است. البته در مبنای شیعی ما به روایت رجوع می کنیم، اگر ظاهر آیه با روایت منافات نداشت خود ظاهرآیه را قبول می کنیم.( و در مورد این مطلب هم در روایات شیعی منافاتی با ظاهر آیه نداریم) ولی در مورد اهل سنت این طور نیست و اعتقاد دارند ظاهر آیه به تنهایی حجت است.

یا اگر در بعضی جاها خداوند در مورد خودش جمع بکار برده است، ربطی به اینجا ندارد. چون اینجا بحث مخاطب است. بله در بعضی آیات داریم که خداوند گفته قلنا، جعلنا و... ولی در آنجا وجوهی گفته اند مثل اینکه بیان عظمت بوده یا اینکه ملائکه آن کار را انجام داده اند و ... که ربطی به بحث ما ندارد. قبل از این که این حدیث اهل سنت را بخوانیم حتی ما که عرب زبان نیستیم برداشتمان این بوده که مسلمانان استغاثه کرده اند.

این مطلب دروغ پردازی کتب اهل سنت را میرساند. تازه این کتاب صحیح مسلم است که اینقدر در پیش آنها عزیز است. و البته از این جور موارد که اختلافات آشکاری پیدا شود در روایات آنها زیاد داریم. البته روایات دیگری هم داریم که می گوید آنها ملائکه را  با چشم می دیدند و کمالات بسیاری را برای بدریون نقل می کنند. که واقعا قابل بررسی است.

در ذیل این آیه بعد از این آیه جریان دیگری است که در بدر به آن بسیار پرداخته شده و آن داستان عریش است. عریش سایه بانی است که چوب های درخت خرما را روی زمین می کوبیدند و برگ های خرماره روی این پایه می ریختند تا سایه بانی درست شود که اگر کوچک بود می گفتند عریش و اگر بزرگ بود بهش می گفتند سقیفه. اینها می گویند پیامبر اکرم روزی که و سپاه با هم مواجه شدند، سعد بن معاض گفت یا رسول الله برای شما عریشی می سازیم، شما برو زیرش استراحت کن و بنشین و ما می جمگیم. پیامبر هم قبول کرد و ابوبکر را صدا زد و گفت تو هم بیا بنشین و او هم آمد و غیر از اوهم کسی در عریش نبود: (سعد ابن معاض همان کسی که پیامبر به تشیع جنازه او آمد و وارد قبر او شد و قبر او را بسیار منظم درست می کرد.بعد هم که او را دفن کردند. مادرش آمد گفت بهشت بر تو مبارک باد. پیامبر فرمود در کار خدا با جزم سخن مگو و او الان دچار فشار قبر شد زیرا با خانوادش بد اخلاق بود.)

دلائل النبوه بیحقی/ج3/ص44: ان سعد بن معاض قال لرسول الله لما التقی الناس یوم بدر یا رسول الله الا نبنی لک عریشاً فتکون فیه . فبُنی لرسول الله عریشٌ فکان فیه و ابوبکر ما معهما غیرهما.

در روایات اهل سنت که در مورد عریش آمده بر دو نکته تأکیید شده.  اول آنکه آیه 9 سوره انفال (همان که در بالا بحث شد) در عریش نازل شده، دوم آنکه ابوبکر تنها کسی بوده که در عریش همراه پیامبر بوده است. در بعضی از نقل ها البته آمده که ابوبکر هم در عریش بود و هم در میمنه ی لشکر. جای دیگری هم آمده که از عریش آمده اند پایین و جنگیده اند. مثلا ابن کثیر گفته در همه جا بوده که شاید از فضائل او چیزی کم نگذاشته باشد.

ما اولا گفتیم آیه هیچ ربطی به داستان ساختگی عمر ندارد. ابن ابی الحدید از دانشمندان اهل سنت است که شرحی بر نهج البلاغه دارد به نام شرح ابن ابی الحدید که این شرح بیشتر تاریخی است. آنجا می گوید من تعجب می کنم چقدر در قصه جنگ بدر بر قصه ی عریش تأکیید شده است. حال آنکه برای ساختن عریش به چوب و شاخه نیاز است ولی در آن بیابان بدر اساسا علف هم نداشت(شرح نهج البلاغه/ج14 ص118) این حرفی است که خود ابن ابی احدید سنی گفته است. و باز تصویر ارائه شده از جنگ بدر در سیره ها را زیر سوال می برد.

خلاصه جنگ بدری که با شمشیر امیرالمومنین پیروز شد چون باید امتیازی هم به ابوبکر بدهند، بسیار بر داستان عریش تأکید شده است. تا آنجا که ابن کثیر می گوید این مطلب خاص ابوبکر صدیق است. چراکه آنها تعصب خاصی بر بزرگ کردن این دو دارند. مثل قضیه اینکه پیامبر فرمود تمام در ها را به مسجد ببندید مگر در خانه امیرالمومنین را چون خدا گفته. عمر گفت ابوبکر نفسش می گیرد اجازه بدهید یک پنجره به مسجد باز باشد. پیامبر اجازه نداد. گفت اجازه بدهید یک سوراخ باز کنیم، پیامبر اجازه نداد. ولی در آخر آنها یک سوراخ باز کردند( تازه اگر راست باشد که دروغ است) و تا اکنون نیز این سوراخ را نگه داشتند.محل تولد پیامبر باید خراب شود. خانه حضرت زهرا باید خراب شود و تمام آثار نبوی باید خراب شود، ولی این سوراخ باید حفظ شود.

جعل فضائل برای اینها در تاریخ بسیار بوده که یک امرش غزوات پیامبر بوده است و تا توانسته اند در این موارد برای آنها فضائل جعل کرده اند.